View in Telegram
گاه‌نقد آیینه
با خود ببر مرا به جهانی که مال ماست آنجا که رنگ آینه، رنگ خیال ماست آنجا که آسمانِ بلندش کبوتری است باغ بهشت و بام ابد زیر بال ماست خیام کوزه می‌شکند، مست می‌شویم عطار می‌گزد لب خود را وبال ماست سعدی حدیث چشم تو را شعر می‌کند حافظ مدام درصدد بسط فال ماست…
درود بر آستان نشینان بزرگوار و شاعر شعر مورد بحث
بنده بر خلاف برخی از دوستان "خیام می شکند کوزه" را غیر منطقی نمیبینم
اول اینکه فعل می شکند در آینده اتفاق می افتد و خیالی است که شاعر آرزویش را دارد. درست است که کوزه شکستن چندان تشبیه محکمی با سر کوزه باز کردن و ساقی شدن ندارد ولی دنیای شعر است و شاعر دوست داشته فضا را کمی مستانه بیان کند.
و مصراع دوم هم در ادامه ی مصراع اول است و عطار از کوزه شکنی خیام و میگساری سایرین لب به دندان می گزد و همین تافته ی جدابافته در جمع میگساران وبالی شده بر گردن سرمستان.

واژه مزخرف به یک دستی زبان لطمه زده گرچه معنای امروزی آن ( کار بیهوده و بی محتوا) مد نظر شاعر است اما ممکن است ذهن مخاطب را به معنای اولیه این واژه که همان ( ترصیع و جواهر کاری بر روی غلاف و دسته خنجر و شمشیر است) نیز سوق دهد و حواس را پرت کند.
در مورد بیت یکی به آخر هم جسارتا پیشنهادی داشتم که عرض میکنم
"زخمه خوردن به عشق" با "زخمه خوردن ز عشق"عوض شود چون زخمه را از چیزی میخورند نه به چیزی
میشود به جای (به از ز )استفاده شود و اگر حس می‌کنید که مخفف نویسی زبان شعر را کهنه می‌کند می‌تواند کلا هر دو ( به و ز) را حذف کنید و بنویسید:
هر زخمه‌ای که خورده دل از ابتدای عشق...
مصراع دوم این بیت نشان از معرفت شاعر دارد و بسیار زیبا بود
در کل شعر یکدست و قابل فهمی بود و هر چند تصاویر بکر و غافلگیر کننده ای نداشت اما برای شاعرش آروزی بهترین‌ها را دارم

قلمتان نویسا

مهدی قاسمی
Telegram Center
Telegram Center
Channel