کتاب و زندگی

#چارلز_بوکوفسکی
Channel
Logo of the Telegram channel کتاب و زندگی
@book_lifePromote
19.66K
subscribers
3.19K
photos
1
video
181
links
شعر و ادبیات کمتر خوانده‌شده @book_life صفحه ما در اینستا‌گرام: https://instagram.com/_u/ketabo_zendegi
@Book_Life

در قلب هر انسان،
یک جای خالی وجود دارد
که هرگز پُر نمی‌شود.

جایی که حتی در
بهترین لحظات زندگی نیز پُر نمی‌شود.
همه‌ی ما خیلی خوب آن را می‌شناسیم.
در قلب هر انسان یک جای خالی وجود دارد که هرگز پُر نمی‌شود.
و ما برای پُر شدنش
منتظر می‌مانیم و می‌مانیم...

عشق | #چارلز_بوکوفسکی
@Book_Life

منتقدانت همیشه حی و حاضرند،
هر‌چه بیشتر موفق شوی،
انتقاد بیشتر نصیبت خواهد شد.

مخصوصا آنهایی که له‌له می‌زنند
برای یک سر سوزن از موفقیتی
که تو به دست آورده‌ای...

آویزان از نخ | #چارلز_بوکوفسکی
@Book_Life

آدم‌هایی که در عمرشان از پس حل کردن چیزی برآمده بودند
معمولاً پشتکار زیاد داشتند
و کمی هم خوش‌شانسی.

اگر به اندازهٔ کافی پافشاری می‌کردی
معمولاً شانس هم به‌دنبالش می‌آمد.
خیلی از آدم‌ها نمی‌توانند
منتظر شانس بمانند،
پس تسلیم می‌شوند...

عامه‌پسند | #چارلز_بوکوفسکی
@Book_Life

و نمی‌دانستم که آیا
این اندوه است که ما را به تفکر وا می‌دارد
یا تفکر است که ما را اندوهگین می‌کند...؟

#چارلز_بوکوفسکی
@BOOK_LIFE

من با استعداد بودم، یعنی هستم.
بعضی‌وقت‌ها به دست‌هام نگاه می‌کنم
و فکر می‌کنم که می‌توانستم
پیانیست بزرگی شوم،
یا یک چیز دیگر.

ولی دست‌هام چکار کرده‌اند؟!
یک جایم را خارانده‌اند،
چک نوشته‌اند،
بند کفش بسته‌اند،
سیفون کشیده‌اند و غیره..

دست‌هایم را حرام کرده‌ام،
همین‌طور ذهنم را...

عامه‌پسند | #چارلز_بوکوفسکی
@BOOK_LIFE

روز بعد باز دوباره برگشته بودم دفتر،
احساس بیهودگی می‌کردم
و اگر بخواهم رک حرف بزنم
حالم از همه چیز به هم می‌خورد.

نه من قرار بود به جایی برسم
نه کل دنیا.
همه‌ی ما فقط ول می‌گشتیم
و منتظر مرگ بودیم.
در این فاصله هم کارهای کوچک می‌کردیم تا فضاهای خالی را پر کنیم.
بعضی از ما حتی
این کارهای کوچک را هم نمی‌کردیم.

ما جزء نباتات بودیم.
من هم همین طور.
فقط نمی‌دانم چه جور گیاهی بودم. احساس می‌کردم که یک شلغمم.
تلفن زنگ خورد.
برش داشتم:
بله... آقای بلان شما یکی از برندگان قرعه کشی جوایز ما هستید...

عامه‌پسند | #چارلز_بوکوفسکی
من به پایان دنیا اهمیت نمی‌دهم
چون دنیای من بارها تمام شده

و صبح روز بعد
دوباره از نو آغاز شده‌است ...

#چارلز_بوکوفسکی | @Book_Life
🌹📖 @Book_life


زمستان بود. جان می کندم در نیویورک نویسنده شوم.
سه یا چهار روز بود لب به غذا نزده بودم. فرصتی پیش آمد تا بالاخره بگویم:"می خوام مقدار زیادی ذرت بو داده بخورم"
و خدای من!
مدت ها بود غذایی این همه به دهانم مزه نکرده بود. هر تکه از آن و هر دانه مثل یک قطعه استیک بود. آنها را می جویدم و راست می افتاد توی معده ام. معده ام می گفت: متشکرم! متشکرم! متشکرم!

مثل آنکه توی بهشت باشم همینطور قدم می زدم که سرو کله ی دو نفر پیدا شد.
یکیشان به آن یکی گفت: خدای بزرگ!
طرف مقابل پرسید: چه شده؟
اولی گفت: آن یارو را دیدی چه وحشتناک ذرّت میخورد!
بعد از آن حرف دیگر از خوردن ذرّت ها لذت نبردم.
به خودم گفتم: منظورش از وحشتناک چه بود؟!!
من که توی بهشت سیر می کنم...
گاهی به همین راحتی با یک کلمه، یک جمله، یک نیشخند یا حالتی از یک چهره می توانیم مردم را از بهشت خودشان بیرون بکشیم و این واقعاً بی رحمانه ترین کاری ست که انجام می دهیم ...



👤 #چارلز_بوکوفسکی
🙏 #انسـانـم_آرزوسـت
📚 #کتــاب_بــخوانـیـم
#چارلز_بوکوفسکی

مردمان تهی‌ام می‌کنند،
برای پُر شدن می‌بایست دور شد ...

📖🌹 @book_life
🌹📖 @Book_life

اثر انگشت مـا ،
از قـلب‌هایی که لمس‌شان کرده‌ایم ،
هیچ وقت پـاک نمی‌شوند .

#چارلز_بوکوفسکی
📚 #کتــاب_بــخوانـیـم
🌹📖 @Book_life

زیبایی ارزشی ندارد، دائمی نیست.
اگر زشت باشید بسیار خوشبختید ؛
زیرا اگر مردم دوست‌تان داشته باشند می‌دانید که برای چیز دیگریست ...!

#چارلز_بوکوفسکی
🍂 #کتــاب_بـخوانـیـم
🍂 #برشی_از_یک_کتاب

 زمستان بود.
جان می‌کندم در نیویورک نویسنده شوم. سه یا چهار روز بود لب به غذا نزده بودم. فرصتی پیش آمد تا بالاخره بگویم:
"می خوام مقدار زیادی ذرت بو داده بخورم "

و خدای من، مدت‌ها بود غذایی این همه به دهانم مزه نکرده بود. هرتکه از آن و هر دانه مثل یک قطعه استیک بود. آنها را میجویدم و راست می افتاد توی معده‌ام.

معده‌ام می گفت :
"متشکرم، متشکرم"

مثل آنکه توی بهشت باشم
همینطور قدم میزدم که
سروکله دو نفر پیدا شد،

یکیشان به آن یکی گفت :
"خدای بزرگ"

طرف مقابل پرسید:
"چه شده؟"

اولی گفت:
"آن یارو را دیدی که ذرت میخورد؟ وحشتناک بود! "

بعد از آن حرف دیگر از خوردن ذرت ها لذت نبردم.
به خودم گفتم:
" منظورش از وحشتناک چه بود؟ من که توی بهشت سیر می کنم. "

گاهی به همین راحتی
با یه کلمه،
یه جمله،
یه حالت چهره
می‌تونیم مردم رو از بهشت خودشون بکشونیم بیرون و این واقعا بی رحمانه ترین کاره.

سرمونو می‌کنیم تو زندگی یکی
که اصلا به ما مربوط نیست،
کاری با ما نداره
و ازمون چیزی نپرسیده،
نخواسته و...

دهنمونو باز می‌کنیم
و از بهشت شخصیش می‌رونیمش!

📖 #شاعری_با_یک_پرنده_آبی
#چارلز_بوکوفسکی
📖🌹 @book_life