سوسیالیسم کارگران

#نویسنده
Channel
News and Media
Politics
Education
Humor and Entertainment
Persian
Logo of the Telegram channel سوسیالیسم کارگران
@SkaregariPromote
739
subscribers
32.8K
photos
21K
videos
8.59K
links
سوسیالیسم کارگری خبرها و گزارش های کارگری،تصویرها و کلیپ و مطالب و نظرات و پیشنهاد های خود را از این طریق برایمان ارسال کنید @AmAe123
فرزانه امیری جاه مادر #کیوان_مهتدی #نویسنده و فعال سیاسی در بند به مناسبت سال نو چنین نوشت:
پسرم ، کیوان عزیزم بهاری دیگر رسید. نوروز آمد . سالی که گذشت سال سخت و دشواری بود . چه عزیزانی که جایشان بسیار خالیست ، " زیرا مرده گان این سال عاشق ترین زنده گان بوده اند ". اما سالی که گذشت سال درخشش بود .‌ آغاز زن_ زندگی_آزادی بود.. امید دارم به بهروزی و روزهای بهتر ، و تو خوب میدانی امید در دل های ما چقدر معجزه می کند . دل قوی داریم. پسرم به آزادگی ات افتخار می کنم . چنان نماند و چنین نیز نخواهد ماند بهار نو مبارک ! نوروزمان پیروز باد !


#زنده_باد_انقلاب
#زن_زندگی_آزادی
#پیش_بسوی_اتحاد_جنبش_ها_حول_نان_کار_آزادی
#پیش_بسوی_اعتصابات_سراسری
#کارگر_زندانی_زندانی_سیاسی_آزاد_باید_گردد
#نان_کار_آزادی_حکومت_کارگری

@Skaregari
Forwarded from تجربه نوشتن
«هنگامی که ننه برای گرفتن خرجی پافشاری می کرد و بابا می نالید: «عصری، عصری!»
یعنی که عصری خرجی می دهم. عصر هم که می آمد و می گفت: «فردا،فردا.»
و فردا: «عصری،عصری.»
این ادامه داشت. عصرها و فرداها می آمدند و پدرم همیشه می گفت: «پول ندارم.» و خرجی را ناتمام می داد، یا اصلا نمی داد و همیشه بدهکار بود. بعضی از روزها هم کار به کتک کاری می کشید. بابا دیگر آن آدم همیشگی نبود.

گیس ننه را می گرفت و دور کرسی می گرداند و ما از بند دل جیغ می کشیدیم. فریاد می زدیم. به بیرون می دویدیم تا همسایه ها صدای مان را بشنوند و به فریادمان برسند. دوباره برمی گشتیم و روی دست و پای بابا می افتادیم.

جیغ های دلخراش اصغر همیشه در گوشم خواهد بود. این جیغ ها تا ابد مرا بیدار نگه خواهد داشت و مرا بر ضد آنکه همیشه خرجیش آماده است، آنکه شکمش مثل زالو پر است و کاری نمی کند همه خرجی داشته باشند، خواهد شوراند. بر ضد آنکه گوشش کر است و جیغ های اصغر را نمی شنود، ناله های ننه را نمی شنود، و بر ضد آنکه نفهمید و ندانست و نخواست بداند که چرا همیشه زیر چشم ننه ام از درد کبود بود، همیشه گیسویش شانه نزده و آشفته و پر درد و همیشه گرسنه بود، تا ما نیم سیر باشیم.»
#آبشوران

🌹چهارم آبان، سالروز جاودانه شدن خالق #سال‌های_ابری

#علی_اشرف_درویشیان
#نویسنده_فرودستان
#سال‌های_ابری
#آبشوران
#از_این_ولایت
#فصل_نان
#سلول_۱۸
#از_ندارد_تا_دارا
#صمد_جاودانه_شد
#فصل_نان
#همراه_آهنگ‌های_بابام
#گل_طلا_وکلاش_قرمز
#ابر_سیاه_هزار_چشم
#روزنامه_دیواری_مدرسه_ما
#رنگینه
#کی_برمی‌گردی_داداش_جان
#درشتی
#قصه‌های_آن_سال‌ها
#خاطرات_صفرخان

https://t.me/tajrobeneveshtan/2646
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🌀 جامعه یک خطی محکوم به فناست.

🔹معلمی فقط به ابلاغ و کارت اداره آموزش و پرورش نیست. معلمی باید در روح و روان آدم باشه تا بشه بهش گفت #معلم.
چه بسیار معلمانی که فقط اسم معلمی رو یدک می کشن و دریغ از ذره ای اندیشه و تفکر و چه بسیار کسانی که بدون نیاز به برگه و تایید اداری، معلم هستند و معلم خواهند ماند.📌

🪴 #محمدحبیبی #همیشه_معلم
📚


🪶 ۱۳ مهر ؛ #روز_جهانی_معلم مبارک
بویژه بر #معلمان_اخراجی 🤝✌️


🎞 احمدمحمود 🍁 سالروز #درگذشت


#اندیشه_ورزی
#معلمی
#مطالبات_معلمان
#نویسنده



🔸🔸🔸
📚 کانال صنفی معلمان ایران

🆔 @kasenfi
💥اگر مرا خفه کردند،نعره مرا نمی توانند خفه کنند.یادت باشدکه بعداز مرگ نیز،من فریادخواهم کشید.🔸️🔸️🔸️

🕗لذت هنر

💫#غلامحسین_ساعدی
🔅نویسنده،روزنامه نگار،روانپزشک و روشنفکر
🌱تولد و مرگ: تبریز۱۳۱۴ش ،پاریس ۱۳۶۴ش
🔸️نام مستعار در آثار: گوهر مراد

💫آثار:

🔅رمان:
مقتل،توپ،تاتارخندان،غریبه درشهر

💫مجموعه داستانی:
عزاداران بیل،خانه های شهرری،شب نشینی باشکوه،ترس و لرز،واهمه های بی نام و نشان و...

💫نمایشنامه:
چوب بدستهای ورزیل،کلاته گل،آی باکلا آی بی کلا،بهترین بابای دنیا،دیکته و زاویه ،پرواربندان،وای برمغلوب،ما نمی شنویم و...

#احمد_شاملو، برای او سرود:

"به نوکردنِ ماه بر بام شدم با عقیق و سبزه و آینه
داسی سرد بر آسمان گذشت که پروازِ کبوتر ممنوع است.
صنوبرها به نجوا چیزی گفتند و گزمگان به هیاهو شمشیر در پرندگان نهادند.
ماه برنیامد.."
۹ آبانِ ۱۳۵۱ دفتر شعر #ابراهیم_در_آتش

#هنر
#ادبیات
#نویسنده
#داستان

🔸️🔸️🔸️🔸️
📚کانال صنفی معلمان ایران

🆔️@kasenfi
Forwarded from تجربه نوشتن (خسرو)
«کلاس دوم بود. کوچک بود و ریزه با رنگ مهتابی، رگ گردنش از زیر پوست پیدا بود و تک‌تک مثل آدم تب‌دار می‌زد.
مدادش را با نخ به سوراخ دکمهٔ کتش بسته بود. وقتی که چیز می‌نوشت چون نخ کوتاه بود، شکمش را جلو می‌آورد. مثل این‌که به جای مداد، تن خودش را روی کاغذ می‌کشید. وقتی که مشقش را می‌گرفتم، دست‌هایش می‌لرزید. کاغذهای مشقش را از میان زباله‌دان مدرسه پیدا می‌کرد. مشقش را که خط می‌زدم، احساس می‌کردم که روی زندگیش خط می‌کشم. ظهرها به خانه نمی‌رفت. اصلاً بیشتر بچه‌ها به خانه نمی‌رفتند. نان شب مانده‌شان را همان‌جا کنار دیوار کاهگلی مدرسه می‌خوردند. او هم نان ظهرش را در جیب داشت. کفش لاستیکی روی مچ پایش خط قرمز بدرنگی کشیده بود و اثر زخمی به جا گذاشته بود. درس‌هایش را خوب می‌خواند. زودتر از دیگران روبراه شده بود. می‌توانست خط‌های درشت روزنامه‌ها را خوب بخواند.»
#از_این_ولایت
#ندارد
#علی_اشرف_درویشیان
#نویسنده_فرودستان

🌹چهارم آبان، سالروز جاودانه شدن خالق #سال‌های_ابری

https://t.center/tajrobeneveshtan