آشفته نويسي هاي گاهگاهي من

#کرونا
Channel
Logo of the Telegram channel آشفته نويسي هاي  گاهگاهي  من
@alitaheriniyaPromote
1.23K
subscribers
3
photos
2
videos
151
links
dr.alitaherir@: اینستا ادمین : @alitaheri2
دوستم که جدی نویس است و حرفش این است که قلم باید مثل تیربار باشد که اگر فشنگ هم نداشت ، بشود لوله فلزی اش را توی چش و چال مخاطب کرد... اخیرا کرونایی شده..یا درست تر بگویم یک مقداری این به کرونا مبتلا شده و چند برابرترش کرونا به این مبتلا شده و توی همین حال کرونایی ش چیزی برای من نوشته که عینا منتشر میکنم:
"".....من احتیاج داشتم که یکی بگوید دکترت بیخود گفته ... یکی بگوید pcr اشتباه می کند و تو کرونا نداری . اصلا کرونا تو را ببیند قبض روح می شود با آن قیافه جدی ات. ما که در هفت جد و آبادمان دکتر نداریم ... البته همه نسخه می نویسند برای هم اما من دنبال نسخه سیاه دانه و سفید دانه و روغن بنفشه و ختمی نبودم ... من فقط یک دکتر را می شناختم . دکتری که هیچوقت ندیدمش و هیچ وقت احساس نکردم که دکتر است . خیالم هیچ وقت او را با روپوش سفید ندید و هیچ وقت نسخه پیچیدنش را برای دا ترنج بانوی لر احساس نکرد ... خیال من هیچوقت ندیدش که توی راهروهای بیمارستان راه برود و دیگران به او بگویند آقای رئیس ... خیال من بندی ندارد ... یعنی می تواند حتی برودتوی تونل های مخوف زیر زمینی داعش و چند سیلی بزند توی گوش ابوبکر البغدادی و کشان کشان بیاوردش تا وسط میدان موصل ... خیال من می تواند تا حرمسراهای تو در توی معمر قذافی برود و سرک بکشد و سوژه پیدا کند برای داستان ... می تواند تا عمق قصه هایی از شکنجه ها و تفتیش عقاید قرون وسطی برود ... حتی تا دربار هلاکو خان ... اما زیر بار این که این دکتر را دکتر ببیند نمی رفت ... آقای دکتر برای من پسربچه ای تپل و کنجکاو ۱۱ ساله بود که شلوار کش دارش را اگر میشد تا بیخ گلویش می کشید بالا و می زد زیر یک آواز لری که
دایه دایه وقت جنگه ...
بعد هم دایش با لنگه کفش هدف گیری اش می کرد تا اسم جنگ لعنتی را دیگر نیاورد ... خیال من دکتر را فقط این مدلی می دید ... پسر بچه ای که فقط دارد همه چیز را ضبط می کند برای نوشتن ... نه عینک دایره ای می زند و نه لهجه اش را جراحی کرده ...
خیال من دکتر را فقط اینطور می دید ... ان هم به خاطر نوشته هایش که بی صدا و چراغ خاموش دنبال می کردم و دلم نمی خواست که هیچوقت بفهمد که نوشته هایش را می خوانم و حتی اگر دلم نخواهد دوست دارم این قلم روان و ساده را ... شماره اش را که گرفتم فقط می خواستم یک سوال ساده بپرسم . اما نمی دانم چرا یادم افتاد که کرونا دارم ... دوباره یاد هیتلر و چنگیز و هلاکوخان مغول افتادم ... یاد اینکه به پدر و مادرم هم داده ام حتما ... یک دفعه زدم زیر گریه ... آن هم پیش کسی که نباید می زدم زیر گریه ... من و دکتر نه نگاه سیاسی مان شبیه هم است و نه اجتماعی و نه تاریخی و نه فلسفی . اصلا فصل مشترکی با هم نداریم. اگر روزی با هم بحث کنیم حتما جنگ به راه می افتد. دکتر اسم من را گذاشته است مخالف قابل تحمل !
یعنی تنها شباهتی که به هم داریم این است که هر دو چشم داریم ... هر دو دهن داریم و هر دو دست ... هر دو نفس می کشیم و حرف می زنیم ... همین ... خودم را نیشگون گرفتم که کرونا بگیری بهتر از این است که گریه کنی پیش این. اما شده بود و دیگر کاری نمیشد کرد ... دکتر نزدیک نیم ساعت با من حرف زد ... حتی سر به سرم گذاشت تا بخندم ...بعد هم حالی ام کرد که گریه ندارد ... ترس هم ... نگرانی هم . می دانم که سرش خلوت نبود دکتر ... اما وقت گذاشت و به من گفت
ترسش از خودش بدتر است ...
گوشی را که گذاشتم ترسم کمتر شده بود دیگر .. نمی دانم با آن دو واحد روان شناسی بالینی که به قول خودش در یکی از نوشته هایش به زور پاسش کرده بود چطور توانست یک بار یک مخالف قابل تحمل را قانع کند که نه قرار است بمیرد و نه قرار است کسی را بکشد ... گوشی را که قطع کردم خیالم بازهمان پسر بچه بازیگوش تپل موفرفری را می دید که شلوار کش دارش را تا زیر چانه اش بالا کشیده و اینبار به جای دایه دایه وقت جنگه داد می زند در خیال من....

" یادت نره ... ترسش از خودش بدتره ..."


#آشفته_نویسی
#علی_طاهری_نیا
#کرونا


https://t.center/alitaheriniya
دکتر نبود ، اهل محل دکتر صدایش می کردنداینجوری هم جلوی دکترهای هندی و‌ پاکستانی کم نمی اوردند و هم یک هم محله ای داشتند که دکتر بود و از قضا کچل هم بود و دکتر بودن خیلی بیشتر از آنها هم بهش می آمد .
خیلی سال قبل ، یاد گرفته بود چگونه داخل عضله تزریق بکندو گاهی که کیفش کوک بود و حوصله میکرد توضیح میداد که آدم هم مثل ماشین کاربورات و رادیات و سرسیلندر و ... دارد و همه اینها به یک چیزی شبیه سی پی یو وصل هستند که آنهم محل ش یک جایی در عمق عضله ناحیه کناری-بالایی باتوک است و هنر تزریقاتی آنست که از روی پوست اتصالات را تشخیص بدهد و نوک سوزن را مثل فازمتر دقیقا بزند همانجایی که فاز و نول میکروبهابا هم اختلاط می کنند .
معروف بود تاچندسال لباس بیمار را آنقدرکه سوتفاهم ایجاد نکند و شر درست نشود پایین می داده و با خودکار و خطکش و گونیا مختصات دقیق محل تزریق را روی پوست بیمار محاسبه و طراحی می کرده است .
همین هم ، گونیای اکبر آقا را معروف کرده بود . معلم ها سر کلاس وقتی به بحث زاویه و و وتر و محاسبه آن با گونیا می رسیدند خنده شان میگرفت محصل ها هم لب هایشان را گاز میگرفتند و به پای بغل دستی شان می زدند! و بعد از کلاس هم کلی به یاد گونیای معروف اکبر آقا میخندیدند .
اویعنی اکبر،مخرج مشترک دوران کودکی همه حساب می شد و چند نسل کمابیش خاطرات مشابهی از اولین مواجه شان با یک ادم کچل که سبیل بلند دارد و دکمه های روپوش سفیدش را نبسته و دارد با انگشتش امپول را هوا گیری میکند ، داشتند .
اکبر آقا مشاعات همه ی اهل محل را دیده بود ، و همین برایش یک حاشیه امن ایجاد می کرد، دهن لق هم بود و یک بار یک جوان که از قضا همکار هم بود به شوخی به اکبر آقا می گوید اکبر آمپولی ، و دکتر اکبر هم در جواب توی جمع یک ادرس دقیق از اناتومی والد محترم همکارمان ذکر می کند که ظاهرا جز اسناد طبقه بندی شده به حساب می آمده و کلی حاشیه درست می شود .
بعد از آن قضیه دکترها هم مثل بقیه، دکتر اکبر صدای ش می کردند.
پیری و بازنشستگی نه اعتماد اهل محل را به اکبر آقا کم کرد نه اعتماد دکتر اکبر را به ناحیه ای که ذکرش رفت و عمری از آن نان خورده بود از بین برد .
هنوز هم بودند آدمهایی که فقط با اکبر اقا و پنی سیلینی که او تزریق می کرد حالشان خوب می شد . و حاضر بودند یک نیم روز روی تخت دراز بکشند تا نوبت شان بشود و اکبر اقا بیاید و کورمال کورمال دست بکشد و محل مورد نظر راپیدا کند و بعد پنی سیلین را همانجا تزریق کند.
دکتر اکبر ورای اناتومی و فیزیولوژی بود او برای خودش فیزیوپاتولوژی جدایی داشت . او یک دانشمند بود وبرخلاف بعضی دانشمندان که دیر بدنیا میایند،او یک مقدار زودبه دنیا آمده بود.اگر فقط یک کم حوصله میکرد الان میتوانست بیاید بنشیند توی قاب رسانه ها و ساعتها راجع به خاصیت مشاعات آدم و تاثیر نیش زنبور عسل بر آن و درمان کرونا حرف بزند ....



*پ . ن : دکتر اکبرزاده !!: چند بیمار کرونا با نیش زنبور به ناحیه باسن بهبود پیدا کرده اند !

*هر گونه ارتباط سببی و نسبی اکبر اقا با دانشمند فوق الذکر تا اطلاع ثانوی تکذیب میشود !

علی طاهری نیا - متخصص پزشکی اورژانس

#علی_طاهری_نیا
#آشفته_نویسی
#کرونا
#نیش_زنبور
#اکبرزاده_پروفسور


https://t.center/alitaheriniya
Forwarded from اتچ بات
مصاحبه با رادیو ( کرونا ) - قسمت ۲

(۲۹ اردیبهشت ۹۹)


راجع به #کرونا مفصل حرف زدیم ولی باز فرصت نشد از « #قرنطینه صورتی »
حرف بزنیم . 😊😊


#علی_طاهری_نیا
#رادیوسراسری
#کرونا
#قرنطینه

https://t.center/alitaheriniya
قرنطینه -۹ ( 😊زلزله 😊)

لابد شما هم مثل من فکر میکنید که ریشتر و این خط خطی هایی که نشان مان میدهند همه اش الکی و سرکاری است ، و خود آقای ژیوفیزیک هم بعد از اینکه سرو صدای لوسترها بلند شد تازه می فهمد ، که زلزله آمده و می دهد یک ریشتر برایش اعلام کنند .
روی کاناپه لم داده ام و دارم به دنیای پیش و پس از کرونا فکر میکنم که یکهویی تکان خوردن لوسترها شروع می شود .
یخچال ، لباسشویی ، کمد و حتی قابلمه یا هر چیزی دیگری توی خونه ی آدم تکان بخورد ولی لوستر خانه آدم تکان نخورد. لامصب با هر تکان خوردن ته دل آدم را خالی می کند .
در یک لحظه .. زلزله ... ریشتر .. خدای من .. و پروفسور عکاشه توی ذهنم ردیف می شوند .

مثل فنر از جایم میپرم ، پاها به هم گیر می کنند و با حالتی فی مابین رکوع و سجده خودم را می رسانم نزدیک در خروجی ، توی تاریکی ماسک را میگذارم جلوی دهنم ، بند ش را پیدا نمی کنم ! بوی کتونی های هلیا را میدهد ، صدباربه این دختر تذکر داده ام که جای جوراب اینجا نیست .
وقت ندارم چندشم بشود ، جوراب را پرت میکنم و ماسک را بر می دارم ، توی این شرایط تنظیم ماسک از پوشیدن یک زیر شلوار که جلوی در و همسایه آبروی آدم را حفظ کند سخت تر است . یکبار لبه ماسک می رود توی دهنم و یکبار هم روی چشمم جمع می شود ولی بسختی تنظیم ش میکنم ، ژل ضد عفونی را بر می دارم و می پرم توی راهرو .

همه هستند یکجوری شده که اگر زلزله ریشترش بیشتر بشود و‌ساختمان نتواند دوام بیاورد نصف بیشتر این ادمهایی که توی ساختمان هستند با شلوارک و دمپایی و ما بقی هم با چادر گل گلی محشور خواهند شد .

صداهایی مثل یا خدااا .. زلزله!!! ...داریم میمیریم .. کارخودشونه! ... خانم چکار میکنی و اقا دستت رو وردار ... بیشتر از هر چیزی شنیده می شود!
خودم را با هر مصیبتی هست می رسانم توی کوچه و در یک چشم بهم زدن سینوس ساختمان کناری و کسینوس ساختمان روبرو و تانژانت بقیه رو هم حساب میکنم ، و یه تکه جا به ابعاد دو یا سه متر پیدا میکنم که احتمالا اگر زلزله شدید بشود واگر ساختمانها جوری که عکاشه میگوید سقوط کنند و بیفتند روی هم ، من بتوانم جانم را در ببرم .

همانجا می نشینم روی زمین ، واز ته دل می گویم اوفیشش . این اوفیش چیزی شبیه همان اخیش تهرانی ها است منتها هم عمق ش یک مقدار بیشتر است و هم یکجور خنکی خاص توی خودش دارد و حس الان من را می شود توی تک تک سیلابهایش فهمید.. .

حالا که خیالم از زلزله و لوستر و عکاشه و‌بقیه چیزها راحت شده ژل ضد عفونی را توی دستم خالی میکنم و میمالم همه جاهایی که ممکن است توی شلوغی راهرو کرونایی شده باشد ....
سوزش چشمها و کف شدید لابلای ابرو و‌سایر جاها همه با هم می گویند که بجای ژل ، ریکا را برداشته ام... و حالا باید منتظر باشم زودتر ریشترها تمام بشوند و برگردم توی ساختمان . شیر آبی ، چیزی پیدا کنم و تکلیف این همه کف را مشخص کنم . ..


علی طاهری نیا - متخصص پزشکی اورژانس

#آشفته_نویسی
#علی_طاهرینیا
#زلزله
#قرنطینه
#کرونا

https://t.center/alitaheriniya
قرنطینه صورتی -۸

«سوراخی که لایه اوزون دارد ، سوراخی که قرار است چند سال دیگر یکراست بزند توی حال جامعه بشری، در مقابل سوراخی که کرونا در ریه ی آدمها ایجاد می کند منفذ هم حساب نمی شود » این را خانم دکتر گ که فلوشیپ در حوزه ی پیدا کردن اخبار حال بگیری می باشد به گروه ارسال کرده .
خانم دکتر خبر بد را اگر در قمر پنجم سیاره ی مشتری باشد و یا اگر معتبرترین منبع تایید کننده ی آن کانال پری و دخترخاله هایش باشد باز پیدای ش می کند و میاورد می کوبدش توی سر همه آدمهایی که مثل من با خودشان قرار گذاشته اند که صبح را با یک انرژی مثبت و متفاوت شروع کنند .
گوشی را می گذارم کنار و برای شونصد و هفتاد وپنجمین بار در بیست و چهار ساعت اخیر دستهایم را با آب داغ وصابون نرم میشورم.
برمی گردم توی اتاق صورتی و پنجره را باز می کنم و با چند تنفس عمیق مقادیر معتنابهی اکسیژن را به اعماق عقده های قاعده ای مغزم می رسانم و دوباره ذهنم را می برم سمت چیزهای مثبت و به این فکر می کنم که زندگی هنوز جریان دارد و قرار است ما کرونا را شکست بدهیم !
به امید شنیدن یک خبر خوب باز می روم توی تلگرام و یک گروه که پزشکی نیست و یک جایی است شبیه محله ی سابق ما و هر کسی توی ش هر کاری دلش می خواهد می کند ، را نگاه می کنم .
کانال «دکتر ماییم نه آن ریش پروفسوری های توی تلویزیون » به نقل از استاد فتحعلی زاده اورده است : کرونا باروری تان را کم می کند اگر .....به عنبرنسا و مشتقات آن کم محلی کنید .. !
اینکه استاد چگونه و با کدام کشف و شهود به این نتیجه رسیده اند مشخص نیست .
استاد لیسانس همه چیز دانی از ساختمان شماره دو دانشگاه ازاد واحد میمک دارد ، روز گذشته هم از ایشان نقل شده بود ؛ که یک پیرمرد نود و چند ساله ی چشم بادامی از ظهر روز قبل و بدنبال ابتلا به کرونا دچار یک مقدار کم توانی شده و بعد هم با مصرف معجون دست ساز استاد دچار رضایت نسبی خاطر شده اند - هم اینجا لازم است یک چیزی به چینی که معنای همان مااا شااا لله ی خودمان را داشته باشد بدهم به استاد برای خودشان و آن پیرمرد نود و چند ساله فوراورد کنند.
راستش را بخواهید از اینکه در این وانفسای کرونا یک ادمهایی هنوز پیدا می شوند که نگران امور مربوط به تزاید نسل فرزندان آدم هستند و برای ش ترکیبی از پهن تجزیه شده اسب و فضولات صبحگاهی کبوتر با ادرار شترماده سفارش می دهند حس خوشایندی دارم.
لباسهایم را مطابق الکوریتم تنم می کنم و راه میافتم می روم سمت ماشین ، در را که باز می کنم جای ضبط و چند چیز دیگر آن جلو خالی است ، یکجوری که از پشت فرمان می شود امعا و احشای موتور و فعل و انفعالات فی مابین شان را دید.
سرم را می چرخانم میبرم پشت فرمان را نگاه میکنم ، سوراخ سوییج سر جایش است، این یعنی هنوز چیزهایی وجود دارد که آدم اول صبح بخواهد خوشش بیاید. بالاخره بعد از فاجعه سوراخ اوزون و خبر سوراخ کرونا ،حس خوب اینکه سوراخ سوییچ سرجایش است بعضی جاهای وجودم راخنک میکند .. . مجدد و برای بار چندم تعدادی نفس عمیق می کشم ، الکل را برمی دارم وبه تمام جاهایی که احتمال می دهم دست سارق محترم خورده باشد پاف پاف می زنم و به چیزهای مثبت فکر می کنم ،.. .
و سوییچ را می چرخانم و با یک عالمه انرژی که حالا دیگر مثبت و منفی شان با هم قاطی شده است راه میافتم ...


علی طاهری نیا - متخصص پزشکی اورژانس



#علی_طاهری_نیا
#آشفته_نویسی
#قرنطینه
#کرونا


https://t.center/alitaheriniya