بد و نیک بر ما همیبگذرد
چنین داند آن کس که دارد خرد
سرانجامْ بستر بوَد تیرهخاک
بپرَّد روانْ سوی یزدانِ پاک
همان بَر که کاری، همان بِدروی
سخن هرچه گویی همان بشنوی
سخن هر چه بر گفتنش روی نیست
درختی بوَد کِش بر و بوی نیست
هر آن کس که دارد روانش خرد
سرِ مایهی کارها بنگرد
وگر جانِ تو پسپرد راهِ آز
شود کارِ بیسود بر تو دراز
به مردی ز دل دور کن خشم و کین
جهان را به چشمِ جوانی مبین
میازار کس را، که آزادمرد
سر اندر نیارد به آزار و درد
به یزدان پناه و به یزدان گرای
که اوی است بر نیک و بد رهنمای
همه کارهای جهان را در است
مگر مرگ، کان را درِ دیگر است
جهان یادگارست و ما رفتنی
به گیتی نمانَد بجز مردمی
@aarrf#شاهنامهحکیم
#فردوسیگزینش ابیات از داستان رستم و اسفندیار