درود بر آستان نشینان بزرگوار و شاعر شعر مورد بحث بنده بر خلاف برخی از دوستان "خیام می شکند کوزه" را غیر منطقی نمیبینم اول اینکه فعل می شکند در آینده اتفاق می افتد و خیالی است که شاعر آرزویش را دارد. درست است که کوزه شکستن چندان تشبیه محکمی با سر کوزه باز کردن و ساقی شدن ندارد ولی دنیای شعر است و شاعر دوست داشته فضا را کمی مستانه بیان کند. و مصراع دوم هم در ادامه ی مصراع اول است و عطار از کوزه شکنی خیام و میگساری سایرین لب به دندان می گزد و همین تافته ی جدابافته در جمع میگساران وبالی شده بر گردن سرمستان.
واژه مزخرف به یک دستی زبان لطمه زده گرچه معنای امروزی آن ( کار بیهوده و بی محتوا) مد نظر شاعر است اما ممکن است ذهن مخاطب را به معنای اولیه این واژه که همان ( ترصیع و جواهر کاری بر روی غلاف و دسته خنجر و شمشیر است) نیز سوق دهد و حواس را پرت کند. در مورد بیت یکی به آخر هم جسارتا پیشنهادی داشتم که عرض میکنم "زخمه خوردن به عشق" با "زخمه خوردن ز عشق"عوض شود چون زخمه را از چیزی میخورند نه به چیزی میشود به جای (به از ز )استفاده شود و اگر حس میکنید که مخفف نویسی زبان شعر را کهنه میکند میتواند کلا هر دو ( به و ز) را حذف کنید و بنویسید: هر زخمهای که خورده دل از ابتدای عشق... مصراع دوم این بیت نشان از معرفت شاعر دارد و بسیار زیبا بود در کل شعر یکدست و قابل فهمی بود و هر چند تصاویر بکر و غافلگیر کننده ای نداشت اما برای شاعرش آروزی بهترینها را دارم