بیغمگسار، بیکس و تنها، غریب من
از خندههایِ از تهِ دل بینصیب من
از دشمنانِ جاشده در رختِ دوستی
هم خورده خونِ دیده و دل، هم فریب من
همدستِ هرکه بال و پرم را نشانه کرد
در کشتنِ پرندگیام بیرقیب من
تنخوردی حقارتِ آغوشهای چرک
سرخورده از تحملِ هر نانجیب من
با زخمهای واقعیام خو گرفتهام
بیزارم از دروغِ دوا و طبیب من
مصداقِ خواستن نتوانستنم، ببین!
بیخستگی دویده، ولی در نشیب من!
#فاتیما_رنجبری
@zhinestan