آشفته نويسي هاي گاهگاهي من

#علی_طاهرینیا
Channel
Logo of the Telegram channel آشفته نويسي هاي  گاهگاهي  من
@alitaheriniyaPromote
1.23K
subscribers
3
photos
2
videos
151
links
dr.alitaherir@: اینستا ادمین : @alitaheri2
قرنطینه -۹ ( 😊زلزله 😊)

لابد شما هم مثل من فکر میکنید که ریشتر و این خط خطی هایی که نشان مان میدهند همه اش الکی و سرکاری است ، و خود آقای ژیوفیزیک هم بعد از اینکه سرو صدای لوسترها بلند شد تازه می فهمد ، که زلزله آمده و می دهد یک ریشتر برایش اعلام کنند .
روی کاناپه لم داده ام و دارم به دنیای پیش و پس از کرونا فکر میکنم که یکهویی تکان خوردن لوسترها شروع می شود .
یخچال ، لباسشویی ، کمد و حتی قابلمه یا هر چیزی دیگری توی خونه ی آدم تکان بخورد ولی لوستر خانه آدم تکان نخورد. لامصب با هر تکان خوردن ته دل آدم را خالی می کند .
در یک لحظه .. زلزله ... ریشتر .. خدای من .. و پروفسور عکاشه توی ذهنم ردیف می شوند .

مثل فنر از جایم میپرم ، پاها به هم گیر می کنند و با حالتی فی مابین رکوع و سجده خودم را می رسانم نزدیک در خروجی ، توی تاریکی ماسک را میگذارم جلوی دهنم ، بند ش را پیدا نمی کنم ! بوی کتونی های هلیا را میدهد ، صدباربه این دختر تذکر داده ام که جای جوراب اینجا نیست .
وقت ندارم چندشم بشود ، جوراب را پرت میکنم و ماسک را بر می دارم ، توی این شرایط تنظیم ماسک از پوشیدن یک زیر شلوار که جلوی در و همسایه آبروی آدم را حفظ کند سخت تر است . یکبار لبه ماسک می رود توی دهنم و یکبار هم روی چشمم جمع می شود ولی بسختی تنظیم ش میکنم ، ژل ضد عفونی را بر می دارم و می پرم توی راهرو .

همه هستند یکجوری شده که اگر زلزله ریشترش بیشتر بشود و‌ساختمان نتواند دوام بیاورد نصف بیشتر این ادمهایی که توی ساختمان هستند با شلوارک و دمپایی و ما بقی هم با چادر گل گلی محشور خواهند شد .

صداهایی مثل یا خدااا .. زلزله!!! ...داریم میمیریم .. کارخودشونه! ... خانم چکار میکنی و اقا دستت رو وردار ... بیشتر از هر چیزی شنیده می شود!
خودم را با هر مصیبتی هست می رسانم توی کوچه و در یک چشم بهم زدن سینوس ساختمان کناری و کسینوس ساختمان روبرو و تانژانت بقیه رو هم حساب میکنم ، و یه تکه جا به ابعاد دو یا سه متر پیدا میکنم که احتمالا اگر زلزله شدید بشود واگر ساختمانها جوری که عکاشه میگوید سقوط کنند و بیفتند روی هم ، من بتوانم جانم را در ببرم .

همانجا می نشینم روی زمین ، واز ته دل می گویم اوفیشش . این اوفیش چیزی شبیه همان اخیش تهرانی ها است منتها هم عمق ش یک مقدار بیشتر است و هم یکجور خنکی خاص توی خودش دارد و حس الان من را می شود توی تک تک سیلابهایش فهمید.. .

حالا که خیالم از زلزله و لوستر و عکاشه و‌بقیه چیزها راحت شده ژل ضد عفونی را توی دستم خالی میکنم و میمالم همه جاهایی که ممکن است توی شلوغی راهرو کرونایی شده باشد ....
سوزش چشمها و کف شدید لابلای ابرو و‌سایر جاها همه با هم می گویند که بجای ژل ، ریکا را برداشته ام... و حالا باید منتظر باشم زودتر ریشترها تمام بشوند و برگردم توی ساختمان . شیر آبی ، چیزی پیدا کنم و تکلیف این همه کف را مشخص کنم . ..


علی طاهری نیا - متخصص پزشکی اورژانس

#آشفته_نویسی
#علی_طاهرینیا
#زلزله
#قرنطینه
#کرونا

https://t.center/alitaheriniya
قرنطینه صورتی -۶

اینکه همه باید توی خانه و در اندرون کاشانه شان باشند و با کنترل تلویزیون و متکا و سایر متعلقات موجود ور بروند و تو باید بیایی سر کار و تایمکس بزنی ، یک حس دوگانه ی خاصی دارد هم ادم دلش برای خودش میسوزد وهم احساس مهم بودن می کند .

یک راست میروم توی اتاق و لباس ادم فضایی ها را از توی کشو بر می دارم، شبیه گونی یا کیسه خواب یا یک اینجور چیزی است و آدم با یک قلق خاصی باید خودش را توی آن جا بدهد.
درست ش این است که چند نفر بیایند کمک و یک نفر دست و پای آدم را تنظیم بکند و یک نفر هم زیپ را تا خرتناق بالا بکشند آنقد که نه آدم خفه بشود و نه منفذی برای داخل آمدن کرونا باقی بماند...

تامراقب هستم که جایی م به جایی نخوردو به قول مابیمارستانیها(آن )که همان (آنستریل ) است نشوم ، دو تا پاهایم میرود توی یک لنگ . تعادلم بهم می خورد، دستم را می خواهم ببرم گوشه صندلی را بگیرم که گیر می کند توی آرنج لباس فضایی و با سر شیرجه می روم سمت سطل آشغال . برای اینکه خودم را نگه دارم دست به گردن شیر روشویی می شوم، شیر با شدت چند برابر همیشه باز می شود و همه جای اتاق و من که قرار بود آدم مهمی باشم و استریل باشم را با هم خیس می کند ...
پس از چند دقیقه کشتی گرفتن با لباس فضایی و مالیدن به همه ی جاهایی که احتمال حضور کرونا دارد ، بالاخره موفق می شوم پاها را دقیقا آنجایی که پیش بینی کرده اند تنظیم و زیپ را تا جایی که به غضروف تیرویید و چانه ام گیر بکند بالا بکشم .

می روم جلوی آینه ، خودم را نگاه میکنم من که یاد سمپاش ده مان که روی همه دیوارها با پیف پاف نوشته بود د ،د ، ت میافتم .
ولی دوستم که آدم باکلاسی است و همیشه چیزهای جالبی به ذهن ش می رسد میگوید شبیه آدم فضایی ها شده ام و باید حس بودن داخل یک سفینه خیلی دور را داشته باشم و از آن بالا یک پیامهایی که خیلی باحال باشد و بغض و مهربانی و کمی هم نصیحت توی ش باشد ، برای زمینی ها بفرستم.... مدادم را بر می دارم و شروع می کنم : ای .... تا میخواهم بنویسم اهالی زمین ، یهویی تلفن زنگ می خورد ، آنطرف خط یک نفر با صدایی که ظریف است و انتهای کلمات را می کشد می گوید : دکتررر جان بیزحمت هر وقت از فضا برگشتید تشریف بیارید مریض دارید...
خسته و دلشکسته از فضا بر میگردم ، در اتاق را با استفاده از آرنج چپ و بعد پاشنه پای راست باز می کنم و راه میفتم بروم داخل بخش ، پاها درست باز نمی شوند زانوها به هم چسبیده اند . پایین را نگاه میکنم انتهای پایینی زیپ چهل پنجاه سانت بیشتر با زمین فاصله ندارد .
اینطور که مشخص است خیاط این را به سفارش یک پنگوین دوخته و اشتباهی دست من رسیده است وگرنه آدم که نمی شود اینقدرلنگ ش کوتاه باشد ...

چاره ای نیست ، قدمها را کوتاه بر می دارم این را هم از پنگوین ها یاد گرفته ام. باید از بالا مراقب کرونا و از پایین هم مراقب خشتک لباس م باشم ... همانقدر که اولی حیاتی است دومی هم مهم است ....

**😊تصویر لباس فوق الذکر در اینستا ضمیمه است .

ادامه دارد ... شوخی برای روزهای قرنطینه

علی طاهری نیا - متخصص پزشکی اورژانس

#علی-طاهرینیا
#آشفته-نویسی
#قرنطینه-صورتی


https://t.center/alitaheriniya
قرنطینه صورتی -۴
“هر چقد داخل شدن آداب دارد و ترتیب خودش را می خواهد در رفتن از قرنطینه و هر چیز دیگری فقط سرعت میخواهد “ نمی دانم این جمله را اولین بار چه کسی و به چه مناسبتی گفته ولی یک تطابق عجیبی با این اوضاع و احوال قرنطینه ای این روزهای من دارد.
لباسهایم را بدون ست کردن هیچ چیز با هیچ چیز می پوشم و در یک کسر کوتاه از دقیقه خودم را از قرنطینه صورتی می رسانم داخل ۲۰۶ تصادفی و ذوزنقه ای شکلم که این روزها بدجوری دلم برای همه ی صداهای اضافه ای که از نقاط دور و نزدیک ش در می آید تنگ شده .. دستم را یکجور خاصی می کشم به فرمان و دنده و قسمتهای دیگر و بعد بی آنکه قبلا به این موضوع فکر کرده باشم یهویی صدای ش میکنم آذرخش !! و پایم را میگذارم روی پدال گاز آذرخش و راه میفتم .

یک جایی نزدیک بیمارستان ، درست در مجاورت یک دور برگردان بی خاصیت ، اقای پلیسی که مهربان است و دو برابر علی پروین هم پهنا دارد از فاصله چند متری و با یک نگاه نافذ و جدی متوجهم می کند که برگه معاینه فنی این آذرخش ت را می خواهم کنترل کنم ،
اینکه بخواهم برایش جا بیاندازم که من خودم یک پا فنی همه را معاینه میکنم وقت میگیرد و لذا با چند سرفه ی ساختگی که هیچ ربطی به تحرکات مجاری تنفسی ام ندارند از همان فاصله چند متری مجوز عبور را میگیرم و چند دقیقه بعد داخل یک لباس فضایی یک دست بالای سر اولین بیمار دوران قرنطینه ایستاده ام .

آقای جوانی ست که آن طور که از شواهد و قراین بر میاید و آخ آخ ش نشان میدهد توی این اوضاع کرونایی یک بلایی سر مچ پای خودش آورده است .

میگویم : چی شده ؟
از لابلای محاسن و مشارب چند ردیفه اش صدایی میاید بیرون که می گوید : از دیوار افتادم.
میگویم : دیوار کجا ؟
بی حوصله جواب می دهد : یه دیوار توو محلمونه میخاستم ببینم اونورش چیه ؟

چرا اصول قرنطینه را رعایت نمی کنند اینها ، باید حال ش را بگیرم !

میگویم : اون دیوار از کی اونجاست ؟
می گوید : از وقتی اومدیم این محل.

ادامه می دهم : عجب ! کی اومدید این محل؟
با خنده جواب می دهد : قبل از اینکه سبیل مون در بیاید.
فکر کرده ! عمرا کوتاه بیایم : کی سبیلت در اومده؟
یه چشمک به رفیق ش می زند و میگوید : بعد از اینکه اومدیم این محل !

من را بین سبیل و دیوار و محلشان دست به دست می کند .
دارد اعصابم به هم می ریزد .باید بزنم توی دهن ش ، ولی نه ! آدم باید واقع بین باشد و بی گدار به آب نزند . با یک ارزیابی مختصر از ابعاد جاهای مختلف ش دستم می آید که سمت خشونت فیزیکی نرفتن هم به نفع من است و هم به نفع همه این چیزهایی که توی اورژانس هستند و در دسته ی اجسام شکستنی طبقه بندی می شوند.
و لذا یکجوری که از پشت ماسک معلوم نباشد دندانهای بالا روی لب پایین فشار می دهم و دنبال جمله ای میگردم که بتوانم باهاش تا فیها خالدون یک “ناشهروند قرنطینه گریز” را بسوزانم . که پیدا نمی کنم.
با یک حالت التماس گونه ای می گویم: مرد حساب چرا قرنطینه را رعایت نمیکنید
یک خش میاندازد توی صدای ش و می گوید: آقای دکتر این حرفها مال زمان جنگ جها.. نمیگذارم حرفش را کامل کند و بی خیال تاریخ و جغرافیا و جامعه شناسی می روم سراغ معاینه بیمار که در پزشکی بهش میگویند فیزیکال اکزم ...

علی طاهری نیا - متخصص پزشکی اورژانس

#علی-طاهرینیا
#آشفته-نویسی
#قرنطینه-صورتی

https://t.center/alitaheriniya
قرنطینه صورتی -۳

اینکه اینجا اسمش قرنطینه است و اینکه اینجا همه چیز ش صورتی است ، دلیل نمی شود که من حواس م به چیز مهمی مثل امنیت نباشد .
لیست تمام بلاهای آسمانی و انسانی را در می آورم ، میگذارم جلو ی دستم ، آنهایی را که توی این این یکسال خدمت شان نبوده ایم و از نزدیک زیارت شان نکرده ایم جدا میکنم .
خوشبختانه بیشترشان شان تیک حاضری می خورند ، می ماند یک چند تایی مثل فوران آتشفشان فوجی یاما در ژاپن و تاثیر آن روی نرخ پراید سفید مدل۸۸و طغیان مورچه خوار سفید ساکن جنوب غربی لیبی و اثرات آن روی قیمت پیاز قرمز روستاهای اطراف بیرجند و زلزله ...
فعلا و عجالتا قید دوتای اول را می زنم و می روم سراغ سومی که چند سال است ریتم آمدن ش از قبل منظم تر شده و دقیقا می داند کی بیاید و کجا بیاید تا شدت حالگیری و ارزش رسانه ای خودش را چند برابر کند .
باید بررسی کنم !
اگر زلزله بی آید و ریشترش بالا باشد آن وقت توی قرنطینه که من باشم با روی قرنطینه که طبقه ی بالایمان باشد فرقی ندارد و کلهم اجمعین دهن مان سرویس است ان شالله .
ولی اگر ریشترش پایین باشد گوشه ی کمد هلیا که خیلی تیز است و خیلی هم محکم است ممکن است خدای نکرده بخورد جاییمان و زبانمان لال ناقص مان کند .

مثل کایوت که یک قهرمان است و همیشه میگ میگ را که ترکیبی از چند پرنده و دونده است تعقیب می کند ، گونیا و نقاله و‌ مداد را از توی کیف م در میاورم و وسایلم را پهن میکنم روی زمین و زاویه ی سقوط و سایر متغیرها را میگذارم کنار هم و محل احتمالی اصابت را مشخص و دورش را یک خط قرمز میکشم ، اسمش را میگذارم ؛ محوطه قرمز ، یعنی اینکه حواسم به اینجا باید باشد .

لوستر هم اگرچه خیلی کوچک است و وزن ش هم چیز قابل توجهی نیست ولی از آنجا که کم شانسی من و شتاب جاذبه زمین هر دو به کمک ش میایند ممکن است بخورد وسط کله یا جای مهم دیگری و بزند ناکارمان کند ، لذا زاویه سقوط آنرا هم محاسبه و جوری تنظیم می کنم که به یک جای نرمی از بدنمان اصابت کند ، اینجوری هم لوستر سالم می ماند هم هزینه اش نهایت چند روز کبودی و اخ اخ کردن است که وسط هیجان کرونا اصلا به چشم نمی آید.

پنجره ! مهم است ! می روم سمت ش ، بازش می کنم. خوب ! اگر یکی از آن آدمهایی که توی کوچه در حال امور یومیه هستند و انگار که از سیاره دیگری آمده باشند هیچ چیز به “عین خیال شان” نیست یهویی عطسه ای یا سرفه ای چیزی بکند و یک قطره آب دهان که ما در پزشکی به آن می گوییم دراپلت و داخلش ممکن است از این ویروس های کرونا باشد به سمت بالا پرتاب شود، نهایت برسد طبقه دوم یا سوم ، و لذا طبقه پنجم که من در آن قرنطینه شده ام فعلا و تا اطلاع ثانوی از این جهت در امان می باشد .
این را من نمی گویم ، فرمولهای که خودم رفته ام و از سایت ناسا برای پرتاب چیزهای مختلف در آورده ام می گویند .
خوب شد ، حالا با خیال راحت می توانم جلوی پنجره بایستم و از این بالا به آنهایی که قرنطینه به “هیچ شان “نیست روزانه تعدادی فحش دست ساز که همه را هم خودم اختراع کرده ام بدهم ؛
مثل “ای ناشهروند قرنطینه گریز “ و
“ ای بی اعتنا به حقوق سایر شهروندان “ .... البته برای آنکه دلم خنک شود یک احمقی ، خاک توو سرت ی ، چیزی هم می زنم تنگ همه شان ..


ادامه دارد... که حوصله تون در قرنطینه سر نره

علی طاهری نیا - متخصص پزشکی
اورژانس

#آشفته-نویسی
#علی-طاهرینیا
#قرنطینه-صورتی

https://t.center/alitaheriniya