🔺إنّ نُدبةَامَّ البنينَ كانت مُحَرَّقةً لِلقُلوبِ همانا ناله ی امالبنین علیهاسلام به گونه ای بود که قلبها را آتش میزد
🔺 مَن هِي أمُّ البنين؟
كانَت أمُّ البنين مِنَ النِّساءِ الفاضِلاتِ العارفاتِ بِحَقِّ أهلَ البيت . مُخلِصَةً فِي وِلائِهِم مُمَحِّضَةً فِي مَوَدَّتَهُم (تنقيح المقال) ام البنين كه بود؟ او از زمره زنان فاضل وعارف به جایگاه اهل بیت بود که در ولایت محمد وآل محمد خالص شده و در عشق به ایشان فنا گردیده بود
🔺فَلَمّا سَمِعَتْ بِقَتلِ الحُسين عليه السّلام خَرَّتْ مُغَشِّياًعَلَيها
هنگامیکه شنید حسین را کشتند برو برزمین افتادو بحالت اغما رفت
بشیر میگوید:امالبنین را دیدم که دو دستش را بر پهلوهایش گرفته و طفل ابالفضل بروی دوشانه اش بود که بچه افتاد و امالبنین میگفت : ایکاش همه فرزندانم کشته میشدند ولی اباعبدالله سالم بر میگشت
🔺 ایشان از حریم حسین (ع) حمایت میکرد بوسیله اقامه عزا بر ایشان و بر حضرت زهرا (س) تا بجاییکه ظلمی که بر حسن (ع) وریحانه پیامبر گذشت بر مردم یادآوری میکرد مخصوصا صدیقه بودن و طاهره بودن و پاک بودن ایشان را برای مردم یادآورمیشد
🔺 و زینب کبری بعد از برگشتش به مدینه اورا پیوسته تعزیت میداد حتی در دید و بازدیدهای اعیاد.
📖اسناد : برگرفته از کتاب کشکول فاطمی.سیدمحمد عباس پور.ص ۱۱۸ 📍به نقل از تنقیح المقال. علامه مامقانی.ج۳ص۷۰ و ریاحین الشریعة.شيخ ذبیح الله محلاتی.ج٣ص٢٩٤
نقل کردهاند: ▫️وقتی که حضرت زینب کبری علیهاالسلام به مدینه رسیدند، به خانه برادرشان حضرت سیدالشهدا علیه السـلام آمدند.
لا تَكادُ تَحمِلُها رِجلاها ▪️دیگر از شدت غصه، زانوان حضرت یارای حرکت نداشت.
حضرتامالبنین آمدند و زینب کبری علیهاالسلام را در آغوش گرفتند و فریاد و ناله میزدند که: وَا وَلَداه... وا حسيناه...
▫️بعد از اینکه کمی آرام گرفتند، امالبنین علیهاالسلام اشک ها را از روی صورت مبارک زینب کبری علیهاالسلام پاک نمودند و ناگهان بغض، راه گلویش را بست و گریهاش دوباره جاری شد و عرضه داشت:
🔺سَيّدَتي يا زينبُ! أراكِ وقد ضَعُفَ بَدنَكِ وأصفَرَّ وَجهَكِ، وأسرعَ الشيبُ إلىٰ رأسِكِ؟! 🔻ای سروَر من! ای زینب کبری! شما را در حالی میبینم که بدنتان ضعیف گشته و روی مبارکتان زرد شده است. چه زود مویتان سفید گشته و پیری به سراغ تان آمده است؟!
زینب کبری علیهاالسلام که توان صحبت کردن را نداشتند و کلمات از حلقوم مبارکشان بالا نمیآمد، خطاب به حضرتامالبنین عليهاالسلام فرمودند:
لَقَد شَیَّبَتنی المَصَائِب... ▪️مصیبت های سنگینی که دیدم، مرا پیر کرده است...
◼️فرزندان من و و تمام اهل زمین، فدای اباعبدالله الحسین "علیهالسلام"...
چون بشير وارد مدينه شد.، آمد تا از جانب امام زين العابدين علیه السلام خبر دهد مردم را از ماجراى اهلبيت علیهم السلام. امالبنین علیها السلام او را ملاقات كرد و فرمود:
أخبِرنی عَن أبِی عَبدالله الحُسَین ▪️ اى بشير! از اباعبدالله الحسين عليه السّلام چه خبر برایم آوردى؟ بشير گفت: ايام البنين! خداي تعالى تو را صبر دهد كه عباس تو كشته شده است. ام البنين فرمود: از حسين خبر ده. وقتی که "بشیر"، خبر شهادت فرزندان "امالبنین" را در مدینه به او داد، آن حضرت جمله نورانی را فرمود که ایمان و معرفت و عشق به امامت در آن موج میزند. فرمود:
أولادی وَمَن تَحتَ الخَضراء کُلُّهُم فداءٌ لأبی عَبدِاللهِ الحُسین ▪️«تمام فرزندانم و تمام اهل زمین به فدای اباعبدالله الحسین علیه السلام »
"بشیر" گفت:
قُتِلَ الحُسَین ▪️حسین، کشته شد...
در آن حال امالبنین روی خاکها نشست، دو دست خویش را بر سر زد و فرمود:
قَدْ قَطَّعتَ نِیاطَ قَلبی! ▪️ای بشیر! با این خبر بند بند دلم را پاره کردی.