آوازهای بند

#از_کشتارگاه
Channel
Music
Art and Design
Politics
Education
PersianIranIran
Logo of the Telegram channel آوازهای بند
@avazhaye_bandPromote
364
subscribers
580
photos
824
videos
561
links
‎«آوازهای بند » ‎کانالی بیاد و خاطره ی شاعر انقلابی سعید سلطانپور ، در راستای ترویج و اشاعه هنر و ادبیات انقلابی . https://t.me/joinchat/AAAAAEiYUCsajGufwHvIZA
#بیاد_آر

بسته در زنجیر
خفته در دهلیز
آفتاب شهر بی‌آواز ما باید
ریشه های روشن را در خلیج سرخ خودمان بلرزاند
.
ما شبی داریم
ما شبی داریم و در اعماق سرد شب تبی داریم

۲۷ فروردین ۱۳۶۰ دژخیمان رژیم جمهوری اسلامی سعید سلطانپور را در مراسم عروسی اش دستگیر و تا ۳۱ خرداد که قلب اش را آماج گلوله ها کردند، شکنجه دادند.
#سعید_سلطانپور
#از_کشتارگاه
#صدای_میرا
#آوازهای_بند
#ایستگاه
#حسنک
#عباس_آقا_کارگر_ایران_ناسیونال
#غزل_بند
#سعید_سلطانپور
#از_کشتارگاه
تا که در بند یکی بندم هست
با تو ای سوخته پیوندم هست
نبرم راز، مگر با خورشید
تا بخون ریشۀ سوگندم هست
خنجر خاری در خون دهان
گر ز گلزار بپرسندم هست
گر بنرمی  گذرند آتشوار
جادوی آبی ترفندم هست
داغ سرسختی اندیشۀ سرخ
زخم خونین خطرمندم هست
بند، گلخانۀ خون خواهد شد
تا دل سرخ غزلبندم هست
گل خون می‌شکنم، می‌روم آ…ی
باغ را گل گل، مانندم هست
تو بر آنی که مرا پشتی نیست
من برآنم که دماوندم هست
پنجه گر رویدم از سنگر عشق
گل نارنج تشاکندم هست
شفقی ریخته در سرب و سرود
روی دلتای فرآیندم هست
دل اکنونم اگر خفته بخون
دل فردائی خرسندم هست
ای کبوتر مرو از شانۀ من
تا به لب شاخۀ لبخندم هست
در زمستانم اگر، خون بهار
با چه گل‌ها که در آوندم هست

https://t.me/joinchat/AAAAAEiYUCsajGufwHvIZA
#غزل_زمانه
#سعید_سلطانپور
#از_کشتارگاه
نغمه در نغمۀ خون غلغه زد، تندر شد
شد زمین رنگ دگر، رنگ زمان دیگرشد
چشم هر اختر پوینده که در خون می‌گشت
برق خشمی زد و بر گردۀ شب خنجر شد:
– شب خودکامه که در بزم گزندش، گل خون
زیر رگبار جنون جوش زد و پرپر شد
بوسه بر زخم پدر زد لب خونین پسر
آتش سینۀ گل، داغ دل مادر شد –
روی شبگیرگران، ماشۀ خورشید چکید
کوهی از آتش خون موج زد و سنگر شد
آنکه چون غنچه ورق در ورق خون می‌بست
شعله زد در شفق خون، شرف خاور شد
آن دلاور که قفس با گل خون می‌آراست
لبش آتشزنه آمد، سخنش آذر شد
آتش سینۀ سوزان نو آراستگان
تاول تجربه آورد، تب باور شد
وه که آن دلبر دلباخته، آن فتنۀ سرخ
رهروان را ره شبگیر زد و رهبر شد
شاخۀ عشق که در باغ زمستان می‌سوخت
آتش قهقه در گل  زد و بارآور شد
عاقبت آتش هنگامه به میدان افکند
آن‌همه خرمن خون‌شعله که خاکستر
شد

https://t.me/joinchat/AAAAAEiYUCsajGufwHvIZA
#زندان_فلات

ای دوست
ای برادر زندانی
این جا
میان مسلخ اندیشه و امید
روی فلات خون و فلز و کار
روی کران ماهی و مروارید
در بندر نظامی نفت و ناو
در کشتزارهای برنج و چای
و در کنار گله و گندم
ما
این بام های کوچک توفان
آهنگ پیشگوئی توفان ناگهان
در بندهای سرد قزل قلعه و اوین و حصار
زندانیان خسته ی این خاک نیستم
زندانیان خسته ی این خاک دیگرند
زندانیان خسته ی این خاک
در بند کارخانه و کار و ستمگرند
انبوه سرخ رنجبران اینجا
زندانیان خسته ی زندان کشورند

اینجا سلاح و سکه و جاسوس
فرمانروای دوره ی شدادی است
و خانه های مردم و سرتاسر فلات
انبوه بنده های عمومی و انفرادی ست
ایران در این میانه ی تشویش
مفهومی از اسارت و آزادی ست
و باز همچنان
ما
این بام های کوچک توفان
آهنگ پیشگوئی توفان ناگهان
با داغ های تافته
– گل های زخم و پوست –
با سینه های سوخته می خوانیم
از بند بند قلعه ی تاریک
آزادی
ای تحول خونین
ای انقلاب دور
و نزدیک
#آوازهای_بند
#از_کشتارگاه
#سعید_سلطانپور
https://t.center/avazhaye_band
غزل زمانه



نغمه در نغمۀ خون غلغه زد، تندر شد

شد زمین رنگ دگر، رنگ زمان دیگرشد

چشم هر اختر پوینده که در خون می‌گشت

برق خشمی زد و بر گردۀ شب خنجر شد:

– شب خودکامه که در بزم گزندش، گل خون

زیر رگبار جنون جوش زد و پرپر شد

بوسه بر زخم پدر زد لب خونین پسر

آتش سینۀ گل، داغ دل مادر شد –

روی شبگیرگران، ماشۀ خورشید چکید

کوهی از آتش خون موج زد و سنگر شد

آنکه چون غنچه ورق در ورق خون می‌بست

شعله زد در شفق خون، شرف خاور شد

آن دلاور که قفس با گل خون می‌آراست

لبش آتشزنه آمد، سخنش آذر شد

آتش سینۀ سوزان نو آراستگان

تاول تجربه آورد، تب باور شد

وه که آن دلبر دلباخته، آن فتنۀ سرخ

رهروان را ره شبگیر زد و رهبر شد

شاخۀ عشق که در باغ زمستان می‌سوخت

آتش قهقه در گل زد و بارآور شد

عاقبت آتش هنگامه به میدان افکند

آن‌همه خرمن خون‌شعله که خاکستر
شد
https://t.center/avazhaye_band
#غزل_زمانه
#از_کشتارگاه
#سعید_سلطانپور