#روز_فرهنگ_هزارگی_داستان_درد_و_غم_غربت_اندوه_به_درازای_تاریخ :
دیروز
روز فرهنگ هزارگی بود
و هزارهها در سراسر جهان از این
روز تجلیل کردند.
فرهنگ هزارگی مجموعهای از آداب، رفتار، هنجار، اعتقادات
و سنتهای اند که در تعامل
و تقابل با پدیدههای پیرامون آن در سالیان متمادی شکل گرفته اند
و اکنون
به عنوان هویت فرهنگی
هزارگی به نمایش میرود.
تاریخ هزارهها در افغانستان با خون، خاکستر
و نسل کشی گره خورده است
و اگر گفته شود که هزارههای که تا اینجا رسیده اند، از میان دریای خون
و خاکستر عبور کرده اند، مبالغه نیست.
#عبدالرحمن_بارکزی به استناد جلد سوم سراج التواریخ، چهار صد هزار خانوار هزاره را نابود کرد که اگر حد میانگین جمعیت هر خانواده را چهار نفر بشماریم، یک میلیون
و ششصد هزار نفر جمعیت هزاره توسط آن امیر نابود شده است. هزاره ها از بسیاری مناطق حاصلخیز مجبور
به کوچ اجباری شدند
و خود در درون
و بیرون افغانستان گم
و گور شدند. هزاران دختر، پسر
و زن جوان هزاره در بازارهای برده فروشی قندهار، جلالآباد
و پل یک پیسگی کابل مثل بز، مرغ
و گوسفند
به فروش رفتند
و بدینسان یک قوم برای سالهای متمادی تحقیر شد که نشانههای آن هنوز هم از مناسبات سیاسی
و اجتماعی معاصر رخت بر نبسته است.هزاران زن
و دختر جوان هزاره
به کنیزی رفتند، مادر شدند
و در میان اقوام دیگر گم
و گور شدند. از همین رو بسیاری از پشتونها یک رگ
هزارگی دارند اما
به ندرت جرات کرده اند که
به این وابستگی ژینتیکی اعتراف کنند. چند سال قبل در کابل که با مرحوم سلیمان لایق نشست
و برخواست دوستانه داشتم، یک
روز با کمال صداقت گفت که مادر بزرگش یک کنیز هزاره بود. پس از آن شهامت، ارادت من
به ایشان چند برابر شد. مرحوم اکرم عثمان نیز از یک کنیز هزاره
به دنیا آمده بود اما هیچ گاهی نتوانست این شهامت را برخود هموار کند
و بگوید که مادرش یک کنیز هزاره بود. جنرال گلنبی احمدزی که چند سال قبل قومندان گارنیزیون کابل بود، نیز نسب مادری اش
به یک کنیز هزاره میرسد اما او هیچ گاهی نتوانست
به این وابستگی اعتراف کند
و همینگونه خیلی کسانی دیگر. من در پاره چنار پاکستان با تعداد قابل توجهی از پشتونهای توری برخوردم که نسب مادری شان
به کنیزان هزاره می رسید
و یکی از آنها ریس اداره پست پیشاور بود که باهم رفیق شده بودیم. بردگی هزاره ها رسما توسط امان الله لغو گردید
و بعد از آن انسان هزاره بصورت رسمی خرید
و فروش نشد.
هزارهها اما
به رغم تحمل این فشار سنگین
و خونین، زنده ماندند، سختترین
و شاقهترین کارها را انجام دادند، در شهرهای افغانستان در گاراجهای نمناک زندگی کردند، تحقیر
و توهینهای بیشمار را تحمل کردند، مادران هزاره در خانههای ثروتمندان اقوام دیگر، لباس شستند، از اطفال شان نگهداری کردند، پاککاری کردند، مردان هزاره اغلب در بازارهای کابل جوالیگری کردند، بار بردند
و بار کشیدند اما هیچ گاهی دست
به سرقت
و دزدی نبردند
و دست تگدی
به کسی دارز نکردند.
تاریخ معاصر افغانستان، از عبدالرحمن تا کودتای حزب دموکراتیک،
تاریخ نابودی، تحقیر
و اهانت هزارهها است.هزارههای که از اطراف در کابل آمدند
و فرزندان شان که در کابل بزرگ شدند، بار سنگینی از تحقیر
و اهانت را بر شانههای خود حمل کردند. در کابل
به هزاره ها موشخور میگفتند، پوچوق میگفتند، آپه میگفتند
و اگر هزاره ای اندکی فیشن میکرد،
به او میگفتند هزاره
و چاکلیت! من در سالهای آموزش ابتدایی در مکتب سردار جانخان کابل، معلمی داشتم که دخترخانم شیک
و بلند بالا بود
و به شاگردان هزاره پوچوق میگفت. من در برابر این رفتار او سخت عقده گرفتم
و روزی مار مرده ای را از جایی پیدا کردم
و در صنف آوردم
و در یک چشم
بههم زدن، داخل دستکولش گذاشتم.
#بخش_اول 🔴 قصردانش
و فرهنگ خراسان
👉 @khurasan20👉 @ytimanmazari