Fatima Ranjbari

Channel
Logo of the Telegram channel Fatima Ranjbari
@fatimaranjbariPromote
213
subscribers
آیدی اینستاگرام: ranjbarifatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
شعرخوانی در جلسۀ رونمایی کتاب بی‌سایگی
تهران، کانون ادبی هنگام
۲۰ مهر ۱۴۰۳
رفتم، ولی یادت بماند یار دیروزی!
بیگانۀ امروز روزی یار جانی بود
این زن که پای این و آن قربانی‌اش کردی
مازندری‌کش ترک آذربایجانی بود...
#فاتیما_رنجبری
خیره به آن مانیتور کوچک دعا کردم
گفتم: خدا! آه ای خدا! دختر نباشد کاش
تکرارِ رنجِ زیستن بی عشق، با تبعیض
میراث‌دار حسرت مادر نباشد کاش...
#فاتیما_رنجبری
آسمانی که هدیه دادی، قفس تنگ دیگری بود
آنچه من عشق خوانده بودم، هوسی بود و در سری بود

من که با زخم بال‌هایم، با تمام ملال‌هایم
در تو سنگر گرفتم و عشق سنگر امن آخری بود

قلبِ پاخوردۀ غریبم، قلبِ از عشق بی‌نصیبم
دستِ غم ماندۀ نجیبم، زیر پای تو پادری بود

شکل تابوت بود خانه، شکل من بود آن جنازه
من که شغل تمام‌وقتم همسری بود و مادری بود

سال‌ها زخمِ بی‌مداوا، زخمِ با تیغ در مدارا
دل نگو، دل نبود دیگر، جسمِ در خون شناوری بود

زنِ از جفت دل‌بریده، خیر از زندگی ندیده
در تمنای بستر تو، گوشۀ خانه بستری بود

به فراموشیِ جهنم، با تو توی بهشت رفتن
نه که تخفیف رنج باشد، بلکه رنج مکرری بود

تف به ذاتت طبیب حاذق، منِ بیمار دارویت را
مرهم زخم دیدم و او زخمِ ناسور بدتری بود

عاقبت لانه‌ای که روی شانه‌ات ساختم فروریخت
سهمم از آسمان موعود جانِ از عشق پرپری بود

فاتیما رنجبری، مرداد ۱۴۰۳
ای برگ قوت یافتی تا شاخه را بشکافتی
چون رستی از زندان، بگو تا ما در این حبس آن کنیم
ای غنچه، گلگون آمدی وز خویش بیرون آمدی
با ما بگو چون آمدی تا ما ز خود خیزان کنیم

#مولانا
Forwarded from غمزه خمّاره
با تو بعد از هزارپاره شدن
متعهد شدم که زنده شوم
سَر به سَر دل شدم؛ دلی عاشق
متعهد شدم تپنده شوم

دوست دارم که با تو بگذارم
پشتِ سر هرچه کوچه بن‌بست
آه ای آسمانِ تازه من!
جوجه گنجشک عاشقت شده است


#فاتیما_رنجبری
#جوجه #گنجشک #کوچه
#عشق #عاشق #آسمان
#زنده #دل #متعهد
پادکست رواق روایت فرزین رنجبر است از اروین یالوم و کتاب‌هایش و به‌ویژه کتاب «روان‌درمانی اگزیستانسیال». مباحث آنقدر جالب است و راوی آنچنان شیرین روایت می‌کند که کافی‌ست اپیزود اول این پادکست را بشنوید، بعید است بتوانید رهایش کنید.
Forwarded from بیاض | عاطفه طیّه (عاطفه طیّه)
زنی نگهبان زندگی

کتاب «چشمهٔ خروشان» یادنامهٔ خانم دکتر ایراندخت میرهادی را خواندم. زنی که نزد مردم همدان با تبحّرش در پزشکی، نگهداری از کودکان بی‌سرپرست و پوشش ساده و نامتعارفش نامور شد. این کتاب در سال ۱۴٠۲، به کوشش مهدی به‌خیال و توسط انتشارات ماهریس منتشر شده است.

ایراندخت میرهادی (متولد ۱۲۹۹)، پزشک مشهور، زنی که از سال‌ ۱۳۲۵ تا ۱۳۶۸ یعنی آخرین روز حیاتش، جان‌های بسیاری را از مرگ رهانید، اگرچه از مادری آلمانی زاده شد، به قول خواهرش توران میرهادی، یک ایرانی تمام‌عیار بود:

«من و خواهر و برادرهایم نسبت به شیوهٔ تربیتی مادرم بسیار سپاسگزار بودیم و هستیم؛ زیرا هیچ‌کدام از ما هرگز در زندگی دربارهٔ هویت خودمان شک نکردیم. با وجود این که مادرمان آلمانی بود، ایرانی بودن ما یک امر مسلّم بود. مادر تصمیم گرفت ما ایرانی باشیم.»(ص۳۲)

ایراندخت، در خانواده‌ای فرهیخته در تهران به دنیا آمد. برای ادامهٔ تحصیل به آلمان و سپس اتریش رفت. با نقاشی اتریشی ازدواج کرد، در گیرودار حملهٔ روس‌ها به وین، نخستین فرزندش فاطی را به دنیا آورد و پس از اتمام تحصیلاتش در رشتهٔ پزشکی به ایران بازگشت. ولی هنگام بازگشت دیگر همان نبود که بود! او رخ مرگ را دیده بود، هیولای جنگ را شناخته بود و دیگرگون شده بود. آنقدر بیگانه که برای مادر خود هم غریبه بود.
خواهرش توران میرهادی شخصیت این زن جوان جنگ‌زده را خوب توصیف کرده است:

«خواهرم با اشغال بسیار خشونت‌آمیز شهر توسط سربازان متفقین آشنا شده بود. گرسنگی را می‌شناخت و با مرگ دست‌وپنجه نرم کرده بود. حالا مهم‌ترین مسئله در ذهن او مبارزه با مرگ بود. زن جوانی که از اروپا به ایران برگشت یک زن فرسوده از جنگ بود که با خودش عهد کرده بود آنچه از دستش برمی‌آید برای زنده نگه‌داشتن انسان‌ها انجام بدهد. او مطلقاً به فکر خودش نبود. تمام ظواهر زندگی در نظرش بی‌اهمیت جلوه می‌کرد. با خودش عهد بسته بود تا آخرین لحظهٔ عمرش زندگی را نجات دهد و به عهد خود وفادار ماند.»(ص۴۳)

ایراندخت با خلق‌وخوی نامتعارف و شخصیت شوریدهٔ چندوجهی‌اش موجب حیرت می‌شد. او نقاشی کرد، شعر و نمایشنامه و داستان نوشت و حتی در تئاتر بازیگری توانمند شد و تحسین برانگیخت ولی از بی‌مهری و تمسخر برکنار نماند. سبک زندگی و بخصوص ظاهر و پوشش او در نظر مردم و حتی نزدیکانش پذیرفته نبود. برای مثال منوچهر مشیری، کارگردان همدانی دربارهٔ برخورد مردم سنتی همدان در میانهٔ دههٔ پنجاه با زنی چون ایراندخت می‌گوید:

«او از نظر شیوهٔ برخورد با مردم، رفتار و پوشش یکتا بود و خود را محدود به عرف حاکم بر جامعهٔ آن روز نکرده بود. همین موضوع باعث می‌شد که بعضاً افراد در برخوردهای مقطعی در کوچه و محلّه با او از عناوین ناپسندی استفاده کنند، که خب همین انسان‌ها با مراجعه به  مطب خانم دکتر در زمان بیماری، مادامی که دلسوزی و یکدلی ایشان را می‌دیدند نظر متفاوتی نسبت به ایشان پیدا می‌کردند.»(ص۷۲)

ایراندخت، با وجود زندگی سخت و شلوغش، دو ازدواج ناموفق و شکست‌های عاطفی‌اش، گاه بی‌تفاوت و گاه رنجیده به عهدش وفا کرد، دستان چابکش را به کار انداخت، نسخه‌های شفابخشش را بر کاغذ باطله و پاکت سیگار نوشت، با شعار «مبارزه با مرگ» زندگی کرد و به گفتهٔ فرزندان و بیمارانش حتی در زمستان‌های بسیار سرد همدان با اولین تلنگر به در، از رختخواب گرمش برخاست و با دمپایی لنگه‌به‌لنگه، در سیاهی شب به خانهٔ بیمارانش رفت تا پاسدار زندگی باشد.
به گفتهٔ یکی از نزدیکانش او تا نیم‌ساعت پیش از مرگ در مطبش بود. آخرین بیمار را دید، آخرین نسخه را نوشت، به رزا خانم، دستیارش گفت: «رزا تمام شد!» و رفت.

در کتاب جالب «چشمهٔ خروشان» با حالات و سخنان، خاطرات، و زیست ایراندخت میرهادی از زبان خانواده و نزدیکانش آشنا می‌شویم. بخش پایانی کتاب دربردارندهٔ نمونه‌ای از نوشته‌ها، عکس‌ها و نقاشی‌های اوست.

مشخصات کتاب:
چشمهٔ خروشان، یادنامهٔ دکتر ایراندخت میرهادی، به کوشش مهدی به‌خیال، نشر ماهریس، ۱۴٠۲، قیمت ۴۹٠ هزار تومان.

@atefeh_tayyeh
Forwarded from zhinestan🖤
بی‌غمگسار، بی‌کس و تنها، غریب من
از خنده‌هایِ از تهِ دل بی‌نصیب من

از دشمنانِ جاشده در رختِ دوستی
هم خورده خونِ دیده و دل، هم فریب من

هم‌دستِ هرکه بال و پرم را نشانه کرد
در کشتنِ پرندگی‌ام بی‌رقیب من

تن‌خورد‌ی حقارتِ آغوش‌های چرک
سرخورده از تحملِ هر نانجیب من

با زخم‌های واقعی‌ام خو گرفته‌ام
بیزارم از دروغِ دوا و طبیب من

مصداقِ خواستن نتوانستنم، ببین!
بی‌خستگی دویده، ولی در نشیب من!

#فاتیما_رنجبری

@zhinestan
گفتی که شاهکار شما در زمانه چیست؟
بالله که زنده بودن ما شاهکار ماست...
#فخرالدین_مزارعی
برای تهیۀ کتاب لطفاً به این آیدی پیام‌ دهید.
@rezinsk
شاعر چراغی جز کلمه در دست ندارد و من چه خوشبختم اگر این کتاب سوسوی کوچکی در تاریکیِ این روزهایمان باشد.
به‌زودی از انتشارات آنیما منتشر می‌شود.
سرخوردۀ سنگ و صخره‌ست این موج سرکش دمادم
زخمی چنان کاری‌ام که چشمی ندارم به مرهم


زخمی چنین آشکارا انکار کردن ندارد
وقتی که مثل طنابی پیچیده دور وجودم


دردی سمج، بی‌مداوا، سرخورده از هرچه درمان
باید مدارا کنم با این زخمِ ناسور، کم‌کم


چشمی ندارم به دستی تا از تنم رنج هستی
بردارد و باغ سبزی بگشاید از خود به رویم


دستی که از هرچه کابوس خواب مرا پس بگیرد
بیداری‌ام را بگیرد از گریه‌های دمادم


زن نیستم، کوه صبرم، بغض گلوگیر ابرم
باران شوم کاش گاهی، ای‌کاش گاهی ببارم


از شش‌جهت بندیِ غم، شش‌گوشه‌ام ابرِ ماتم
کی می‌شود پس بساط خندیدنِ من فراهم؟!


من یوسفی ناامیدم، ای آفتاب امیدم!
با دست‌های عزیزت، از چاه ظلمت درآرم!


دنیا بدون تو تنها یک فصل و آن‌هم زمستان
تنها تو گرمم کن ای عشق! تنها تو ای اسم اعظم!
#فاتیما_رنجبری
شهریور ۱۴۰۲
Telegram Center
Telegram Center
Channel