اگر ادعای اندکی درک حال انبیاء علیهم السلام گناه و جسارت نباشد باید بگویم امروز دو حال عجیب را دریافتم.
اول، لحظات تظاهر به ستاره و ماه و خورشید پرستی ابراهیم علیه السلام و فریاد یکباره یکتاپرستیاش که فرمود:
«إِنِّي وَجَّهۡتُ وَجۡهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ حَنِيفࣰاۖ وَمَآ أَنَا۠ مِنَ ٱلۡمُشۡرِكِينَ »، از پیش چشمانم گذشت.
خود را آشفته از مظاهر فاسد فضای کتاب و بی رحمیهاش یافتم. میخواستم در سایتشان بروم بنویسم این داستان کجاش به مفاخر میخورد؟ چه اثر عظیم اخلاقی را یاد میدهد که جزو بهترینها ثبت است؟
داستان محبت بینهایت پیرمردی به دو دختر بی رحم تجملگرای بیاخلاقش، چه نکتهای به نوجوانان جامعه خواهد آموخت که رده سنی خطاب را، برای آنان در نظر گرفتهاند؟!
سواد بالایی در این زمینه ندارم که بخواهم فن کتاب را هم مورد انتقاد قرار دهم اما یک مبتدی هم میتواند به این برسد آنچنان که در بوق و کرنا نواختهاند، واقعا شایسته ستایش نیست. نه روایت چشمگیر، نه استفاده از آرایه و تعابیر متعالی و نه مصمون ماندن شخصیتهای فرعی قصه از سرگردانی.
اتفاقا در مورد کافکا و جبران خلیل جبران و چخوف هم که پیش از این خوانده بودم چنین نظری دارم و نمیدانم واقعا معیار انتخاب بهترینشدن چیست؟
شاید هم این تاختن ناجوانمردانه از نگاه اساتید، بی ارتباط به علاقه وافر ما قرآنخوانان به کتاب آسمانی مان نباشد.