میپرم با کولهبار رنج ها
رنجها خاکستری از گنجها
گنجها سهم شما ای کرکسان
من عقابم میپرم با طیلسان
طیلسانم پُر ز پَرهای طلا
با زمین بیگانه این مرغ هوا
"ما ز بالاییم و بالا میرویم"
گرچه سنگین تا ثریا میرویم
نیست سنگینی ز وِزر و از وبال
بلکه از فقر و وقار است این مُقال
گو برو با لاشهها خوش ای رقیب
چند روزی نفس خود را میفریب
ما دلی داریم و دلداری قشنگ
وسعت آبیِ عشق و سینه تنگ
"سینه گر شد شرحه شرحه از فراق"
اشتیاق خود نگوید با کلاغ
هر که با تن خو کند تنها شود
تنخورِ تنلاشهها، تن ها شود
عشق وقتی چون گل از هم وا شود
لاجرم تنها به بستان جا شود
دل اگر از خار رنجت رنجه نیست
مر تو را با این حریفت پنجه نیست
کی تو دانی قدر این نورسته گل
همچو بلبل نیستی چون مست گل
دست یازیدن به گل کار تو نیست
این ره دشوار هموار تو نیست
باز گرد و لاشهها را بو بکش
آب گندِ مانده را از جو بچش
این چنین ینبوع با عکس فلک
در دلش پیدا چو بال صد مَلَک
در خور شأن عقابی تیز چشم
تیز پروازی که خورده زهر خشم
#عباس_بیک_پور #قلندر#بداهه@Bookzic