عاشقانه های فاطیما

#پایان
Канал
Эротика
Политика
Музыка
Искусство и дизайн
ПерсидскийИранИран
Логотип телеграм канала عاشقانه های فاطیما
@asheghanehaye_fatimaПродвигать
790
подписчиков
20,9 тыс.
фото
6,39 тыс.
видео
2,93 тыс.
ссылок
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا عشق گلایه دلتنگی اعتراض ________________ و در پایان آنچه که درباره‌ی خودم می‌توانم بگویم این است: من شعری عاشقانه‌ام در جسمِ یک زن. الکساندرا واسیلیو نام مرا بنویسید پای تمام بیانیه‌هایی که لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
زندگی به کسی بدهکار نیست و اتفاق ها همانطور، که باید می‌افتند. گاهی عادلانه به نحوی که معنا و مفهموم می‌یابد، گاهی چنان ناعادلانه که آدم به همه چیز و همه کس شک می‌کند. من نقاب را از چهره ی سرنوشت برداشتم و پشت آن فقط اتفاق را پیدا کردم.

📚#پایان_تنهایی
🖊#بندیکت_ولس


@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima


یه چیزی تو مغزم چکه می‌کنه،
یه قلب،
یه قلب تو مغزم چکه می‌کنه…

#پایان_بازی
#ساموئل_بکت
-این پولو جای مهریت حساب کن،
من طلاقت دادم.
+مگه زنت شده بودم
که طلاقم دادی؟
-من ازت پرسیدم بامن زندگی میکنی؟
گفتی بله،
گفتم هرجا من برم میاے؟
گفتی بله.
تو دهات ما این یعنی ازدواج.
📽 #پایان_خدمت
#او_یکزن/
#سه
#پارت اخر قسمت 112
#اخرین قسمت مجازی....جزییات انشالله در رمان


در عمرم ؛ این جمله را زیاد ؛ شنیده بودم....گفتم:باشه ؛ بلند شدم بروم؛ گفت:این همون چیستایثربی هجده ساله ای ی تند و فرزه که الان این جوری آروم و خمیده راه میره؟ گفتم.:به موقعش... اون چیستای پستچی هم برمیگرده اقا...به موقعش....شاید بعد از او ؛ یکزن!

گفت:راستی کدومشون بود؟ اسم کتاب اشاره به کدومشون داشت؟..گفتم:همه ی زنای سرزمینم آقا..همه ی ما #او_یکزنیم....
روز خوش....دم در دفترش ایستاده بود و دور شدن مرا نگاه میکرد...سهراب دم در منتظرم بود..چرا یک لحظه حس کردم پسرم است؟....پسری که هرگز نداشتم؟!

...کار خدا را چه دیدی.!..شاید
یک روز قرار است پسرم شود...

#او_یکزن
#قسمت_صد_و_دوازدهم








دوستان قبلا هم بارها گفتم :مجبور شدم بعضی از سالهارا با جرح و تعدیلاتی بنویسم ! حلال کنید.تاریخ تکرار میشود و مجبور بودم.....🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿


#پایان نسخه ی مجازی


من جان دادم برای نوشتن این رمان در قالبی انسانی ؛ تاریخی و جامعه نگارانه ؛ و هم نسل امروزی پسند ! ....طوری که دهه ی هفتادیها به بعد هم بخوانند....

112 شب باهم بودیم و من چند برابر آن را ؛ فکر میکردم ؛ مینوشتم و پاره میکردم...اول باید جوانان این دهه را به اصل تاریخی داستان علاقه مند میکردم و این راه و روش خودش را میخواست....

مرسی از صبوری تان....همراهان صبورتر از شهریار هزار و یک شب......منتظر "خواب گل سرخ " باشید.#چیستا.....که دوستتان دارد❤️