مطلبى نيست درين دشت بجز افسردن
سرو باشد به نظر هم كمر خم خوردن
حاصلى نيست ازين فصل بجز نابردن
"آه ناكام چى مقدار توان خون خوردن
زين دو دم زندگى و تا به قيامت مردن"
****
خاطر از زلف پريشان تو جمع است اينجا
تير اين طايفه در چنبر قمع است اينجا
ننگ تشويش شود آنچه به سمع است اينجا
"داغ يأسم که به کيفيت شمع است اينجا
آگهى سوختن و بستن چشم افسردن"
****
داغ حرمان تو صد كوه بر اندام دل است
چشمه حسن تو از دست تكبر به گِل است
سُرفه از داغ جگر، كشتى غرقه به سل است
"فرصت هستى از ايماى تعين خجل است
صَرفه نقد شرر نيستْ مگر نشمردن"
****
مطلبش تا به كجا ننگ قبولى دارد
سخن از عشق زند خصلت غولى دارد
بْرهمن نيست به لب حرف رسولى دارد
"پارسايى چه قدر شرم فضولى دارد
بال سعى مگس و ناله به عنقا بردن"
****
محرم لطف شديم بهر نوايى كه مپرس
داغ صد زخم چشيديم و جفايى كه مپرس
دل ببستيم به آن تار وفايى كه مپرس
"مشت خاکيم کمينگاه هوايى که مپرس
چه خيالست به پروازْ عنان نسپردن"
****
آنچه بر وهم ببستيم برون شد همه عار
حاصل كارگهِ كون و مكان شد آزار
چى ثمر باز دهد گر که به خون گرييم زار
"دل تنك حوصله و دشت تعلق همه خار
يارب اين آبله را چند توان آزردن"
****
خنده بر صورت گل باز زدن شد مشكل
جام و ميناى خِرد خورد به سنگ ساحل
نيست از عشق و محبت اثرى چون حاصل
چه توان کرد به هر بي جگرى ها بيدل”
‘ناگزيريم ز دندان به جگر افشردن
مخمسی از
#شعیب_بهراد بر غزلی از
#بیدلدکلمه و میکس
🎙️🎛️ #نیک_حیدریارhttps://t.center/dkhaidaryar