غزلی پیش روی داریم که از نظر وزن و قافیه و ردیف سالم است و این نشان میدهد که شاعر به قوانینِ عروض و قافیه مسلط بوده و درخورِ ستایش است.
زبانِ شعر زبانی نسبتاً سالم و یک دست است و پیچیدگیِ چندانی ندارد. اما به نکاتی در خصوص زبانِ شعر میتوان اشاره کرد:
در بیت اول، شعر با عبارتِ «مالِ ماست» از زبانِ فاخر فاصله گرفته و به محاوره نزدیک شده است.
در بیت دوم واژهٔ «کبوتری» صفت نسبی است که در نوعِ خود بدیع است و اگر شاعر این واژه را خود ساخته باشد نشانهٔ قدرت و قوتِ شاعر در ساخت واژگان است.
در مصراعِ: «عطار میگزد لب خود را وبال ماست»
مصراع، دو جمله دارد که به نظرم جملهٔ «وبال ماست» پیوندِ محکمی با جملهٔ اول ندارد و باعث شده است فهمِ درستی از مصراع حاصل نشود.
واژگانِ عبوس و مزخرف در بیت پنجم با دیگر واژگانِ غزل از نظر فضای شعر مناسبتی ندارند و به نظر میرسد که نوعی وصلهٔ ناجورند. در همین مصراع یعنی:
« این عالم عبوس و مزخرف محال ماست»
واژهٔ «محال» اگر با ضم میم خوانده شود یعنی «غیرممکن» و بنده با این معنا مفهومِ مصراع را متوجه نشدم و احساس میکنم شاعر خواسته است چیزی بگوید که این نحوِ کلام از رساندنِ مقصودِ شاعر ناتوان است و یا اینکه بنده از درکِ آن ناتوانم.
در مصراعِ «باران و باد یاد تو را داد میکشند»
مصوتِ بلندِ «آ» موسیقیِ خوشایندی را ایجاد کرده است. واژگانِ باد و یاد و داد با داشتنِ نوعی سجع و جناس به خوشایندیِ این موسیقی افزودهاند.
در مصراعِ «شب ها برس به خواب من و آتشم بزن»
نمیدانم چرا شاعر به جای «برس» از «بیا» استفاده نکرده است. چراکه «به خوابِ من بیا» روانتر و رایجتر از «به خواب من برس» است. و بنده تفاوت معناییِ خاصی در آن نمیبینم.
از دیدگاه ادبی شاعر محترم چندان از آرایههای بیانی بهره نبرده است یعنی از تشبیه یا استعاره به صورتی که نمودِ قابل توجهی داشته باشند در این سروده اثری نیست. البته به صورت ملایم تصاویری دیده میشود. مانندِ استعارهٔ مکنیهٔ «باران و باد»، یا بهتر است بگوییم استعارهٔ تبعیهٔ «داد میکشند» در بیتِ ششم. یا در بیتِ:
«هر زخمهای که خورده دل از ابتلا به عشق شد روزنی به نور و...مسیر کمال ماست»
که میتواند تصویرِ خیالیِ ملایمی را در ذهن ایجاد کند. هرچند مضمونِ این تصویر مضمونی مکرر در ادبیاتِ عرفانی است.
در بیتهای سوم و چهارم، تلمیحاتی به چهار شاعر نامدار دیده میشود که شاعر تفکراتِ آنها را جزئی از عالمِ رویایی خود میداند. به نظرم این تلمیحات در بیت چهارم به خوبی جا افتادهاند یعنی شاعر از اندیشه و سبک حافظ و سعدی به خوبی در شعر استفاده میکند اما در بیت سوم یعنی تلمیحاتِ خیام و عطار هرچند اشاراتِ مناسبی دارند اما به خوبی پروده نشدهاند و شاعر میتوانست با کمی سختگیری بر خود این تلمیحات را پختهتر کند.
از دیدگاهِ فکری، یکدستیِ اندیشهٔ جاری در محورِ عمودیِ شعر بهخوبی از طرفِ شاعر رعایت شده است. شاعر شهرِ آرمانیِ خود را به تصویر کشیده است و به نظرم از مضامینِ خوبی بهره برده است و چنانچه باکمی وسواس از قابلیتهای بیانی و بدیعی بیشتر استفاده کرده و به نکات زبانیِ اشاره شده توجه کند، این غزل میتواند جایگاهِ رفیعتری به دست آورد.