View in Telegram
💞کانال احکام شرعی💞
روز بیست و دوم 🔹كوهِ‌بلند فرو می‌ریزد. عبدالمطلب در مکه بسیار محبوب بود. عُمرِرهبرِبزرگ، صرفِ نیکی به مردم شده بود. برای راحتیِ اهالی مکه هر کاری می‌کرد. برای نورِچشمش، محمد ﷺ در روزهایی که تنها مانده بود، تکیه‌گاهی همچون کوهی بزرگ بود؛ اما حالا او مریض و…
روز بیست و سوم
🔹 در خانه‌عمو

ابوطالب هرچند با خانواده پرجمعیتش در خانه کوچکی زندگی می‌کرد؛ اما دلش بسیار بزرگ بود و به روی همه گشاده بود.
او علاوه بر درِخانه، دروازه دلش را نیز بر محمد ﷺ گشود. حالا او هم یکی از کودکان خانه ابوطالب بود. زن‌عمویش، فاطمه، با او خوش رفتار بود. محمد ﷺ هم بسیار به او احترام می‌گذاشت. زن‌عمو، این کودک با ادب و نزاکت را همچون فرزندِخویش دوست داشت. در غذایش دقت می‌کرد که ابتدا او غذا بخورد، و بعد بچه‌هایِ خودش. فرزندانش هرگز به او حسادت نمی‌کردند؛ چون آنها هم محمد ﷺ را خیلی دوست داشتند.
محمد ﷺ در خانه‌عمو، راضی و خوشحال بود. الله عمویی به بخشندگیِ پدر و زن‌عمویی به مهربانیِ مادر به او داده بود. عمو همه جا محمد ﷺ را با خود می‌برد. نمی‌توانست دوری‌اش را تحمل کند. بی‌محمد ﷺ سر سفره نمی‌نشست و هنگام غذا خوردن همیشه می‌گفت: "محمد کجاست؟ صدایش کنید، بیاید."
هرگاه او سر سفره بود همه سیر می‌شدند؛ اما او که نبود؛ کسی سیر نمی‌شد.
محمد ﷺ تا دست‌هایش را نمی‌نشست اصلاً سر سفره نمی‌نشست. غذا را با «بسم الله» شروع می‌کرد. غذا را فوت نمی‌کرد و صبر می‌کرد تا خودش سرد شود. لقمه‌های کوچک می‌گرفت و از سمتِ خودش می‌خورد. او هرگز قبل از بزرگ‌ترها شروع به خوردن نمی‌کرد.
عمو و زن‌عمو دوست داشتند او راحت باشد و غذای مقوی بخورد، برای همین هر کاری که از دستشان برمی‌آمد، انجام می‌دادند. محمد ﷺ در آن خانه خیلی آسوده بود، همه اعضای یک خانواده بودند.
از آسمان عشق بارید، برکت بر دنیا نازل شد. پاره‌ای از این برکت به خانه فقیرانه ابوطالب رفت. از برکتِ حضور محمد ﷺ، همه فرزندانِ ابوطالب سیر شدند، رنگ به رخسارِ آنها برگشت، و نشاط به خانه آمد.

ادامه دارد، ان‌شاءالله
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Find friends or serious relationships easily