نازنین یارم ؛ برایت من شراب آوردهام
یک شراب هفت ساله ناب ناب آوردهام
مست می باید تُ را ، تا خستگی از تن دهی
سوی چشمانت غبار ، از جنس خواب آوردهام
دست من خالی زٕ هر چون و چرا ست اما تُ را
یک دل آشفته و در پیچ و تاب آوردهام
زخم خنجر بر دل آشفتهام ، کمتر زنید
بین دستانم دلی همچون حباب آوردهام
مست مستم میکند چشمان نرگس فام تُ
لرزش دستان خود را ، در جواب آوردهام
مثل فرهادم ولی ، دستم تهی از تیشههاست
طعم شیرین تُ را ، هرشب حساب آوردهام
بر من و بر عشق دیرین من ایمان آورید
شاعری هستم اولوالعزم و ، کتاب آوردهام
عاشقی دیوانه وارم دور از آن شهر غریب
مژدهی مجنونیام را ، با شتاب آوردهام
#حسین_اسکندری
@dehkadeehsass