امیدِ نا امیدِ من
باید بیاندیشی، دلت وقتی گرفتار است
عاشق شدن در پشتِ میله نوعی آزار است
دیوار در دیوار در دیوار در دیوار
من خسته ام از هر کجا و هر چه دیوار است
خورشیدِ من، آنسوی ابری تیره در تبعید
آنگونه که آیینه ای در چنگِ زنگار است
ُ کوچه، شبیه قبر و عابر مثل یک مرده
هر خانه، تابوتی. دریچه ، چشم تبدار است
اینجا نمی بینی دو دل را مهربان با هم
باد از گُل و گُل از پرنده سخت بیزار است
حق با قناری بود، اگر دیگر نمیخواند
مرغِ حق، آویزان و پیچک حلقه ی دار است
دستِ محبت کو ؟ امیدِ نا امیدِ من! *
در آستینِ نا رفیقان همچنان مار است
ِاز دیدِ زاغ، این جنگ های داخلی مثل
دعوا سرِ کرمی میان یک دو تا سار است
با چاهی از مردی سخن گفتم، جوابم داد:
آه... این متاع کهنه دیگر بی خریدار است
*- اشاره به شعر زمستان، مهدی اخوان ثالت
•┈┈••✾•
🌿🌺🌿•✾••┈┈•
#جعفردرویشیان«
غروب»
@darvishyan#poem#غروب #آسمان #غزل #رباعی #دوبیتی #شعرعاشقانه #شعر_ناب