محمود برزین

Channel
Logo of the Telegram channel محمود برزین
@barziiiiiinPromote
724
subscribers
پُر می‌شد از کلاغ، مترسک اگر نبود
کِی سُرخ بود صورت ِ ما، چَک اگر نبود؟
   
گاهی خلاف هم سَبَب ِخیر می‌شود
می‌رفت آبروی شما هَک اگر نبود؟؟

مضمون برای "طنز نوشتن" نمانده بود
در راس ِ دولت این همه دلقک اگر نبود

با گریه و دعا که سَبُک‌تر نمی‌شویم
فحش ِ فلان ِ عمه‌ی‌ یَک یَک اگر نبود

من نصف ِ دین ِ خود را مدیون ِ هیزی‌ام
بودم عَزب، اِشاره و چشمک اگر نبود

کارم نمی‌کشید به فرزندآوری
او با عَمل شبیه ِ عروسک اگر نبود 

 میرفت آبروی پِدر، پیش ِ بچه‌اش...
 با یک سوال، قِصه‌ی لَک‌لَک اگر نبود

بقالی ِ محله‌ی ما وَرشکست بود
پای عرق لواشک و تخمک اگر نبود

بیکار می‌شدند مُدیران ِ بانک‌ها
تنها "کُپی گِرفتن ِ مدرک" اگر نبود

دیگر برای خنده بهانه نداشتیم
در این زمانه "باقله گرمک" اگر نبود

کِی پول ِ مان به آخَر ِ این بُرج می‌رسید؟
این ماه هم شکستن ِ قُلک اگر نبود

#محمود_برزین

@barziiiiiin
چُنان مُرده‌پَرستم من که شورَش را درآوردم
نه تنها شور، حتی مُرده‌شورش را درآوردم!

چُنان خاک ِ مزارش را، دو دستی ریختم بر سَر
شدم یک تَپه‌ی خاکی و گورش را درآوردم

فَغان و شیون ِ من بدتر از شیپور ِ اسرافیل
در آن آرامگاه اهل ِ قُبورش را درآوردم

خدا رحمت کُند او‌ را و روحش شاد و هِی گفتم:
بِبارَد نور بر قبرش؛ که نورش را درآوردم

برای فاتِحه خواندن، به روی قبر با انگشت... 
زدم از بس برآن، رمز ِ عُبورش را درآوردم

درون ِ مجلس ِ ختمش، از او کردم سخنرانی
وَ یاد و خاطراتی که مُرورش را درآوردم

شبی آمد به خوابم گفت: از این خِیرات ِ خُرمایت     
به جنت رفته‌ام، فسق و فجورش را درآوردم

ز باغ ِ جنت انگورش، ز ِ جوی ِ می همه‌جورش
چنان آغشته به بزمم که حورش را درآوردم

همین که سَرد شُد خاکش! همینکه کُهنه شد داغَش
شدم مشغول شادی و سُرورش را درآوردم

به شعرم گوش کن یا رب، اگر بیهوده میگویم
مرا خاموش کن یا رب که شورش را درآوردم

#محمود_برزین

@barziiiiiin
گزارشگرِ صدا و سیما در حالی که دستپاچه و سراسیمه به نظر می‌رسید، جلوی من را گرفت و از من خواست، درباره‌ی "معضلات فرهنگی" مصاحبه‌ای با بنده انجام دهد. سپس میکروفون را جلوی من گرفت و پرسید: حاضری با دختری که مشروب می‌کِشه و سیگار میخوره؛ ازدواج کنی؟؟
بنده هم متعجبانه و پس از کمی مکث جواب دادم: بستگی داره!
گفت: به چی؟
گفتم: به اینکه آیا نماز میگیره و روزه‌ میخونه یا نه!

گفت: خب به نظر شما دختری پیدا میشه که هم نماز بگیره و هم مشروب بکشه؟
گفتم: محاله که دختران ِ سرزمینم اهل ِ مشروب کشیدن و سیگار خوردن باشند!
گفت: آفرین بر شما! دختران سرزمین ِ ما، برعکس دختران ِ جوامع ِ غربی، سبک ِ زندگی سالمی دارند!

همان شب برای خوش‌گُذرانی با دوستان به باغی رفتیم و دیدم همه‌ی دخترانی که آنجا هستند، سیگار را می‌کِشند و مشروب را می‌خورند! و خدا رو شاکر شدم که آنها آگاه و عاقل تر از آن هستند که مشروب را بکشند و سیگار را بخورند! حتی بعد از اینکه حسابی "مست ِ لایعقل" شده بودند، هیچ‌کدامشان تمایل به کشیدن ِ مشروب و خوردن سیگار نداشتند!
همانجا دو رکعت نماز ِ شُکر بجای آوردم، اما دختری خطاب به من گفت: مرد حسابی، تو تا "چهل شبانه‌روز" نماز نداری!!
باز هم خدا را شاکر شدم که دختران ِ سرزمینم احکام را حفظند حتی وقتی که عقلشان سرجایشان نیست!

فردای آن روز که مصاحبه‌ی‌تصویری من بجای تلوزیون، از رادیو پخش شد، وقتی مجری ِ رادیو، مخاطبان ِ برنامه‌اش را "بینندگان" خطاب کرد؛ فهمیدم ساقی ِ ما و آنها خیلی با هم فرق دارند! آنها حتی کار ِ خود را وقتی عقلشان هم سرجایش هست، بلد نیستند!

#محمود_برزین

@barziiiiiin
Forwarded from طنزیمات ادبی
#طنزیمات_ادبی
پدرم را خدا بیامرزد ، مردِ سنگ و زغال و آهن بود
سالهای دراز عمرش را ،کارگر بود ، اهل معدن بود

از میان زغال ها در کوه، عصر ها رو سفید بر می گشت
سربلند از نبرد با صخره، او که خود قله ای فروتن بود

پا به پای زغال ها می‌سوخت !سرخ می شد، دوباره کُک می شد
کوره ای بود شعله ور در خود‌ ،کوره ای که همیشه روشن بود

بارهایی که نانش آجر شد ، از زمین و زمان گلایه نکرد
دردهایش،یکی دوتا که نبود! دردهایش هزار خرمن بود

از دل کوه های پابرجا ، از درون مخوف تونل ها
هفت خوان را گذشت و نان آورد ، پدرم که خودش تهمتن بود

پدرم مثل واگنی خسته ، از سرازیر ریل خارج شد
بی خبر رفت او که چندی بود، در هوای غریب رفتن بود

مردِ دشت و پرنده و باران، مردِ آوازهای کوهستان
پدرم را خدا بیامرزد ، کارگر بود ،اهل  معدن بود


# موسی_عصمتی

https://t.center/braillehayenagozir
@tanz20 👈
Forwarded from دهلیز
آیا جالب نیست که با وقارترین فلاسفه علی‌رغم دقت و جدیت در به‌ کارگیری یقین‌ها، هنوز به جملات قصار شاعران استناد می‌کنند تا اندیشه‌های خود را عمیق‌تر و معتبر‌تر سازند؟
در حالی که برای یک اندیشه چیزی خطرناک‌تر از آن نیست که شاعری آن را تایید کند تا تکذیب
به قول هومر«شاعران دروغگویانی بزرگ هستند»

حکمت شادان/فریدریش نیچه/صفحه ۱۴۶
@morirosi
Forwarded from سید مهدی طباطبایی / حجم سبز (سید مهدی طباطبایی)
اونایی که گول خرافه ی ۱۳ صفر رو خوردن و طلا خریدن
امروز تو سودن!!

اونایی که به حرف بالاترین مقام اقتصادی کشور توجه میکنند هم دایم تو ضرر هستن!



مسلمون ناب حجازی صدر اسلام به اینا تحویل بدی، شیش ماهِ برات یا بت پرستش میکنن یا کمونیست....

@hajme_sabzzz
از کُلاه ِ ساحِران خَرگوش خارج می‌شود
می‌رود خرگوش در‌آن، موش خارج می‌شود!

حرفِ‌ما در گوش ِ مسئولین که وارد ‌می‌شود
مثل ِ دود از آن طرف از گوش خارج می‌شود

درد ِ بی‌درمان و طاعون هم بگیرم، باز هم
از بَساط ِ مادرم دمنوش خارج می‌شود

از نَداری، منزل ِ همسایه‌ی ما‌ مُبله شد
مُژده وارد می‌شود، فَرنوش خارج می‌شود

هر کسی که توی صف، بعد از وَزیر ِاقتصاد
در خَلا وارد شود، بیهوش خارج می‌شود

غُده‌‌های فَقر را بیرون کِشیده از شکم!
چند سالی بعد هم چاقوش خارج می‌شود

آنچنان "خَرتوخَر" است، از توی کُولر باد ِ گرم
توی حمام آب ِ سرد از دوش خارج می‌‌شود

من اگر می‌سوزَد آنجام، از حسودی نیست که
در خَلا از لوله، آب ِ جوش خارج می‌شود

آنقَدَر گرم است تابستان، که مثل ِ مردها
همسرم از خانه با تک‌پوش خارج می‌شود

هَر هُنرمندی اگر در بند، با پاپوش رفت
هر زمان روشن شود، خاموش خارج می‌شود

آن‌سو اَفغانی اگر آمد، خوشامد، این طرف
نُخبه و استاد و "ملی‌پوش" خارج می‌شود

#محمود_برزین

@barziiiiiin
تبعید هم شوم، من از ایران نمی‌روم
اینسان که رنج بُرده‌ام آسان نمی‌روم

در جستجوی مِی به مَیامِی نمی‌روم
دنبال ِ نان به کشور ِ یونان نمی‌روم

آب ِ خلیج و آب ِ خزر خشک هم شود
لَه لَه اگر کُنم به لَهِستان نمی‌روم

در بند از اعتصاب ِ غذا، ترکه هم شوم
از لابه‌لای میله‌ی زندان نمی‌روم

شاید برای دیدن ِ "نانسی" رَوم ولی
هرگز برای جنگ به لبنان نمی‌روم

گیرم که جنگ شد؛ من اگر در مبارزه
خوردم به صهیونیست، به میدان نمی‌روم

هر چند در وطن، پدر ِ من درآمده
فعلا که در نیامده مامان، نمی‌روم

آن مُختَلس که رفت، زمانی وَزیر بود
یک روز گفته بود: به "قرآن" نمی‌روم

با اینکه ظاهرم غلط‌انداز و غربی است
یا نیستم شبیه مسلمان، نمی‌روم

"شیراز معدنِ لبِ لَعل است و کانِ حُسن"
من با وجود این همه ارکان نمی‌روم

#محمود_برزین

@barziiiiiin
با تیر ِ تفنگ ِ روسی‌ات میر‌قصم
با شال ِ قشنگ ِ طوسی‌ات می‌رقصم

گور ِ پدر ِ دلی که عاشق شده‌است
می‌آیم و در عروسی‌ات می‌رقصم

#رضا_زارع
@barziiiiiin
Forwarded from ️️مثبت سبز
انگلیسیها ضرب المثلی دارند با این مضمون : کسی که فقط لندن را دیده باشد، لندن را هم نمیشناسد.

باید پاریس و رم و برلین را هم ببینی تا بتوانی بگویی لندن شهر خوبيست يا خیر . تک منبعی بودن انسان را متعصب و خشک بار می آورد و عمق فهم را به طرز عجیبی کاهش میدهد.

✈️@Mosbat_Sabz
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
در کشور ِ فرانسه قراری گذاشتم
با دختری قرار و مَداری گذاشتم

قصدم فقط گِرفتن ِ زن از فَرنگ بود
یعنی قرار ِ خواستِگاری گذاشتم

رفتیم بیشتر بشویم آشنا به هم
از این جهت قرار ِ ناهاری گذاشتم

او گفت: مَرد را باید در سفر شناخت
پس کوله‌بار توی قطاری گذاشتم

باهم به سوی "بارسِلُونا" همسفر شدیم
پا به جزیره‌های قناری گذاشتم

شب توی کُلبه پیشنهاد ِ "دیرینک" داد
من هم بَنای ِ باده‌گُساری گذاشتم

از آن زمان تفاوت ِ فرهنگ شُد عَیان
گویی پِراید، جنب ِ فِراری گذاشتم

ایشان گذاشت قوطی ِ "ویسکی گِرنتس" را
من بُطری ِ دویست‌هِزاری گذاشتم

او در بساط، "توت‌فرنگی" گذاشت، من...
در سفره چیپس و ماست‌خیاری گذاشتم

او با شَراب، سوشی و اِستیک سِرو کرد
من بر زُغال، جوجه‌ی لاری گذاشتم

آهنگ‌هایی از اِدِل و ژاک‌بِرِل گذاشت
عباس‌ قادری و یَساری گذاشتم

او کرد رقص ِ باله و من گریه‌ام گرفت...
از داریوش تا که نواری گذاشتم

تا گفت:kis mee، من ِ بی‌جنبه، رخت‌خواب
را با پَتو کِنار بُخاری گذاشتم

تسلیم شد مُقابلم آهوی بخت ِ من
تا تیر در تفنگ ِ شکاری گذاشتم

قبل از جَواب ِ بله، زَد و بچه‌دار شد
نامش "کِریستُوف دوگاری" گذاشتم

یک کودکی که سبزه ولی موی زرد داشت
تخمی دو زرده توی خماری گذاشتم

بعد از سه سال، داد به بنده جواب ِ رَد
رودی به جا ز گریه و زاری گذاشتم

خسته زِ رسم ِ غربت و درمانده از فَرنگ
جور و پلاس داخل ِ گاری گذاشتم

کردم چُنان فرار، همانند ِ میگ میگ
کز خود به یادگار غباری گذاشتم

نادم ز ِ کار خویش که برگشتم از فرنگ
فی‌الفور با رُقیه قراری گذاشتم

#محمود_برزین

@barziiiiiin
Forwarded from محمود برزین
متن ِ سانسور نشده‌ی شعر ِ طنز ِ "تایلند"
بنا به درخواست برخی از دوستان👇


بعدِ چهل سال، مَنِ آزمند
جور شد آخِر بروم "تایلند"

نیّتِ من دیدنِ فرهنگ بود
گر چه میان ِ دل و دین جنگ بود

تا که بلیط ِ سفرم جور شد‌
بُردم از این مُلک به همراهِ خود...

حوله و سجّاده و کفش و پتو
انبه و موز و رُطب و قُوّتو

خوردم عسل، کُنجد و انجیر، موز
اَرده‌ و خُرمای بَم و "شیر‌موز"

گو که شدم عازم ِ میدان ِ رزم
رزم که نه، بزم، سپس عزم جزم...

کردم و آماده‌ی این رَه شدم
تا بُنِ دندان که مسلح شدم

رفتم و با پای خودم عاقبت
وارد ِ طیاره شدم عاقبت

داخل آن جای نشستن نبود
بود دوصد مرد، ولی زن نبود

بود دوصد مرد ولی بی‌قرار
گو که کشیدند دو قرن انتظار

ظاهرِ مریخ‌نما داشتند
یک سر و دو دست و سه پا داشتند!

صورتشان سرد، ولی راز‌دار
سرد چو نوشابه ولی گاز‌دار

قافله چون کوهِ لبالب مُذاب
سدّ ِ ترک خورده‌ی لبریزِ آب

کرده سِتون را چپ و خم كرده راست
چرخ ِ خُروش از خَم ِ چاچي بخاست

تا که زد آنجا خلبان تیک‌آف
رفت بُرون کِرم ِ عفاف از غلاف

هر که بُرون کرد سر از لاک ِخویش
چون علف ِ هرز، سَر از خاک ِخویش

اِیرپِلن تا که رد از مرز شد
مُهره‌ی تقوای همه هرز شد

جامه و شلوار ِهمه، شورت شد
بود سفر لانگ ولی شورت شد

ما همه رفتیم روی اَبرها
مست نکرده همه توی فضا

بود چنین مستی و حالِ خراب
هدیه و پاداش ِکُدامین ثواب؟

توی همین حال و هوا بود که
ما سرمان گرم فضا بود که...

اِیرپلن خورد تکانی شدید
هر که سه متر از سَر ِ جایش پرید

یک نَظر انداختم از پنجَره
زُل زدم و دیدم از آن منظره

بال ِ چپ ِ ایرپلن سوخته
خشم خداوند برافروخته

پرّه و بال و موتور آتش گرفت
شعله به دامان ِ سیاوش گرفت

تازه جناب ِ خلبان کرد فاش
اِیرپلن وا نشده چرخ‌هاش

هر که سَر ِ جای خودش میخ شد
مو به تن ما همگی سیخ شد

مرگ بیامد جلوی چَشمِمان
ریخت ز آنجا همه‌ی پَشمِمان

محفل رپ، بندری و شیش و هشت
مجلس ِ سینه زنی و نوحه گشت

رفت بُرون مَمَّد ِ خردادیان
گشت عیان صادق ِ آهنگران

شعر و غزل، روضه و مرثیه شد
پارتی ما حوزه‌ی علمیه شد

مستی مان زود همانجا پرید
نیز اثر انبه و خرما پرید

افعی اَماره‌ی ما خواب رفت
از سه عدد پا، وسطی آب رفت

بنده در آن مویه‌کُنان، موکَنان
بر سر و بر سینه، دو دستی زنان

پیش از اینکه بروم در کُما
رو به خدا کردم و گفتم: خدااااا!!!

نیت من از سفرم، آن نبود
کار بدی از تو چه پنهان، نبود

فرض ِ من این بود که در تایلند
می شوم از آب و هوا بهره‌مند

نیز شنا داخل ِ دریا کنم
منظره و رود تماشا کنم

کی بروم این کنم و آن کنم؟
جان خودت پشت به شیطان کنم

نیستم آنگونه ندید و بدید
دست زنم کی به سیاه و سفید؟؟

کور شوم بینم اگر حور را
سر بکشم شیشه‌ی کافور را

قول ِ شرف، بنده که سالم رسم
بر دَر ِ کعبه، مَنِ خادم رسم

قبل ِ سفر من صدقه داده‌ام
چار قُل و حَمد فرستاده‌ام

رد شدم از زیر کتابت، جناب!
تازه زنم پشت سرم ریخت آب!!

کار بد اصلا نکنم مرگ ِ من
گر بکنم مرگ به نیرنگ ِ من

ما همه سرباز توایم ای حبیب
نَصْرٌ مِنَ اللَّهِ وَفَتْحٌ قَرِيب!

تا که خدا حرف دلم را شنید
دست از این فاجعه هم برکشید

آتش نِمرود گلستان شد و ..
ایرپلن فرش ِ سلیمان شد و...

بال ِ هُما باز شد، اعجاز شد
چرخ هواپیما هم باز شد

در دل ِ تایلند فرود آمدیم
گو که دوباره به وجود آمدیم

روح پریده به تنم بازگشت
نیز همینکه خرم از پل گذشت....

داشت در آن ثانیه می‌کرد اثر
قوتو و انبه‌ی قبل ِ سفر

بعد مرا حال خوشی دست داد
سینه ی من را عطشی دست داد

کوه دماوند شد آتشفشان
گرمی انبه، فوران کرد از آن

آبِ کف ِحوضچه فوّاره شد
نفس که لَوامه بُد اَماره شد

عقل زِ سر پر زد و بیخود شدم
مثل زلیخا که چُنین شد، شدم

لغو شد آن عهد زِ بیخ و زِ بُن
کُلُهُم آن توبه "کَاَن لَم یَکُن"

رود که طغیان بکند بی‌گُمان
حضرت پتروس نشود سدّ ِ آن

لیک که گفته‌ست که شیطان عدوست؟
عامل بدبختیِ ما قُوّتوست

رانده شده بابت سیبی پدر؟
انبه که می خورد چه میشد دگر؟؟

من پس از این نیز سفر میکنم
با صدقه رفع خطر میکنم


#محمود_برزین


آدرس کانال طنز ِ محمود برزین👇👇👇

@barziiiiiin
مکانیک ِ حاذق


سمند ِ صفری خریدم و نامش را رَخش گذاشتم!
یک هفته بعد، یکی از دوستانم که "چشم شور" بود با دیدن ِ سَمندم گفت: عجب ماشین ِ عروسیه لامصب!
همان شب وقتی با سمند به خانه برمی‌گشتم "چراغ ِ چک ِ خودرو" روشن شد و در دلم آشوبی به پا شد!
صبح ِ علی‌الطلوع فردایش، سمندم را نزد ِ اُوس مجید بُردم و گفت: خطای آلودگی بنزین دارد؛ گفتم خب چاره‌ چیست؟
گفت: باید بنزین سوپر بزنی، این بنزین‌‌های معمولی کیفیتی ندارد!
مدتی بنزین سوپر زدم، اما باز، چراغ چک ِ سمندم روشن شد!
با یکی از دوستانم مشورت کردم و گفت: وقتی بنزین میزنی، باید مُکمل ِ اُکتان هم بزنی!
حرفش را گوش دادم، اما باز هم چراغ ِ چک ِ ماشین، خطا میداد!
موضوع رو که با برادرم در میان گذاشتم گفت: از اُکتان ایرانی استفاده نکن، باید اُکتان خارجی استفاده کنی تا مشکلت حل شود!
اُکتان خارجی را مدتی استفاده کردم اما باز خطای آلودگی بنزین سمندم رفع نشد!
به برادرم گفتم: پیشنهادت، مشکلم را حل نکرد!
گفت: مکمل ِ اُکتان را از کجا خریدی؟ گفتم: از نمایندگی برادران ِ اکبری!
گفت: اشتباهت همینجا بوده، باید از نمایندگی برادران ِ اصغری بگیری!
گفتم: چشم! یک ماه بعد دوباره چراغ چِکش روشن شد!
رفتم و گشتم و متبحرترین مکانیک ِ خودروی شیراز به نام اوس‌کریم! را یافتم و بعد توضیحات ِ صفر تا صد، گفت: اُکتانی که میزنی بِرَندش چیست؟
گفتم: شرکت ِ بوش ِ آلمان!
گفت: نه! اُکتان‌های این شرکت بدرد نمیخورد، باید بروی اُکتان ِ شرکت ِ رِدِکس اصل ِ فرانسوی، آنهم فقط از نمایندگی برادران ِ حیدری و آنهم فقط از شعبه‌ی خیابان ِ شهناز ، جنب ِ آش ِ سینا بخری! وقتی وارد ِ نمایندگی شدی پیش ِ اقای سینا‌ سَرلک نرو، برو پیش ِ مصطفی زمانی، بگو از طرف ِ اوس کریم، دوست صمیمی ِ ابراهیم حامدی که از دوستان شوهر‌عمه‌ات است، معرفی شدی!
.
این روزها که برای درمان ِ دردهایم، نزد ِ پزشکان ِ ‌حاذق میروم، احساس میکنم آنها مکانیک هستند نه متخصص و دکتر!
دردم را که بهبود نمیبخشند هیچ! تازه می‌گویند: باید به آزمایشگاهی که ما معرفی می‌کنیم بروی و خون بدهی!
آخرش هم مجبور میشم که پزشکم را عوض کنم!!
مدتی است احساس می‌کنم که بیشتر از پزشک، به روانپزشک احتیاج دارم! اما ترسم از اینست که روانپزشک هم مرا در تیمارستانی بستری کُند که خودش معرف ِ آن است!!

#محمود_برزین

@barziiiiiin
در خَلا داد زدم: کاغذ ِ آچار کجاست؟
کشف کردم دو سه تا قافیه! خودکار کجاست؟

دستپاچه شدم و زود پریدم بیرون
پدرم گفت: پدرسوخته شلوار کجاست؟

در نمازم دو سه تا بیت به یادم آمد
رفت از یاد ولی حضرت ِ دادار کجاست

رفته بودم به خیابان که خریدی بکنم
دختری گفت: خیابان ِ ذوالنوار کجاست؟؟

آنقَدَر غرق در این قافیه بودم، گفتم:
"منزل ِ این مَه ِ عاشق کُش ِ عیار کجاست؟"

توی بازار، پِی ِ قهوه که بودم، به زنی
گفتم از دور: نَنِه‌‌قهوه‌‌ی بازار کجاست؟؟

گفت: مردک تو خودت خوار نداری؟ گفتم:
"فکر ِ معقول بفرما، گُل ِ بی‌خار کجاست؟"

داخل کافه، نهادم به لبم فندک را
بعد پرسیدم از آن کافه که سیگار کجاست؟

پشت ِ گوشم، قلمم را من اگر بگذارم...
تا ابد میرود از یاد که خودکار کجاست

در خیابان، زن ِ من از جُلوی من رَد شد
گفتمش: خواهر ِ من! مقصد ِ سرکار کجاست؟

شاعران نقطه‌ی پرگار وجودند همه
خود ندانند ولی نقطه‌ی پرگار کجاست

دادم اِرشاد کتابم که بِچاپَد، وقتی...
چاپ شد، داد زدم: آن همه اشعار کجاست؟؟

دوش از غُصه‌ی‌ این قصه، گرفتم "دوشی"
توی حمام زدم داد که گلنار کجاست؟

#محمود_برزین

@barziiiiiin
Forwarded from ورزش سه
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🌍#المپیک2024
یکی از مهیج ترین و نزدیکترین مسابقات دو 100 متر تاریخ

@varzesh3
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
غَرَضی نیست از این طنز ندارم عرضی
عرض از این حِیث ندارم که ندارم اَرزی

عِرض ِ خود میبرم و زحمتتان میدارم
غزلم ربط ِ شقیقه ‌است و الیگودرزی

"چوب‌کِبریت" چُنانم که شُدم چون "ترکه"
ترک ِ "نون" کرده‌ام آنگونه که هستم "برزی"

گر که خود را بِتَکانم، بتوانم شاید
بخرم ناز ِ زنم را فقط، آنهم قرضی

دوش پای سِریالی به زن ِ خود گفتم:
Shi is a good woman fatemeye goodarzy

غیرتی‌گشت چنان Wife که شد همچون wolf
پاره‌ام کرد وِی از طول و جِرَم داد عرضی

یک شبی گفت خودش: عاشق "پیروزفر" است
عصبانی شدم و گفت: ستم می‌ورزی؟؟

گفتمش نوکرتم! گفت: غلط کردی تو!
گفتمش: من خرتم! گفت: خَرم میفرضی؟

گفتمش: لوس نشو، گفت که دَیوث نشو
گفتتمش: فحش نده! گفت که خیلی هرزی

گفتمش: هرزه منم پس، زن ِ آزاده تویی
گفت: آزاد گُذارم بروم از مرزی

گفتمش خب چه کنم تا که ببخشی، فرمود:
یا به نامم بُکن آپارتمان یا اَرضی

گفتمش ارزش ِ تو بیشتر از اَرض و زر است
گفت: اما تو قَدِ "ارزن و جو" می‌اَرزی

گفتمش: لادَن ِ من!! گفت: خفه حامد‌جان!
بحث ِ ما رفت به بِن‌لادن و حامدکرزی!

"زن عزیز است غنیمت شمریدش صحبت"
مرد هرچند مریض است و ندارد عرضی

"داخل منزل ِ لیلی که خطرهاست در آن"
هر زمانی که صدایت بزند میلرزی

یک زمانی پدرم گفت به من: زَن نمک است
پدر ِ بنده درآمد به چنین اندرزی

بهترین زیستن آن است که چون هالو زیست
لال‌زی و خفه‌زی، کور‌ زی، ایضا کر زی

#محمود_برزین

@barziiiiiin
#ترامپ

شبیه لنگه ِ کفش ِ جورج بوشش
نشد یک ضربتی او نیز نوشش

بِبَندد بعد از این، او گوشواره
بدون ِ درد شد سوراخ گوشش

#محمود_برزین

@barziiiiiin
جمعه که شد صبح ِ سحر پا شدم!
تیپ زدم، زود مهیا شدم!

رفتم و دیدم که کِشیدند صف
ملت ِ پرشور و شعور و شعف

از همه سو خلق سرازیر ِ آن
هر که کمک کرد به تکثیر ِ آن

پیر و جوان، چادری و بدحجاب
داخل یک قاب، وَ در یک رکاب

شور چنان بود، جلو میزدند
گو صف نذریست، پلو میزدند

بود پر از بچه‌ی رای اَوَلی
توی همان ثانیه دیدم ولی...

داخل این خِیل که ایرانی‌اند
چند نفر توی صف افغانی‌اند

تازه یکی دیدم اروپایی است
یکدَفِه!! دیدم صف ِ نانوایی است

آمده‌ بودم به صف ِ بَربَری
وای چه نانی، شُدَمَش مُشتری

بود چنان داغ، اُجاق و تنور
که نَتَوان کرد همینجور عبور

رونق ِ آن بود ز ِ بوی خُوشش
جلوه‌ی خشخاشی مردم کُشش

عمه‌ی من که همه جا جاش بود
زنگ زدم توی صف ِ آش بود

هر که مسیری عوضی میرود
توی صف ِ "کله‌پَزی" میرود

گر چه خداوند حَی و حاضر است
آنکه به تو نان بدهد شاطر است

ما که ندیدیم صَف ِ خَلوتی
غیر ِ صف ِ مدرسه‌ی دولتی



#محمود_برزین

@barziiiiiin
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
فعال بسیج دانشجویی: شما راه شهید رئیسی را ادامه خواهید داد؟

پورمحمدی: خودِ آقای رئیسی اگر زنده بود شاید راه خودش را ادامه نمی‌داد!
Telegram Center
Telegram Center
Channel