تا انتهای دشت مردابی دویدن
از ما فقط سگهای تازی شکاری..
یا اسبهایی مظهر خوی نجابت
بازیچگان چرخ عصاری و گاری
ما را خریت خام این پفیوزها کرد
ای تف به مغز خرخوران گیج دیروز
هر جا خریت با تعصب خورده پیوند
شد ساحتی از گاستریت و میل یک گوز
هر جا هویجی بود خرها میرمیدند
از روی هم از هول کاه و یونجه گاهی
از ارتفاع پست خر هم میپریدند
صف بود و اعدادی که بر هم میجهیدند
یک عدهای هاری گرفته برهها را
با بع بع بیموقع از هم میدریدند
هر کس که دندانش کمی درندهتر بود
پفیوزها با استخوانی میخریدند
اینها که عمری از شرافت بینصیبند
خلق خدا با خوش زبانی میفریبند
وقتی که خر با پای خود تا مسلخ آمد
قصابتر از گرگ پیر بیرقیبند
وقتی گدایان کاخها را لانه کردند
کور و کچلها زلفها را شانه کردند
دیوانگان بر مسند شاهان نشستند
هم تخت را هم بخت را درهم شکستند
این عقدههای قرنها تحقیر و جهل است
خون ریختن در مذهب ضحاک سهل است
مقصود کینخواهی ز تاریخ جهان است
جغرافیا مظروف اینان و بهانه است
آنان که مردم را نموده، لوله کردند
ویروس بودند و هزاران توله کردند
خرتولههاشان صادراتی رنگ و وارنگ
خرمهرهها شبه جواهر رنگ در رنگ
سبز و بنفش و سرخ و مشکی دست در دست
شد قهوهای جنگل از عنترهای بدمست
وقتی خریت رسم شد بر بوم جنگل
زشتی شد آیین نرون در روم جنگل
آنگه شغالان شیرها را سر بریدند
این مردهخواران از عقابان پر بریدند
بدتر ز خرها و سگان هار و کفتار
بوزینه های مست و دلقک های دربار
آنها که با هزالی و شوخی و بازی
در کار ذبح عاشقان با تیغ تازی
یک شب گوزنی شاخ خود را تیز کرده
افتاد دوره در میان خیل برده
باید درید از هم حجاب هول و وحشت
باید پرید از کوته بیداد نرده
شعری منتشر نشده و نیمه کاره به تاریخ ۲۷ خرداد ۹۶ ویرایش ۴ اردیبهشت ۱۴۰۲
ع.ب.
#قلندر@Bookzic