اشعار جعفردرویشیان«غروب»

Channel
Logo of the Telegram channel اشعار جعفردرویشیان«غروب»
@darvishyanPromote
111
subscribers
Forwarded from 📚انجمن ادبی بهزاد
🌹منتظر حضور گرم شاعران و شعر دوستان گرامی هستیم🌹
دیدار در مه

چشم انتظار ماندم و یاری پدید نیست
بر پهندشت دور، سواری پدید نیست

ِ در آفتاب سرد خزان، سوخت برگ برگ
بر روی باغ، چتر بهاری پدید نیست

ِ از سیمِ تیرِ برق بپوشان نگاه را
وقتی درختِ چلچله داری پدید نیست

ای رودِ پل شکسته! چقدر آزمودمت؟
ِ گردابِ تو، زیاد و گداری پدید نیست

پروانه، بهتر است بماند به پیله اش
حالا که نور و چشمه ی جاری پدید نیست

ِهستند زیرِ لایه ی خاکستری نهان
دیدی اگر که رقصِ شراری پدید نیست

هی...! ناخدای کشتیِ در هم شکستنی
غرقی میانِ خویش و کناری پدید نیست

فردا به غیر ننگِ تو، از نام نامیات
ِ حرفی به لوحِ سنگِ مزاری پدید نیست



•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•

#جعفردرویشیان«غروب»


@darvishyan


#poem
#غروب #آسمان #غزل #رباعی #دوبیتی #شعرعاشقانه #شعر_ناب
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
خیال کن

خیال کن که تبِ عاشقانه کم نشده
از ارتفاعِ بلند زبانه کم نشده

خیال کن که مرا مثلِ قبل داری دوست
میان باد از آن آشیانه کم نشده

خیال کن که سرت هست روی شانه ی من
ز تکیه گاه تو مویی به شانه کم نشده

خیال کن که دلِ زورقِ قدیمی مان
به وقت رد شدن از رودخانه، کم نشده

خیال کن خطی از شعرها که میخواندی
غزل، قصیده، دوبیتی، ترانه... کم نشده

خیال کن که از آن باغهای رویایی
پرنده، چشمه و ماه و جوانه کم نشده

خیال کن ز تو -آن کودک دبستانی-
هنوز شیطنت کودکانه کم نشده

*

خیال بس! هم از آنچه که گفته ام با تو
بگو که کم شده امروز یا نه... کم نشده؟

خیال، شکلِ مِهی پر گرفت از دریا
برای از تو سرودن بهانه کم نشده

•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•

#جعفردرویشیان«غروب»


@darvishyan


#poem
#غروب #آسمان #غزل #رباعی #دوبیتی #شعرعاشقانه #شعر_ناب
قضاوت

مردم چرا نامردمان را دوست دارند؟
جایِ خودی ها دشمنان را دوست دارند

زنده ندارد آن قَدر در نزدشان قرب
-که این جماعت مردگان را دوست دارند

کردند گُل های بهاری را لگدکوب
حتماً همین باغِ خزان را دوست دارند

طاووس می خواهند، جورِ راه را نه
مردم کجا هندوستان را دوست دارند!؟

فریادِ «لِنگش کُن» بلند است از لبِ گود
شاید زیادی پهلوان را دوست دارند

مُردن برای کودک همسایه خوب است!
گفتند آن هایی که جان را دوست دارند

من کُردهای کولبر را دوست دارم
یک عده هم تیر و نشان را دوست دارند

«هلو بیا توی گلو» یعنی که برخی
-گندم نمی کارند و نان را دوست دارند

باید چه می گفتیم با اهلِ خرافه؟
وقتی که «از ما بهتران» را دوست دارند

از گوسفندانِ خیابانی بترسید
آن گاه که قصابشان را دوست دارند


•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•

#جعفردرویشیان«غروب»


@darvishyan


#poem
#غروب #آسمان #غزل #رباعی #دوبیتی #شعرعاشقانه #شعر_ناب
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
عنکبوت بیوه

می گفت اگر از عاشقی چیزی بلد باشی
پیروز میدان محبت می شود باشی

با عنکبوتِ بیوه رقصیدن خطر دارد
باید هماهنگِ هر آنچه می تَنَد باشی

ایکاش مثل آبی دریا تو هم گاهی
با جذبه ی ماهی دچارِ جزر و مَد باشی

قانونِ جاری بودنِ خود را نبر از یاد
ساکن چرا چون زنده رودی پشتِ سد باشی؟

بهتر که خاری باشی و بر تپه ای آزاد
تا اینکه باشی سبزه و زیرِ لگد باشی

شمشیرِ نوری بر علیه شب پرستان شو
در چشمِ اهل تیرگی بگذار بد باشی

بیدار دریا باش اگر که دوست میداری
ماهی سیاه کوچکِ رودِ صمد باشی

•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•

#جعفردرویشیان«غروب»


@darvishyan


#poem
#غروب #آسمان #غزل #رباعی #دوبیتی #شعرعاشقانه #شعر_ناب
متشاعر

یک برگِ کاغذ نداری؟ پرسید گفتم به او: نه
چیزی برای نوشتن...؟ گفتم: بجز آبرو نه!

می خواست شعری بگوید از گیسوانش رهاتر
مثلِ نگاهش اگرچه، برقِ پیامی در او نه!

پس گفت: تقدیرِ تلخی، این را برایم نوشته:
آغازِ هر جاده «هرگز!» پایانِ هر جستوجو «نه!»

کو مرهمی از تسلی، یاری به روزِ مبادا؟
بازو به بازوی اندوه، ته مانده ای در سبو نه!

در پشتِ میزی که کابوس، مشغولِ بازی نشستیم
این سو من و سوی دیگر، ابلیس و دستی که رو نه!

شد ساحلِ سابقِ من، گرداب بر قایقِ من
مغرب تر از مشرقِ من، آفاقی از چارسو نه!

ماننده ی کاجِ کوهی، پوشیده ام یک شنل زخم
نشترگذارِ زمان را، جایی برای فرو نه!
*
با خود بِبَر شعرِ تندم، ای باد و در جویش انداز!
از شستوشو کی شود کم، گیراییِ عطر پونه؟
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•

#جعفردرویشیان«غروب»


@darvishyan


#poem
#غروب #آسمان #غزل #رباعی #دوبیتی #شعرعاشقانه #شعر_ناب
اگر به باغ بگویم ترانه های ترا
به مرزِ غنچه رساند جوانه های ترا

تونیستی که ببینی چقدر کم دارد
به وقت گریه، سرم لطفِ شانه های ترا

به گریه از سرِ زلفِ تو می بَرم تاری
که سینه ریز کنم اشکدانه های ترا

اُتاقِ کوچکِ ما، وسعت چمن زارست
شبی که یاد کند آهوانه های ترا

بهار می رسد «وچلچله به دنبالش»
که پُر شُکوفه کند عاشقانه های ترا

به گرمجوشی خورشید، کرده ام تردید
یقین که وام گرفته زبانه های ترا

چو یک قلمرو آبی نمی شوی محدود
سپاه موجِ نوشته کرانه های ترا

کسی سُراغ ندارد، کسی نمیداند
«غروب» از که به پُرسد نشانه های ترا

•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•

#جعفردرویشیان«غروب»


@darvishyan


#poem
#غروب #آسمان #غزل #رباعی #دوبیتی #شعرعاشقانه #شعر_ناب
باغِ من و بهارِ من، چشمه ی پاکِ جاریم
دار و ندارِ من تویی، باهمه ی نداریم

روحِ به تن رسیده ام، تا به تو من رسیده ام
چله شکن رسیده ام، چلچله ی بهاریم

آهوی دام دیده را، صید به خون تپیده را
زخم چه می زنی؟ مزن! رام تر از شکاریم

بی تو شرنگ می شوم ،رنگ به رنگ می شوم
زینتِ سنگ می شوم، دسته گلِ مزاریم

گرچه پریش رفته ام، پس نه، که پیش رفته ام
موج ز خویش رفته ام، سمبل بی قراریم

عاطفه، جوش می کند.عقل، خموش می کند
گریه؛ خروش می کند، برکه؟ نه، آبشاریم

ازتو، غریب مانده ای، روی صلیب مانده ای
زخم نصیب مانده ای ،اناریِ اناریم

یاورِ خوبِ بی کسی! تنگِ غروبِ بی کسی
من به خدا سپردمت، تو به که می سپاریم؟

•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•

#جعفردرویشیان«غروب»


@darvishyan


#poem
#غروب #آسمان #غزل #رباعی #دوبیتی #شعرعاشقانه #شعر_ناب
امامِ غریب

دختری شمع میکندروشن

مادری می برد به گریه نماز

می زنم چنگ بر ضریح پاک

سینه زنها به سینه می کوبند:

نوحه ی عارفانه ای دلگیر

یا امامِ غریب دستم گیر !
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•

#جعفردرویشیان«غروب»


@darvishyan


#poem
#غروب #آسمان #غزل #رباعی #دوبیتی #شعرعاشقانه #شعر_ناب
جعفر درویشیان یکی از غزل سرایان خوش ذوق و هنرمند معاصرکرمانشاهی است که شایسته است آثار او در ادبیات فارسی مورد بررسی و نقد اهل قلم قرار گیرد. غزل او اگر چه بیشتر غزل سنتی پارسی با رگه های سبکی عراقی و هندی است اما هنجارگریزی های زبانی، تصاویر طبیعی و انتزاعی مبتنی بر صنعت های ادبی، نرم طبیعی موسیقی ، تلطیف در قافیه و ردیف، حس مشترک و عاطفه و…در آثار این هنر
مند او را مقید صرف به زبان پیشینیان غزل پارسی نکرده است. نکته قوت اشعار درویشیان توانش عاطفی در بسیاری از ابیات و غزل هاست به ویژه این که این هنرمند توانسته است که علی رغم ایجاد تاویل های عمیق حس شاعرانگی را در مخاطبان برانگیزد.🥀❤️
«مسیح بر صلیب»

تا چند تو، بالا نشین باشی و ما پایین؟!
از نردبانِ شانه ها دیگر بیا پایین!

آبم، ولی از برکه بودن خسته ام، ای کاش
-چون آبشاری هُل دهندم بی هوا پایین!

آه ای مسیحِ بر صلیبِ سالیان خفته!
راحت سرِ جایت بمان! تنگ است جا پایین

فرعونیان، ظالم تر از پیش اند آن بالا
درمانده موسی باز هم با یک عصا پایین

کوتاه می باید بیایی ای پلنگ از ماه!
کم نیست آری... فاصله از قُله تا پایین

هر گوشه بی شک کربلا، هر روز عاشوراست
آبِ خوشی هرگز نرفت از حلقِ ما پایین

بی ابر، تا واضح ببیند وضع عالم را
از تختِ شاهی کاش می آمد خدا پایین

حافظ نشد بشکافد آن را سقف، یاری کن! ٭
-تا من بیارم سقفِ این نیلینه را پایین

•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
#جعفردرویشیان«غروب»

٭اشاره به بیتی از غزل حضرت حافظ؛ بیاتاگل برافشانیم ومی درساغراندازیم
فلک را سقف بشکافیم وطرحی نو دراندازیم.
@darvishyan
روز توفان

کوچه ها بن بست یکسر، خانه زندان هرچه هست
کاش بغضت را بباری آی... باران! هر چه هست

بینِ اشباحی پلید و شاخ دارانی دوپا
با چراغی چند گردی؟ نیست انسان هرچه هست

مرغ حق! بس کن که دارد جغد هوهو میزند
باغ در آتش نشسته ، دود پیچان هر چه هست

کینه از راه آمد و شد عشق، پَر پَر عاقبت
خالی از رنگ است و بو، درقلبِ گلدان هر چه هست

لب به فریادی علیه شب پرستان وا کنید!
در دهان گر خورد میخواهید دندان هرچه هست

هیچ غیر از وعده و صبحی دروغین نیست نیست
همتی تا رو گذارد سمتِ پایان هر چه هست

گرد هم آیید دریا گونه اینک موج موج
تا به روبید این خسان را روز طوفان هر چه هست

دستِ گرمت را به دستِ خسته و سردم بده!
موقع تقسیم شد؛ آزادی و نان هر چه هست
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•

#جعفردرویشیان«غروب»


@darvishyan


#poem
#غروب #آسمان #غزل #رباعی #دوبیتی #شعرعاشقانه #شعر_ناب
گلایه ها
به چشم های تو ، خورشیدِ عشق پیدا نیست
در این دو باغچه یک غنچه هم شکوفا نیست

چه رفته با تو که دیگر دریچه ی چشمت
ِ به روی عاشق شوریده بخت خود، وا نیست؟

دلت، عزیز دلِ من! به وسعت دریاست
برای قایقِ من، از چه رو در آن جا نیست؟

به تار و پودِ وجودت، زبانه ای از عشق
به شوقِ سوختن افتاده بود و حالا نیست

مرا به حال خودم کرده ای رها دیریست
قبول میکنی این رسمِ کهنه زیبا نیست؟

جفا و شیطنت و دلبری و سنگدلی...
گلایه های من از تو فقط همین ها نیست

چنان گرفته شبِ نامرادی ام در مشت
که باورم به امیدِ طلوع فردا نیست

برس به داد دلم با حضور چشمانت
نیازمندم و امروز جای حاشا نیست

•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•

#جعفردرویشیان«غروب»


@darvishyan


#poem
#غروب #آسمان #غزل #رباعی #دوبیتی #شعرعاشقانه #شعر_ناب
گُل، روی تو دید ، دلبری یادش رفت
مهتاب ، دوید. روسری یادش رفت

باد آمدو ابری سرِ خورشید کشید
تا داعیه ی برابری یادش رفت

دل، شمّه ای از جمالِ خوبت که شنید
ـ افسانه و افسونِ پری یادش رفت

آن شعرِ مُصوّری که استادِ سخن
محوِ توشده، سخنوری یادش رفت

تا گُو شه ای از شورِ مرا لیلی دید
شیدایی قیسِ عامری یادش رفت

اوّل همه از رقیبِ من دم می زد
ـ صد مرتبه شُکر ـ آخِری یادش رفت

پوشاند ز چشمِ خسته ام خالش را
بی دانه مگر کبوتری یادش رفت...؟


•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•

#جعفردرویشیان«غروب»


@darvishyan

#poem
#غروب #آسمان #غزل #رباعی #دوبیتی #شعرعاشقانه #شعر_ناب
تنهایی انسان

ِ باز هم پنجره با نم نم باران تنهاست
ِ مرغِ توفان زده ای پشتِ درختان تنهاست

ِ از جدایی است اگر بر لبِ عاشق گله ای است
ِ تا به دریا برسد رودِ خروشان تنهاست

ِ پچ پچ سایه و سنگ است رها در مهتاب
امشب انگار که با ماه، بیابان تنهاست

تا بریدند مرا از تو، دلِ هستیِ من
ـ مثل یک گُل که گذارند به لیوان تنهاست

در هوای تو، که خورشیدترینم بودی
ِ شاعری در شبِ دمسرد زمستان تنهاست

تو هم امروز به تنهایی خود محکومی
نشوی شاد به امید کس، انسان تنهاست

*

نه تفنگ و نه سگی داشت به همراه، که گرگ
ـ سینه خیز آمد و فهمید که چوپان تنهاست

لشکری نیست بجا و پسری نیست مرا
آخر قصه شده، رستمِ دستان تنهاست

•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•

#جعفردرویشیان«غروب»


@darvishyan


#poem
#غروب #آسمان #غزل #رباعی #دوبیتی #شعرعاشقانه #شعر_ناب
آمد نیامد

از چشمهایت ، یک دو فنجانم تعارف کن !
قندِ لبانت را به دندانم تعارف کن!

بر سفره ی گسترده ی رنگینِ خود بانو!
گاهی چو یک ناخوانده مهمانم تعارف کن!

از ذهن من وا کن گره تا شعر پر گیرد
نُقلِ کلامی را به دیوانم تعارف کن

از پنجره با بوسه ای گُل پرت کن پایین
کم کم به آغوشِ گلستانم تعارف کن!

بیگانه با ترس است دیوانه دلم، اما
در پیشِ مردم نه! که پنهانم تعارف کن!

گیلاس، وقتی از درخت خانه می چینی
تنها ندارد خوبیت جانم! تعارف کن

بی وقفه از دنیای دوری آمده، خسته است
ِدریاچه، به رودِ خروشانم تعارف کن!

در هر تعارف کردنی، آمد نیامد هست
کمتر به خانه از خیابانم تعارف کن

•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•

#جعفردرویشیان«غروب»


@darvishyan


#poem
#غروب #آسمان #غزل #رباعی #دوبیتی #شعرعاشقانه #شعر_ناب
به خاک تیره سپردند ارغوان ها را
و روی خاک نوشتند آسمان ها را

فراز بام، چرا ماه مثل سابق نیست؟
بریده اند مگر پای نردبان ها را

کجاست ابر کریم و کجاست لطف نسیم؟
ببین که بغض گرفته است ناودان ها را

مگو؛ درخت، کنار آمده است با پائیز!
بسنج، ظرفیت رنج باغبان ها را

چه گفته ایم مگر در حضور گندمزار؟
بدل به سنگ نشاید کنند نان ها را

«عقاب جور٭» زند بال وخلق خاموش است
که می کشند به در از دهن زبان ها را

کمانچه، جای کمان را گرفته است آرش!
فکنده تیر به خمیازه بس کمان هارا

درین جزیره، دل عاشقی نشد پیدا
به نام قیس بر افراز بادبان ها را!

به نام، دل نکنی خوش، نشانه حتی نیز
زمانه پاک کند نامها، نشان ها را

«غروب»! حرمت پیران، نگاه باید داشت-
- برای دوره ی پیری بگو جوان ها را


٭عقاب جور گشوده است بال در همه شهر
کمان گوشه نشینی و تیر آهی نیست
حافظ شیراز
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•

#جعفردرویشیان«غروب»

@darvishyan
امیدِ نا امیدِ من

باید بیاندیشی، دلت وقتی گرفتار است
عاشق شدن در پشتِ میله نوعی آزار است

دیوار در دیوار در دیوار در دیوار
من خسته ام از هر کجا و هر چه دیوار است

خورشیدِ من، آنسوی ابری تیره در تبعید
آنگونه که آیینه ای در چنگِ زنگار است

ُ کوچه، شبیه قبر و عابر مثل یک مرده
هر خانه، تابوتی. دریچه ، چشم تبدار است

اینجا نمی بینی دو دل را مهربان با هم
باد از گُل و گُل از پرنده سخت بیزار است

حق با قناری بود، اگر دیگر نمیخواند
مرغِ حق، آویزان و پیچک حلقه ی دار است

دستِ محبت کو ؟ امیدِ نا امیدِ من! *
در آستینِ نا رفیقان همچنان مار است

ِاز دیدِ زاغ، این جنگ های داخلی مثل
دعوا سرِ کرمی میان یک دو تا سار است

با چاهی از مردی سخن گفتم، جوابم داد:
آه... این متاع کهنه دیگر بی خریدار است


*- اشاره به شعر زمستان، مهدی اخوان ثالت

•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•

#جعفردرویشیان«غروب»


@darvishyan


#poem
#غروب #آسمان #غزل #رباعی #دوبیتی #شعرعاشقانه #شعر_ناب
از اعماق

به تو آنقدرها دچارم عشق!
ـ فرصتی نیست سر بخارم عشق

مثلِ آتشفشانی از اعماق
باز در حالِ انفجارم عشق!

روبرویم کشیده صف، پاییز
چون درختان بی بهارم عشق

گریه ام را در آینه دیدم
می شود گفت: خنده دارم عشق!

بدرخشان شبیه خورشیدم
ِخسته از محنتِ غبارم عشق!

بی تو، دیری است برسرِ بالین
ـ سرِ راحت نمیگذارم عشق!

راست گویم: کسی که عاشق نیست
آدم او را نمی شمارم عشق!

تا تو پشت و پناهِ من هستی
مردِ میدانِ کارزارم عشق!

•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•    

#جعفردرویشیان«غروب»


@darvishyan

#poem
#غروب #آسمان #غزل #رباعی #دوبیتی #شعرعاشقانه #شعر_ناب
Telegram Center
Telegram Center
Channel