اَنوش زاد

Channel
Logo of the Telegram channel اَنوش زاد
@akhbarenooshabadPromote
606
subscribers
محمد علوی کانالی برای خاطرات، تاریخ، فرهنگ، هنر و میراث نوش‌آباد
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
برادران امیدوار در سفر به دور دنیا چه چیزهایی دیدند؟

چگونه به قبایل آدمخوار وارد شدند و جان سالم به در بردند؟

راز عقب ماندگی تمدن‌‌ها چیست؟

آنها در جنگل‌های مخوف آمازون و قبایل وحشی چه چیزهایی دیدند؟

آنها چگونه از قطب و سرزمین اسکیموها و بیابان‌های بزرگ گذشتند؟

اهمیت این سفرنامه در چیست؟

با ما همراه شوید برای شنیدن سخنرانی در مورد کتاب ۸۰۰ صفحه‌ای سفرنامه برادران امیدوار


زمان: شنبه ۲۶ آبان
ساعت ۱۸
مکان: سالن کتابخانه شهید راحمی نوش‌آباد
خاطرات معلمان قدیم نوش‌آباد ۶۹

خاطره دیگری از پیشکسوت فرهنگی خانم محبوبه بالاور

✍️


عرض کردم دوران معلمی دوران بالایی‌ها و والایی‌هاست.

دوران اوج و پرواز و آبی‌هاست...

آن قدر شکوه و سربلندی در دنیای معلمی حس می‌شود که غم و دردش فراموش می‌شود.
گاه این همه شعر و شکوه و شکوفایی از نگاه دانش‌آموز است که هر صبح ، به درون معلم سرازیر می‌شود.

"#ندا #سر_اندیب" دانش‌آموز شلوغ کلاس چهارم مدرسه بانو شهلا صدر نوش‌آباد بود.
از جنگ زدگان بود.
با وجود اینکه شیطون بود ،  بسیار هم با ادب بود.

کُلا من دانش آموزان شلوغ و با ادب را جور دیگری دوست داشتم.  چرا که حضورشون به من انرژی می‌داد.

ندا از آن جمله دانش‌آموزان انرژیک بود.

خاطره فراموش نشدنی که از او دارم این بود که یک روز حالم بد بود. باردار بودم. بچه‌ها خیلی شلوغ می‌کردند.

به ندا گفتم مواظب بچه‌ها باش من بروم بیرون یک کم هوا بخورم...

رفتم نزدیک باغچه،
یک مرتبه متوجه شدم اصلا صدا از کلاس در نمی‌آید... از این سکوت تعجب کردم. خودم را به پنجره  کلاس رسوندم...

یواشکی نگاه کردم، دیدم بچه‌ها همه آرام با دو انگشت دارند دست می‌زنند و ندا براشون می‌رقصه !

یک روز هم موضوع انشای آنها توصیف خانه خود بود. وقتی نوبت ندا شد همه انشایش را از فعل گذشته استفاده کرده بود. او نوشته بود خانه‌ای که ما داشتیم ...
اتاقی که داشتیم ،
اتاقی که من داشتم رنگ صورتی داشت،
من یک اسب داشتم و خلاصه همه انشای او از فعل" داشتم" بود. (یعنی الان ندارم)

از نوشته او خیلی متاثر شدم  که جنگ چه به روز همه آورده است.

تازه این یک موضوع ، گوشه‌ای بسیار کم رنگ و ناپیدایی بود که من با آن روبرو شدم.

برای همین نکته اسم او در ذهنم نقش بست تا این که ندای خودم به دنیا آمد.

البته هنوزم هم دوستش دارم و دلم می‌خواهد ببینمش.

انشاالله این نوشته ها باعث بشه او را پیدا کنم.

🌸🍃🌼🍃

🌼کانال انوشزاد
کانالی برای تاریخ و میراث و خاطرات نوش آباد👇
          @akhbarenooshabad           
   نویسنده:  سید محمد علوی

🌹🍃🍎🍃🌹
خاطرات مدارس فرهنگ نوش‌آباد (۶۸)

راوی: محبوبه بالاور

معلم همیشه و همیشه در" بلند" زمانه زندگی کرده است.
با آن که روزگار به زنان معلم نامهربانی نشان داد. با این حال جفایی که به من به عنوان یک معلم زن سپاهی دانشی شد ، نتوانست احساس انسانی را در من بکشد...

من با غرور تمام دوران سپاهی دانش را در سال ۵۷ پشت سر گذاشتم و در تهران دوره معلمی را دیدم و در بحبوحه انقلاب ۵۷ باید در کلاس و مدرسه به کار معلمی مشغول می‌شدم.

اشتغالی که با بدبینی و کم دانشی نگاه به معلمان سپاه دانش مواجه شد.

خاطراتی بسیار زیاد از اذیت کردن مدیران مدرسه دارم.

ناگفته نماند در دو سالی که ( ۵۹ تا ۶۱) در مدرسه دخترانه شهلا صدر  نوش‌آباد به تدریس مشغول بودم ، مردم نوش‌آباد را گرم و صمیمی دیدم.

هم دوره‌های من خانم شادکام و آتشکار بودند. و خیلی از سپاه دانشی‌های دیگر که گزینش آنها را قبول نکرد.

هنوز مردم نوش‌آباد را دوست دارم. چون آدم‌های باشعوری بودند و هستند.

آن‌ سال‌ها  مدرسه‌ها در دو شیفت صبح و عصر اداره می شد.

چون رفت و آمد برای ما سخت بود ظهرها در مدرسه می‌ماندیم وناهار از منزل می‌آوردیم.

یک روز در مدرسه داشتیم ناهار می‌خوردیم که  دانش آموزی سراسیمه آمد توی دفتر پشت من پنهان شد و قسم می‌داد کمکم کن.

بعد از او دیدم مردی  با بیل وارد دفتر شد و گفت باید بکشم این دختره ی پررو را ...

از یک طرف اون آقا می‌آمد توی صورت من و از پشت هم دختره من را می‌کشید.

اصلا هیچکدوم نمی‌فهمیدند چه به روز من می‌آوردند.
یک جیغ زدم دوتا به خودشون اومدند.

به آن مرد گفتم بنشیند.
نشست.
گفتم چی شده؟

گفت: دخترم کلاس چهارمه و ادامه داد موقع شوهرشه...
گفتم یعنی چه؟
گفت نوش‌آباد اگه تو این سن شوهر نروند مردم می‌گویند این دختره موندس

تو اون عصبانیت گفتم یعنی چه ؟

یک دختر ۱۰ ساله رو می‌خواهی شوهر بدهی؟
گفت آره دیر میشه...

من خیلی ناراحت شده بودم.
گفتم اگر این مونده هست پس من چی بگم؟
نگاهی به من کرد و گفت استغفراله!

گفتم:
خب آره! من دو برابر او سن دارم و ازدواج نکردم.

گفت :
خب شما معلم هستید...

گفتم کدوم دختر ۱۰ ساله معلم شده  اجازه بده درس بخونه...

بالاخره قانع شد و اجازه پیدا کرد که درس بخواند.

امروز از پس سال‌ها خوشحالم چون آن دانش‌آموز به آرزویش رسید و موفق شد و شغل خوبی پیدا کرد و دارای خانواده خوبی هم شده...

آن سال‌ها من کلاس چهارم تدریس می‌کردم:

استاد زاده، ریحانی، عصاری، کشاورزی،
صفدری، تاجری و... شاگردانم بودند.

یک دختر هم به نام ندا سراندیب بود که البته از مهاجرین  جنگی بودند و توی درمانگاه زندگی می‌کردند. به قدری دوست داشتنی بود که من هم اسم دخترم را ندا گذاشتم. ندا مقدم که اکنون یک هنرمند بازیگر و گریمور هست.

دوسال پیش،  دانش‌آموزان از من و چند تا از معلم‌ها دعوت کردند به نوش‌آباد بیاییم.

وقتی خواستم به نوش‌آباد بیایم به دخترم گفتم:
بچه‌ها من را جوان دیدند.
الان پیر و شکسته هستم. دوست ندارم این جوری من را ببینند.
خلاصه دیدم زشت است نیایم.

وقتی بچه‌ها را دیدم آن دانش آموزان شاداب و خندان را که ۴۴ سال پیش داشتم، نبودند.
همه شکسته شده بودند.

🌷🍃🌸🍃🌷

🌼کانال انوشزاد
کانالی برای تاریخ و میراث و خاطرات نوش آباد👇
          @akhbarenooshabad           
   نویسنده:  سید محمد علوی

🌹🍃🍎🍃🌹
خاطرات مدارس قدیم نوش‌آباد
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ایران سرزمین شگفتی است. رفتم به یک کویر خاص که رمل و کوه و معدن کنار همدیگر هست.
کویر انارک، روستای تاریخی اشین، با تنها سکنه‌اش دیدنی است.


🌸🍃🌼🍃

🌼کانال انوشزاد (علوی)👇

@akhbarenooshabad
  💠💠💠💠💠💠💠💠
کانال خاطرات نوش‌آباد و گروه خبرنامه انوش‌آباد در طی ۱۰ سال فعالیت موفق شده است اسامی صنف‌های مختلف نوش‌آباد را جمع‌آوری کند.

شایسته است عزیزان موقع کپی برای نشر
نام این گروه فرایاد آید.
  💠💠💠💠💠💠💠💠
امروز روز پرستار بود.
باید اول صبح تبریک و خداقوت می‌گفتیم.

این لیست هنوز کامل نیست.
به کاملتر شدن آن کمک کنید.

  💠💠💠💠💠💠💠💠

پرستاری هنر نقاشی لبخند بر بوم دردهاست …
روزتان مبارک باد ای نقاشان زندگی !  


⭕️پرستاران عزیز و بزرگوار

آقایان

حمید رضا غلامیان ، هادی مکاریان ، مرتضی بهنامه ، مهدی وکیلی ، سعید وکیلی ، مصطفی فلاحتی ، مهدی تقدیری ، مهدی روغنی ، ابوالحسن یوسفیان ، محمدرضا پور قدرت  ، مهدی سفری ، غلامحسین سفری ، سید مهدی متولی ، عباس علی‌زاده ، تحقیقی، حمید جهان مهین ، سید علی سیدزاده ،  صحراییان ، محمود کرامتی ، مهدی محتشمی‌پور ، مهدی انتخابی ، میلاد ناجحی، بنیامین متولی، حسین محتشمی پور، سید جلال علوی ، محمد رضا  عابد زاده ، سید محمدرضا قریشی، امیر محمد عباسی، مسعود نیکی

💐💐💐💐💐💐💐

خانم ها

اکرم سادات عمارتی ، افضل اغا باغی، بتول وکیلی ، نرجس تدبیری،  اعظم عابدزاده ،  عالمه وکیلی ، اسما وکیلی ، رئوفی ، یدالهی ، حسن شیری ، بهفرد ، اقا زاده ،  نگهبان ، صالحی نسب ، زینب رافعی ، جعفری ، زهرا دهقانی ، مرئوسی ، سمیه پورقدرت ، حسینی راد ، سمیرا رحمتی ، زهرا رحمتی، عجمی ، عفت السادات متولی ، رجایی ، پورفیضی ، فاطمه محمدزاده ، معصومه شبانی ، فاطمی ، فاطمه متقی نژاد ، ملیحه میرزایی ، اعظم پادویی ، معصومه حسان ، دیدار ، زهرا ناصری فرد ، معراجی پور ،  ام البنین حسینی راد، زهره تاجگردون ، خجوی ، زهرا اخباری، مهدیه مختاری،
ام‌البنین جدیدی، فخری سادات عمارتی ، مهشاد سادات عمارتی ، سارا  چاوشی ، اکرم خوش حساب ،   نجمه احمدی ، شیرین احمدی، مائده اسماعیل زاده
┅─❊••🌟🌟••❊─┅

🌼کانال انوشزاد
کانالی برای تاریخ و میراث و خاطرات نوش آباد👇
          @akhbarenooshabad           
   نویسنده:  سید محمد علوی

🌹🍃🍎🍃🌹
Forwarded from محمد علوی
یک پدیده شگفت در ادبیات

عبدالعلی دستغیب ۹۳ ساله شد.
او منتقد ادبی، نویسنده و مترجم ایرانی، کارشناس ارشد فلسفه، با سابقهٔ تدریس در مدارس عالی و دانشسراها است.

وی بیش از ۵۰ عنوان کتاب ترجمه یا تألیف در زمینه‌های نقد ادبی و فلسفی، شعر نو و ادبیات فارسی، ترجمه‌های متعددی از فلاسفهٔ غربی؛ هگل، نیچه، راسل و دیگران را، در کارنامهٔ خود دارد.

دستغیب در همان زادگاه عاشقانه اش، شیراز ساکن است.

او را باید در ابعاد مختلف علمی فلسفی تاریخی و ادبی به رودخانه‌هایی آرام و زلال و سخاوتمند همسان بدانیم که بی هیچ منّتی ، خود را جاری ساخته‌اند ...

او در پاسخ به سوالات دوستانش  به اتکائ حافظه ، حساب شده و دقیق و همه جانبه سخن گفته است و کتابی پر مغز بیرون داده

شیراز است و گلگشت مُصلّایش و سعدی و حافظش و فیروزه بو اسحاقی‌اش و با عبدالعلی دستغیب َش...

جلد یکم " هفت شهر شعر" از فردوسی می‌گوید و خیّام و نظامی و مولوی و سعدی و حافظ و عبید زاکانی

جلد دوم از نیما می‌گوید و از شاملو و  از اخوان و سپهری و فروغ و نادرپور و نصرت رحمانی

سخنان جان بخش و جوشنده  موجب فخر ادبیات امروز ماست.
امروز نتایج انتخابات آمریکا اعلام می‌شود.
انتخاباتی که معمولا از سوی ایرانی‌ها، دنبال می‌شود.

علت این حساسیت، به رویکرد آنان به تحولات خاورمیانه و ایران برمی‌گردد. 


اقتصاد ایران یکی از سیاسی‌ترین اقتصادهای  جهان است. چون با تحولات سیاسی، تکانه‌های شدیدی را تجربه می‌کند. 

اما تفاوت ترامپ و هریس برای ایران چیست؟

ترامپ صراحتا گفت نتانیاهو حق داره به تاسیسات هسته‌ای ایران حمله کند.

اما بایدن گفت :

به تاسیسات هسته‌ای و حتی نفتی حق نداری حمله کنی.
ضمن این که بایدن اجازه صدور نفت بیشتری داد. (حدود دو میلیون بشکه) در حالی که در زمان ترامپ صدور نفت ایران به ۲۰۰ هزار بشکه رسیده بود.

نه ترامپ و نه هریس دلشون برای ایران نسوخته و اصلا در مخیله‌شان هم نیست و واقعا هم مسولیتی ندارند که قدمی برای سعادت مردم ایران بردارند.

اما ترامپ آتش جنگ و انزوا و تحریم علیه ایران را تندتر می‌کند و هریس شاید کمی کندتر

همین یک قلم تفاوت ترامپ با بایدن و هریس درباره حمله به تاسیسات هسته‌ای بسیار مهمه :

آیا این حمله تبعات فراوان نخواهد داشت؟
از تختگاه تا نهانگاه

✍️

در جشن نیمه پاییز، عطر کاهگل و پرواز پروانه‌های پاییز چه گواراست و شوق آفرین که از تختگاه نوش‌آباد، جستاری داشته باشیم به نهانگاه این کهن یادگار کویر مرکزی ایران...


اینکه شهر ما نوش‌آباد نسب به جاده‌های شب و ستاره و تاریخ و افق‌های آبی می برد و اینکه کاروان‌هایش از سرزمین عطش به زلال و آبشخور آهوان سرمست می‌رسید،

اینکه منزلگاهی مغتنم در معبر هزاران منزلگاه و جاده‌های مشهور بوده است ....

اینکه آن همه رونق و رواج بر سر راه‌ها، قلاع ، دشت ها ، عمارات و مزارع داشته است ...

و اینکه نامش از انوشا و شادی بر می‌آید...

این که یکی از اکاسره ( پادشاه) ساسانیان بنیانش را به یادگار گذاشته...

اینکه قنات‌هایش نشان از برکت و فراوانی بوده...

این که انوشیروان در این شهر اقامتی داشته و یا حکمی داده و یا دیهی بنا نهاده ، بماند.
....


هنوز نام تختگاه بین مردم نوش‌آباد بر سر زبان‌هاست و قلب تپنده شهر است و مکانی معین در مرکز شهر را داراست...

از این قرارگاه تا آن نهانگاه مرموز که" اویی" یا شهر زیر زمینی می‌خوانندش، تا حفظ جان به ارمغان بیاورد و شمیم و عطر زندگی را به مشام برساند، همگی نسب به شکوه ایران باستان و شادی‌هایش می‌برد.

اگر ما مردم آگاه نسبت به تاریخ و فرهنگ خود می‌بودیم لااقل اسم چند مغازه و فروشگاه و برند ما "تختگاه" می‌بود.

🌷🍃🌸🍃🌷

🌸🍃🌼🍃

🌼کانال انوشزاد
کانالی برای تاریخ و میراث و خاطرات نوش آباد👇
          @akhbarenooshabad           
   نویسنده:  سید محمد علوی

🌹🍃🍎🍃🌹
🌸🌸🌸🌸

چرا باید به گذشته نوش آباد ببالیم.

نگاهی به نسبت حال و گذشته
👇

بدون تردید پدیده‌های تمدنی نظیر قلعه و مناره و گنبد و بادگیر ‌ و  آسیاب و آب انبار و... هندسه مناسب در سبک معماری گذشته نوش‌آباد بهترین سند است تا وسعت روح و ذهن‌هایِ فراخ دامن مردمان این قسمت از کویر سوزان و گرم و خشک ایران زمین پی ببریم.

در نوش‌آباد نشانه ها و اِلمان هایی
وجود دارد که شگفت‌آور است .

نشان از بزرگ فکری مردمش بوده
نشانه‌هایی که نشان ذهنی غنی از فرهنگ و هنر و نبوغ بوده است.

بزرگ مردانی که نان کور نبودند...
تنگ نظر نبودند

بدون شک ذهن رشد یافته است که می‌تواند منار و قلعه تاریخی بنا کند...

یک ذهن شکوفا شده است  که  خالق  شهری در  زیر زمینی است.

ذهن بخیل و تنگ نظر دست به کارهای بزرگ نمی‌زند...

از بزرگ منشی نیاکان ما بود است که طرح و برنامه و آینده نگری داشته است برای زندگی کرامتمند و جاودانه...

اما اینکه ما امروز تا چه حد بزرگی و بزرگ منشی‌ها را چقدر به ارث برده‌ایم، درست نمی‌دانم.

در این مورد بعضی اخلاق‌ها مَثل شده است.

خواستم بگوم نوش‌آباد به بزرگی‌هاش بزرگه
به افتخاراتش
به آدمای بزرگش...

امید که قدردان باشیم
گرمی کنیم..
دیگران را تخریب نکنیم
هیجانی نشویم
از اشتباهات گذشته درس بگیریم
نوش‌آباد نیازمند است
به وسعت نسیم و لطف و مهربانی و صدق گفتار...
خیلی نیاز هست به باد و آب و آفتاب و باران و صحرا...

🌷🍃🌸🍃🌷

🌸🍃🌼🍃

🌼کانال انوشزاد
کانالی برای تاریخ و میراث و خاطرات نوش آباد👇
          @akhbarenooshabad           
   نویسنده:  سید محمد علوی

🌹🍃🍎🍃🌹
Forwarded from محمد علوی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
تک سکنه روستای اشین از زندگیش می‌گوید
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥 #ببینید
گزارش صدا و سیمای اصفهان از برگزاری مسابقه آشپزی غذاهای سنتی و معرفی پیاز بومی نوش آباد


     ┄┅┅❅💠❅┅┅┄
شهر نوش آباد🔸




🌼کانال خاطرات نوش آباد
(انوشزاد)
@akhbarenooshabad
گوهر بانوی آفتاب و مهتاب کویر


گوهر بانویی ۸۰ ساله تنها سکنه روستای سِحر انگیز "اَشین" (عَشین ) مشغول کشاورزی است. اشین یکی از روستاهای انارک در شمال شرقی استان اصفهان است.

حدود ۱۴۰ سال پیش جهانگردی سوئدی با کاروانی از ۲۴ شتر کویرهای ایران را پیمایش کرد و هر چه دید و بر او گذشت نوشت...

حس و حال کاروان ها و راه‌ها و روستاها و مردمان آن روز مرا بر آن داشت تا یک بار دیگر به یکی از این مناطق سفر کنم....

این بار به روستای اشین که با تک سکنه سالخورده خود اعجاب دیگری است از کویری که تماشایش به ما وسعت روح می بخشد و قدم زدن در آن پیوندی محکم با تاریخ شعر و سرود و شکوه دارد. ...

اَشین به معنی سرزمین‌آب های جاری
جایی است که احساس عجیبی از جلوه‌های زندگی و زیبایی‌های اسرارآمیز را در شما زنده می‌کند....

سکوت منطقه کویری و کوهستانی در کنار ردپایی از تاریخ بر پیکر روستا، دروازه ورودی به یک جهان خلسه‌آور است....

شبِ آن هم به زمین بسیار نزدیک است.

آلفونس گابریل در سال ۱۹۳۳ در سفر به کویرهای ایران اقامت کوتاهی در این روستا داشته است و آن را در کتاب "عبور از صحاری ایران" توصیف کرده‌است.

قلعه‌ای سنگی وسط روستاست که جایی دیگر چنین شکلی ندیده‌ام....

یک مجموعه گلی با اتاق‌هایی کوچک و پر از تاقچه با پشت‌بام‌هایی گنبدی...

این روستا پس از حدود نیم قرن متروکه ماندن، توسط خانم مهندس مژگان باقری ثبت میراث ملی شد....
روستایی که در زمینه زمین‌شناسی، معدن، میراث، ابنیه تاریخی، ستاره‌شناسی، کویرشناسی و بیابان‌گردی حرف‌هایی برای گفتن دارد.

منبعی پر جلال برای تحقیق و پژوهش...

خانم مژگان باقری بخشی از روستا را مرمت و احیا کرده است...

اکنون اقامتگاه بوم‌گردی آن گردشگر پذیر است و آقای احمد هاشمی فرزند برومند ننه گوهر در اینجا به گردشگران خدمات خوبی می‌دهد.

اقامت شبانه ما که همراه با بوی باران بود به باز شدن آسمان انجامید و درخشش بی نهایتِ ستاره‌ها ما را به دنیایی دیگر برد.

پس از یک شب اقامت صبحگاهان به طرف کویر حرکت کردیم.
در کنار جاده خاکی چند آب‌انبار قدیمی وجود دارد. شاید صدها کاروان از اینجا سیراب شده‌اند.

مدتی را در کنار یک معدن متروکه اتراق کردیم....

این معدن سرب و مس تا پیش از انقلاب به وسیله انگلیسی‌ها فعال بود.

کنار معدن یک رشته کوه در کنار رمل های روان قرار دارد. همینطور معدن نخلک.

کویر زیبا و بسیار تمیزی که دست گردشگران به آن نرسیده تا کثیفش کنند....

گروه ما از بچه‌های باحال تهرانند. گروهی به لیدری جناب میثم عابدی که آن قدر مبادی آدابند که احترام زیست بوم در وجودشان است و کوچکترین زباله‌ای از آنها بر زمین نمی‌ماند.
به نظرم برای سفر به چنین جاهایی دو سفرنامه گابریل و هدین لذت سفر را چندین برابر می‌کند.

🌷🍃🌸🍃🌷

🌸🍃🌼🍃

🌼کانال انوشزاد
          @akhbarenooshabad           
سفری به اشین
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺


اول نوامبر، روزجهانی نویسنده
روزنویسنده برهمه نویسندگان مبارک
تبریک به همسر عزیزم

نویسندگی یعنی همراه و همیارشدن باکاغذوقلم

این روزبهانه کوچکی است برای گرامی داشت کسانی که باروح خلاق وقلم جادویی شان درهرخط کتاب هاونوشته هایشان غرق شدیم وهزاران تجربه دوست داشتنی راباخواندن هرکتاب رقم زدیم.
نویسندگی شغل نیست ،هنرغلبه روح خلاق برقلم است.


🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
خاطرات کارتنی

نگاهی به کارتون های زمان کودکی

من دهه پنجاهی هستم. با صفحه گرام و نوار کاست بزرگ شدم. اما سال ۵۸ تلویزیون هم به خانه ما آمد. کاش زودتر می‌آمد. می‌دانم که آن وقت شادمانه‌تر بزرگ می‌شدم. با این همه ما اولین نسلی در نوش‌آباد هستيم كه با كارتون‌ها بزرگ شديم.

بعضی وقت‌ها که به طور اتفاقی برنامه کودک از دیدگان عبور می‌کند با خود می‌گويم آن کارتون‌هايی که ما می‌ديديم کجا و اين‌ها کجا؟
خیلی از کارتون‌ها  شده موجودات و جانوران عجیب و غریب....
من هدف این شلم شورباها را درک نمی‌کنم. شايد شما يادتان باشد چه کارتون‌های با احساس و پر ماجرایی می‌ديديم؟

پينوکيو و سندباد اگر چه کلاسيک شدند، ولی هيچ وقت کهنه نمی‌شوند. همين طور گوريل انگوری، پلنگ صورتی، يوگی و دوستان ، پرفسور بالتازار ، تنسی تاکسيدو  و آقای ووپی و آن تخته جادویی فکر و خلاقیت.

این‌ها یک گوشه از ذهن کودکيمان را پر می‌کردند. اما کارتون‌هایی هم بودند که حسابی هیجانات نوجوانی را بر می‌انگیختند. آن روزها که تلویزیون دو تا شبکه داشت، لحظه شماری می‌کردیم تا فیلم‌ها شروع شود.

یک سری جستجوگرانی بودند ، كه همیشه در سفر بودند و مدت‌ها ما را با خود به انواع و اقسام سرزمين‌ها می‌بردند و دنياهای خوب و بد را به ما معرفی می‌كردند. سندباد، گالیور، پینوکیو، دختری به نام نل ، بل و سباستين، هاچ زنبور عسل، پرين و آن الاغش پاريکال يادش به خير.

کارتون مهاجران يادتان می‌آيد؟ آهنگ قشنگی داشت. لوسیمِی  دختر جالب و ماجراجویی بود. با حیوانات دوستی می‌کرد. این مجموعه ماجراهای هیجان‌انگیزی می‌آفرید. حس سفر و پيشرفت و آموختن كلی درس‌های انسانی و اخلاقی را تقويت می‌كرد. همين طور كارتن حنا دختری در مزرعه و آنِه شرلی با موهای قرمز و بابا لنگ دراز.

خانواده دکتر اِرنِست چه کارتون قشنگی بود. گم شدن در دریا و افتادن به یک جزیره ناشناخته و قرار گرفتن در انواع تنگناها و مشكلات و مبارزه و كوشش برای ساختن زندگی بهتر، يادش به خير

اين كارتن كه سرگذشت یک خانواده در يك جزيره بود، مرا به جزيره زيبای ديگری می‌برد و آن مربوط به جزيره ناشناخته کُنا و سَرِندِپيتی است. تعامل یک بچه با موجوداتی كه اگر چه عجيب و غريب بودند ولی كلی آموزه‌های اخلاقی را در پی داشتند. اگر چه هميشه برايمان سوال بود كه چرا رئيس آن جزيره، كه يك پری دريایی بود ، هيچ وقت درست و حسابی قيافه‌اش را نديديم. الان می‌دانیم که سانسورش شده بود.

اسم سانسور آمد ياد دایی بلفی افتادم. او هم هميشه يك کيسه چرمی دستش بود و آروغ می‌زد و چشمانش هم هميشه خمار بود. به او می‌گفتند آقای دکتر. من هميشه خيال می‌کردم او مريض است. نگو که همیشه توی عوالم بعد از مصرف بود.

مجموعه بچه‌های كوه آلپ چه طبيعت زيبایی داشت. اکنون که به یاد آن دهکده قشنگ در دامنه کوهستان می‌افتم دنیای زیبایی از طراوت زنده می‌شود. این مجموعه حس دوستی و فداكاری را تقويت می‌كرد و نشان می‌داد که چگونه کینه‌ با مهربانی آب می‌شود.

طبیعت این دهکده مرا به یاد کارتن پَتِ پستچی می‌اندازد. این فیلم هم آهنگ قشنگی داشت و هم طبیعتی زیبا

مجموعه قوی‌ترین خرس دنیا (بامزی) عالی بود. شِلمانگ  لاک‌پشتی بودكه ذهن خلاق او هميشه كارها را درست می‌كرد. شلمانگ با برنامه‌ريزی دقيق همه چيز می‌ساخت.
مدیریت در دقیقه نود هم بخش دیگری از شخصیت او بود. شلمانگ وسيله نقليه‌ای ساخته بود که پاهایی مثل پای آدم داشت. اين پاها می‌توانستند احساس کنند چه زمان بايد حرکت کنند و چه زمان بايد بايستند.

رامکال ، راکنی بود که نمی‌شود فراموشش کرد. وقتی استرلينگ با حيوانات دوستی می‌كرد ما را عاشق طبيعت  می‌نمود.

«و اما مأمور مخصوص قانون معاون کلانتر صحبت می‌کند. مردی که در پشت اون ستاره حلبيش، قلبی از طلا دارد.»

این جمله‌ای است که  یک راسو همیشه اول و آخر فیلم تکرار می‌کرد. دوبله قشنگ ايرج رضايی این گفتمان را خودمانی‌تر می‌کرد. این جمله طلایی می تواند هنوز قابل توجه باشد...

بنر چه کارتونی بود. يادش بخير. آن سنجابی كه اسمش لادال بود، هميشه می‌گفت من مخالفم. ديگران هم حق  مخالف را رعايت می‌كردند و به حرفش گوش می‌دادند. اين كارتون احترام به معترض و مخالف را یاد می‌داد.

اینها بخشی از دنیای کودکی نسل ما بود. هنوز هم با همه اینها دوستم. به خصوص کسانی که در حال جستجو و سفر بودند.
سندباد، پینوکیو، گالیور، نِل، حنا، پرین، مارکو پولو، یوگی و دوستان...
🌸🍃🌼

🌸  خاطرات نوش آباد

@akhbarenooshabad
Forwarded from محمد علوی
۲۸ اکتبر #روز_جهانی_انیمیشن است.
اولین #انیمیشن (#پویا_نمایی) در ۲۸ اکتبر ۱۸۹۲ در پاریس توسط شارل امیل رینو (که امیل رینارد هم گفته می‌شود)  به نمایش درآمد
در این روز می‌توانیم از انیمیشن هایی که دیده‌ایم بگوییم و خاطراتش را مرور کنیم
Telegram Center
Telegram Center
Channel