🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🌺🍃🍂🌺🌺🍃🍂🌺🍃🌺#تا_خدا_راهی_نیست😊#فصل_20تو انسان را آفريده اى و به او عقل داده اى
تا بتواند با كمك آن، راه درست را از راه نادرست، تشخيص دهد.
من نمى دانستم كه تو عقل را قبل از خلقت انسان آفريده اى،
تا اين كه سخن پيامبرت را شنيدم. او براى من چنين گفت كه تو وقتى عقل را آفريدى با او سخن گفتى.
تو با عقل اين چنين سخن گفتى:
به عزّت و جلال خودم، سوگند كه تو عزيزترين موجودى هستى كه من تاكنون آن را آفريده ام!
هيچ آفريده اى به زيبايى و كمال تو نمى رسد!
بندگان من فقط به كمك تو مى توانند مرا شناخته و يكتاپرست شوند.
آنان به خاطر تو به سوى عبادت و اطاعت من رو خواهند آورد.
هر كس از گناه و زشتى دورى كند، از تو كمك گرفته است...
در آن طرف دنيا، پادشاهى بر كشورى حكومت مى كند، او تو را به خدايى قبول ندارد، كافر و بى دين است. روزى از روزها او بيمار مى شود، پزشكان دور او جمع مى شوند و دستور مى دهند
تا ماهى مخصوصى صيد شود و او از آن بخورد.
امّا حالا كه وقت صيد ماهى نيست، آن ماهى در دلِ دريا زندگى مى كند. آيا پادشاه شفا خواهد گرفت؟
مأموران به سوى دريا مى روند
تا شايد بتوانند آن ماهى را صيد كنند و تو فرشته اى را مى فرستى
تا آن ماهى را از دل دريا به سمت ساحل بفرستد.
بعد از مدّتى، مأموران با دست پُر به قصر برمى گردند و پادشاه خيلى خوشحال مى شود.
چند ماه مى گذرد، يكى از بندگان خوب تو نيز به همان بيمارى مبتلا مى شود، او مى داند كه شفاى او در خوردن آن ماهى است. او خوشحال است الآن موقع صيد آن ماهى است، او چند نفر از دوستان خود را به سوى ساحل مى فرستد
تا آن ماهى را براى او صيد كنند، امّا تو فرشته اى را مى فرستى
تا آن ماهى ها را از ساحل دور كند. دوستانِ آن مؤمن، هر چه تلاش مى كنند نمى توانند آن ماهى را صيد كنند و نااميد برمى گردند.
اكنون فرشتگان از اين كار شگفت زده مى شوند، آن ها با خود مى گويند: اين چه كارى بود كه
خدا كرد؟ آن كافر را يارى نمود و آن گونه او را به خواسته اش رساند، امّا وقتى نوبت به بنده مؤمنش رسيد، نه تنها او را يارى نكرد، بلكه بلاى او را شدّت بخشيد.
و تو اين سخن را مى شنوى، ديگر بايد براى آن ها توضيح بدهى
تا همه به راز كار تو پى ببرند. سخن تو چنين است:
من خداى مهربان هستم و هرگز به بندگان خود ستم نمى كنم، شما ديديد كه من چگونه براى آن كافر، شكار ماهى را آسان نمودم، امّا علّت آن را نمى دانيد. آن كافر در اين دنيا كار خوب و نيكى انجام داده بود، درست است او كافر است، امّا من هيچ كار خوبى را بدون مزد نمى گذارم، من خواستم
تا كار خوب او را در همين دنيا پاداش بدهم. او در روز قيامت به خاطر كفرش به عذاب گرفتار خواهد شد.
شما آن بنده مؤمن ديديد كه من چگونه مانع شدم
تا ماهى را صيد كند بدانيد كه آن بنده خوب من در اين دنيا، گناه بزرگى انجام داده بود، من مى خواستم
تا با بلايى كه در اين دنيا مى بيند، آن گناه او را ببخشم. من مى خواستم
تا سختى هايى كه او به خاطر آن بيمارى مى كشد، كفّاره آن گناهش باشد. اكنون اگر پرونده اعمال آن بنده مؤمن مرا نگاه كنيد، هيچ گناهى در آن نمى بينيد. او هرگز در روز قيامت به عذاب گرفتار نخواهد شد، زيرا من گناه او را با آن بلايى كه به او رساندم، بخشيدم. او در روز قيامت در بهشت مهمان من خواهد بود.
پایان!
امیدوارم از این کتاب خوشتون اومده باشه!
🌺🌺🍃🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺🌺🍃🍂🌺🍃🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺