فقط «کاش» هستم در رابطه با همهچیزی که از طریقشون داشتم و دارم. هزاربار مینویسم و پاک میکنم اما اصلا نمیدونم چطور بیان کنم. چیزی به یکِ فوریه نمونده. به پهنای همهی زندگیمه. واتپد رو باز کردم و قلبم تکهتکه شد. نمیدونم کِی به فاینلاین گوش کردم و این شبیه به نبودنه برای من. لیام حالا کجاست؟ چطور چنین چیزی ممکنه؟ متاسفم که اینقدر بیهوده دوستت دارم. که مهم نیست که دوستت داشته باشم. متاسفم. عصبانیام از همهچیز. و هرگز آروم نمیگیرم برای وجود تو و همهی سالهای پیش روت. چیزهایی که میتونست بشه و نشد. خدایا. من هنوز باورم نمیشه. مدام میگم چطور ممکنه؟ مگه میشه؟
میخوام بنویسم دوستت دارم و اینبار این دوستداشتن حس و حال خیلی متفاوتی داره. با نوشتن هر کلمه چیزی درم میشکنه و دلم میخواست که دوستداشتنت به این حس و حال آغشته نمیشد. اما عزیزِ من؛ زندگیه، مگه نه؟ وجودت مبارک لو! دوستت دارم. خیلی زیاد.
پستگذاشتن در اینجا شبیه اینه که قلبم رو از سینهام خارج کنم و بذارم روبهروم و مدام بهش شلیک کنم. یادم میاندازه که هر نفسم در هوا و دنیاییه که لیام رو در خودش جا نداده. و لیام لیام لیام لیام لیام لیام.
نگرانِ حالشم و هزار چیز متفاوت رو حس میکنم. به نگاهش فکر میکنم و قلبم میشکنه. بیشتر از همیشه دوستش دارم و دلم میخواد در آغوش گرفته بشه و احساس دوستداشتهشدن کنه. و باورم نمیشه واقعیتمون به این زودی از این رو به اون رو شد. چطور ممکنه؟
هیچوقت به اندازهی حالا تا به این حد نخواسته بودم دنیایی بعد از مرگ وجود داشته باشه. چون سخته. زیادی سخته. سخته که دیگه نباشی، به این زودی نباشی، با اون حال رفته باشی و دیگه نباشی. آخ عزیز من. فقط میخوام ببینی. ببینی تمام این عشق رو. حس کنی. و بدونی. اگر احساس تنهایی داشته باشی، اگر دورافتاده خودت رو حس کنی چهکار کنم من؟ دوستت دارم. دوستت دارم. دوستت دارم. و مهم نیست که فایدهای به حالت نداره. من دوستت دارم.
فکر نمیکردم این زخم به این شکل تحملناپذیر و دردناک بشه. فکر نمیکردم به بیچارهترین و بیراهترین و غیرقابلدرمانترین چیزِ ممکن آغشته بشه. فکر نمیکردم واندایرکشن به مرگ آغشته بشه. دوستت دارم. دوستت دارم. دوستت دارم و ای کاش دوستداشتنم اینقدر بیهوده نبود. دوستت دارم. با همهی وجودم دوستت دارم.