بهار آفرینش را
نگاری نیست غیر از تو
نگار این گلستان را بهاری نیست غیر از تو
[تاسیس 1400/2/31]
تماس با مدیران کانال برای پیشنهاد یا مشورت به این ایدی تماس بگیرید@SAmafari674
چه حالی دارد آرامش در اين ديار تو باشى و دشت باشد و نسيم صبگاهى کافیست در این دشت مرا صدا بزنی دیار قدیمی با دیوارهای کاهگلی و آواى چكاوكى از دور من دسته گلی كه چیده ام به پاى تو بريزم و تو مرا عاشقانه در آغوشت بگیرى و من آواز دوستت دارم هایم را در گوشت زمزمه کنم
سلام ات دادم وُ امّا ، گذشتی باز بی پاسخ ! " خدا حافظ " ترا گفتم : -گُزیدی انزوایی از غم ِسنگین ! سفر را ؛ کوک ِ سازی ساختم از دل ؛ فراقی را چه آوازی ؟! که شیرین تلخ ِ آن پیمانه پُر سازد مرا در عشق " خدا حافظ " ای دیدار ِ نا ممکن ...
گمان میکردم دوست داشتن را از یاد بردهام! باران بیصدا میبارد، و پاییز را میتوان در درختان کاج جستجو کرد! اما در دورترین فاصلهام به تو در جایی که به زبان مردمانش بیگانه بودم، بی آنکه بدانم، دوستت داشتم...!
بهش گفتم: «تا حالا توی پاییز، زیر بارون عاشق شدی؟» لبخند تلخی زد و گفت: «نه! اما کسی که خیلی دوست داشتم رو توی پاییز از دست دادم.» سرم رو یه حالت تاسف تکون دادم و گفتم: «متاسفم، نمیخواستم ناراحتت کنم» خنديد و گفت: «تا ياد دارم برام تصميم گرفتن، من هیچوقت تصمیمگیرندهی زندگیم نبودم. دیگه با این شرایط کنار اومدم، نه از چیزی خوشحال میشم، نه دیگه هیج اتفاقی میتونه ناراحتم کنه.» نگاهش رو دنبال کردم و گفتم: «هیچوقت دلت براش تنگ شده؟» سرش رو انداخت پایین و گفت: «زیاد، دقیقا از همون لحظهای که بیخداحافظی رفت.» گفتم: «پس حتما خیلی دلت میخواد دوباره ببینیش؟» رووش رو برگردوند و گفت: «نه! هیچوقت آرزو نکردم دوباره ببینمش.» متعجبانه گفتم: «باور نمیکنم! امکان نداره دلت واسه کسی تنگ بشه و نخوای ببینیش. تو رو خاطرات اون آدم سرپا نگه داشته، چطور ممکنه با خاطراتش زندگی کنی، اما نخوای خودش رو ببینی؟» پشت به من ایستاد، پک عمیقی به سیگارش زد و گفت: «مطمئنم اگه باز ببینمش، دیگه مثل قبل دوستش ندارم. بعضیا با رفتنشون، یه حفرهای توی قلبت باز میکنن، که حتی اگه خودشون برگردن هم، جای خالیشون پر نمیشه»
خشونت علیه زنان؛ همین اجبارهاست، همین حقِ انتخاب ندادنها، همین کم حساب کردنها، همین ندیدنها، همین محدود کردنها! اینکه زنی جسارت انتخاب تصویر پروفایلش را نداشته باشد، اینکه پوششاش را شغلش را و تفریحش را دیگران انتخاب کنند،
اینکه ضعیفه خطابش کنند! حتی همین که زنی در گوشهای از این زمین گوشوارههای دلبرانهاش را به گوش کرده، لبهایش را پر رنگ میکند، لاک میزند و مرد زندگیاش او را و احساس و ظرافت زنانه ش را نادیده میگیرد، نهایت خشونت علیه یک زن است. وقتی زنی به اقتضای تفکر قالب جامعه، تشویق به تغییر اندام یا چهرهاش میشود .و تمامیت خودش را دستکاری میکند.. تا جامعه و دیگران را راضی نگه دارد، تا به روز باشد، تا مقبول و بینقص باشد ؛ تن زنانگی چند هزار ساله زمین، در گور میلرزد... هر لحظه جنایتی علیه زنان درحال وقوع است، خودمان را به نفهمیدن نزنیم! خشونت؛ از هیچ کداممان بعید نیست!
عذرخواهی الکی: «اوکی، به نظرم خیلی جدی گرفتی، ولی خب ببخشید» عذرخواهی واقعی: «با اینکه قصد من شوخی بود، ولی میفهمم حرفتو. درست میگی. معذرت میخوام که حواسم به اون قضیه نبود»
عذرخواهی الکی: «واقعا متاسفم که این حس بهت دست داد» عذرخواهی واقعی: «متاسفم کاری کردم که باعث شد این حس بهت دست بده»
عذرخواهی الکی: «باشه، ببخشید، حالا راضی شدی؟» عذرخواهی واقعی: «ببخشید. چه جوری میتونم جبران کنم؟ چیکار کنم که یکم حالت بهتر شه؟»
#کاترین_مارچنکو هنرمند با استعداد بافت اوکراینی که بخاطر گلدوزی پیچیده و زیبایش شهرت دارد او با استفاده از نخهای رنگارنگ، پولک، فلزات و منجوق گلدوزی را به هنری نفس گیر تبدیل می کند که در مد بسیار مورد توجه بوده...