#گفتارهای_فلسفی
انقلاب کوپرنیکی کانت
محمد منصور خضاعی
ایمانوئل کانت، فیلسوف آلمانی، اولین کسی بود که در مبحث وجود شناسی و معرفت شناسی، جای سوژه و ابژه را عوض کرد. تا پیش از کانت باور فیلسوفان بر این بود که معرفت بر اشیاء خارجی برای انسان زمانی حاصل می شود که ذهن انسان بتواند خود را با شی خارجی تطبیق داده و به اصطلاح آن را بشناسد، اما کانت این رابطه را معکوس نموده و نظریه خود را چنین صورت بندی نمود؛ اگر شیئ قرار است به شناخت انسان در بیاید، اتفاقا آن شی است که باید خود را با ذهن آدمی تطبیق دهد؛ کانت در ادامه مبحث معرفت شناسی خود می گوید، ذهن انسان دارای صور شهودی زمان و مکان است، پس زمان و مکان امری بیرونی نیست، زیرا انسان هرگز قادر نخواهد بود اشیاء بیرون از ذهن خود را جدا از زمان یا مکان تصور نماید و اینگونه نتیجه گرفت که زمان و مکان صور شهودی ذهن انسان اند، و انسان هیچ چیز را خارج از زمان و مکان نمی تواند به تصور خویش درآورد. اشیاء پس از دریافت در شهود زمان یا مکان ذهن انسان وارد حافظه گردیده و از طریق تخیل بازنگری می شوند و سپس از طریق یک یا چند تا از مقولات دوازده گانه ذهن مورد شناسایی و فهم نهایی قرار می گیرند. تمام موارد فوق اعم از شهود زمان و مکان، قوه تخیل و حافظه و مقولات دوازده گانه فاهمه، همچون قالبی هستند که پدیدار بیرونی را در ذهن بازنمود کرده و لذا شی بیرونی برای اینکه به فهم و شناخت انسان در آید می بایست درون این قالب ها قرار گرفته تا قابلیت شناخت پیدا کند. این همان انقلاب کوپرنیکی کانت است که می گوید موارد فوق شرط شناخت شی بیرونی هستند و اگر نباشند هیچ چیز بیرونی به شناخت ادمی در نیامده و ذهن انسان تفاوتی با آینه یا یک سطح صیقلی بی جان نخواهد داشت.
@civilizers