درود و ارادت. ابتدا عرض کنم جز دو مصرع عطار میگزد لب خود را وبال ماست و این عالم عبوس و مزخرف محال ماست؛ مابقی الحق غزل خوبی شده است. اما در عالم غزل و اساساً شعر کلاسیک ردیف کردن «ردیف» درست و با اتصال «حرف روی» و رسیدن به «قافیه» های خاص که بتواند معنای خاصی را متبادر بسازند کار دشواری است. این غزل از نظر من از این مورد ایراد دارد. مخصوصاً «مال ماست» اول غزل که به نظرم عین شعر شهریار که می گوید: پا شو ای مست که دنیا همه دیوانهٔ توست همه آفاق پر از نعرهٔ مستانهٔ توست که این پا شو...هرچند بنا بود صمیمیت غزل را با ایجاد ایجاز در زبان عامیانه رقم بزند، به نظرم خوش ننشته است در غزل شهریار. پا شو ای مست که دنیا همه دیوانهٔ توست همه آفاق پر از نعرهٔ مستانهٔ توست در دکان همه بادهفروشان تخته است آن که باز است همیشه در میخانهٔ توست دست مشاطهٔ طبع تو بنازم که هنوز زیور زلف عروسان سخن شانهٔ توست دور پیوند تسلسل به تو دادند آری دست غیبیست که با گردش پیمانهٔ توست ای زیارتگه رندان قلندر برخیز توشهٔ من همه در گوشهٔ انبانهٔ توست همت ای پیر که کشکول گدایی در کف رندم و حاجتم آن همّت رندانهٔ توست ای کلید در گنجینهٔ اسرار ازل عقل دیوانهٔ گنجی که به ویرانهٔ توست شمع من دور تو گردم به کاخ شب وصل هر که توفیق پری یافته پروانهٔ توست در خرابات تو سر نیست که ماند دستار وای از آن سرکه شرابی که به خمخانهٔ توست همه غواص ادب بودم و هرجا صدفیست همه بازش دهن از حیرت دردانهٔ توست تخت جم دیدم و سرمایهٔ شاهان عجم که نه با سرمدی شوکت شاهانهٔ توست در یکی آینه عکس همه آفاق ای جان این چه جادوست که در جلوهٔ جانانهٔ توست زهره گو تا دم صبح ابد افسون بدمد چشمک نرگس مخمور به افسانهٔ توست ای گدای سر خوانت همه شاهان جهان شهریار آمده دربان در خانهٔ توست اگر بنا بود از ظرفیت زبان عامیانه بهره گرفته شود باید کل پیکره ی غزل طعم و رنگ عامیانه می گرفت که نگرفته است و در غزل «با خود مراببر» که ذهنم را کشاند به ترانه منوباخودت ببر «اردلان سرفراز» که اتفاقاً ابی آن را بهتر خوانده است در آلبوم تاج ترانه! با این حال نوشتن غزل و سرودن شعر باید ملاحظات زیادی را در نظر گرفت.