زندگی به سبک شهدا

#آخرین
Channel
Logo of the Telegram channel زندگی به سبک شهدا
@Shohada72_313Promote
643
subscribers
32.4K
photos
32.4K
videos
2.4K
links
کانال زندگی به سبک شهدا آیدی کانال: @shohada72_313 ارتباط بامدیرکانال: @Ahmadgholamii ادمین تبادلات: @faramarzaghaei کانال مادرسروش: http://sapp.ir/shohada72_313 کانال مادر ایتا: eitaa.com/shohada72_313
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥تشریح #آخرین_وضعیت تردد زائرین از پایانه مرزی #شلمچه توسط #سردار_سلامی

🔹تشکر و قدردانی فرمانده کل سپاه انقلاب اسلامی از مردم #خوزستان جهت رقم زدن جلوه غیرقابل وصف خدمت رسانی به
#زوار_کربلاا

🔹دشمنان ما دچار کوررنگی هستند زیرا درحال کمرنگ جلوه دادن این حرکت عظیم مردمی هستند اما انچه اینجا عیان است جلوه های زیبای محبت مردم به
#سیدالشهدا است
ای نفس گیر ترین
حادثه ی فصل خـزان
من بـہ اسمت بِرسم ،
سخت نَبارم سخت است . . .

#پاسدار_مدافع_حـرم
#طلبه_شهـید_میرزامحمود_تقی‌پور
#نام_جهادی_ابوقاسم


◽️تاریخ ولادت: ۱۳۶۱
◽️محل ولادت : مشهد مقدس
◽️تاریخ شهادت :۱۳۹۶/۸/۱۸
◽️محل شهادت : دیرالزور_سوریه

✔️روحانی شهید مدافع حرم حجت‌الاسلام تقی پور به دلیل شهادت در روز اربعین به #شهید_اربعین معروف شده است.

#آخرین_دست_نوشته_به_جامانده_از_شهید

«خیلی زود یکدیگر را ملاقات خواهیم کرد.(مرگ در پیش است) یادتان نرود که ان الله مع الصابرین. دوست ندارم در مرگ من لباس عزا بر تن کنید و گریه و زاری کنید. خصوصا اگر خداوند توفیق شهادت در راه خودش را عطا کرد.

سائل الزینب سلام الله علیها
انشا الله شهید میرزا محمود تقی پور



◼️ #انتشار_حداکثری_با_شما👇
◼️ @shohada72_313
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM

#السلام_علیک یا_اباصالح_مهدی
🌼عمـرمان تمـام شد نیامدی
💫عکسمان قـاب شد نیامدی
🌼
#ای_یوسف_زهـرا
💫جمعـه ها یکی یکی
🌼 سر شدند نیامـدی
🌼
#آخرین_جمعه_بهـار_آمد
💫باز هم
#نیامـــدی
🌼الّلهُـمَّ عَجِّـلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـ
ـرَج🌼

#یاایهاالعزیز

#کانال_زندگی_به_سبک_شهـــــدا
📡 @shohada72_313👈
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#کلیپ 🎬 #استاد_شجاعی

#آخرین_گام قبل از ظهور!

✖️ این روزهایی که به سرعت، در حال عبور و رسیدن به سرانجامِ خویشند، می‌توان گفت در کل تاریخ بشر، نظیر ندارند!

شبیه بین‌الطلوعینند!
و فرصتِ به‌دست‌آوردن و جذب کردن!
که اگر تمام شوند و بیدار نشده باشیم، باخته‌ایم!

🔺از این موقعیت ویژه، چگونه باید استفاده کرد؟!


#انقلاب_فاطمی
#تمدن_سازی_نوین_اسلامی


‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌👇👇
#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است
📡 @shohada72_313
زندگی به سبک شهدا
Photo
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷

💐#آخرین_دیـدار

🍃غلامرضا همیشه آرزو داشت ...
که به اسلام خدمت کند و می‌گفت:
« دعا کنید بتوانم خدمت‌گزار خوبی
برای اسلام و مستضعفان باشم ».

شهریور‌ماه ۱۳۹۶ به سوریه اعزام شد
و من فرزندم محمودرضا را باردار بودم
و قاعدتاً دوست داشتم هنگام تولدِ فرزندمان ، همسرم کنارم باشد. هنگامیکه این پیغام را به ایشان دادم، گفت: « اینجـا به من بیشتـر نیاز است و باید بمانم » و من هم قبول کردم.

🌱وقتی محمودرضا به دنیا آمد ...
همسرم به من پیغام داد که « عکس فرزندم را برای من نفرستید، زیرا می‌ترسم دلم بلـرزد و برگردم ایران و وابسته‌اش شوم »

🌴مدتی از اعزام غلامرضا به سـوریه گذشته بـود و او هنوز فرزند دومش را ندیده بود، تا این‌که تصمیم گرفتیم دیدار غلامرضا و محمودرضا در سوریه باشد، به وی گفتم : «به اتفاق بچه‌ها و مادرتان رهسپار سوریه هستیم» و او بسیار خوشحال شد و ڪار‌های سفر ما را از آن‌‌جـا پیگیری کرد و گفت : « شما که به سوریه بیایید و برگردید، خبر شهـادت من را خواهید شنید و این آخـرین دیــدار ما خواهد بود » اما من حرف ایشان را جدی نگرفتم.

🌷روزی که مـا بـه سـوریه رسیـدیم،
غلامرضا با یک دسته گل به استقبال ما آمد و در آن لحظه به یادماندنی من و مـادرش ، غلامرضا را بعد از چهـار ماه در سـوریه ملاقـات ڪردیم و او فرزندانش را در آغوش ڪشید و آن‌ها را غرق بوسه ڪرد و همانطور ڪہ قبلا گفته بود ، آن آخریـن دیدار ما با غلامرضا قبل از شهادت شد.

راوی : همسر محترم شهید

💐ولادت : ۶۵/۱۰/۲۱ کرمان
🌷شهادت: ۹۶/۱۱/۵ صالحیه سوریه

🥀#فرمانده_بسیجی_گردان_ضدزره
#شهید_غلامرضا_لنگری_زاده

🕊🕊🕊

@shohada72_313
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
▪️#آخرین جملات وصیت‌نامه #حضرت_زهرا سلام الله علیها:

... وَ غَسِّلْنِي وَ كَفِّنِّي بِاللَّيْلِ وَ صَلِّ عَلَيَّ وَ ادْفِنِّي بِاللَّيْلِ وَ لَا تُعْلِمْ أَحَداً وَ أَسْتَوْدِعُكَ اللَّهَ وَ أَقْرَأُ عَلَى‏ وُلْدِيَ‏ السَّلَامَ‏ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ.

🏴 #علی_جان!
مرا #شبانه_غسل و #کفن_کن و بر من #نماز_بخوان و #شبانه_دفنم کن.
و #احدی را #باخبر نساز.
تو را به #خدا می‌سپارم،
و سلام بر همه #فرزندانم تا #روز_قیامت.


📚 بحارالأنوار ج۴۳، ص۲۱۴.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🖤 روز بیست‌و‌‌چهارم #حدیث کساء ( جمعه )



#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌👇👇
#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است
📡 @shohada72_313
#رمان📚
#نیمه_پنهان_ماه 1
زندگی #شهید_مصطفی_چمران
🔻به روایت: همسرشهیــد

#قسمت_سیُم 0⃣3⃣

🔮نمی دانم چرا این جا جسد را به سردخانه می برند. در #لبنان اگر کسی از دنیا رفت می آورند خانه اش، همه دورش قرآن می خوانند، عطر می زنند و برای من عجیب بود که این یک عزیزی است، این طور شده، چرا باید بیندازنش دور؟ چرا در سردخانه؟ خیلی فریاد می زدم: این خود #عزيز ماست، این خود مصطفی است، مصطفي چي شد؟ مگر چه چیز عوض شده؟ چرا باید در سردخانه باشد⁉️ اما کسی گوش نمی کرد.

🔮بالاخره آن #شب_اول در سردخانه برایم خیلی درد بود. همه دورم بودند برای تسلیت و اما من به کسی احتیاج نداشتم، حالم بد بود، خیلی گریه می کردم😭 صبح روز بعد به تهران برگشتیم، برگشتن به تهران سخت تر بود، چون با همين هواپيمای 130-C بود که در #آخرین_بار من و مصطفی در تهران به اهواز آمديم و یادم هست خلبان ها✈️ او را صدا می زدند که بیا با ما بنشين، ولی مصطفی اصلا مرا تنها نمی گذاشت، نزدیک ماند.

🔮خیلی سخت بود که موقع آمدن با خودش بودم و حالا با #جسدش می رفتم. اصرار کردم که تابوتش را باز کنند. ولی نگذاشتند. بیش تر تشریفات و مراسم بود که مرا کشت. حتی آن لحظات اخر محروم می کردند. وقتی رسیدیم تهران، رفتیم منزل مادر جان، مادر دکتر، بعد دیگر نفهمیدم #دکتر را کجا بردند. من در منزل مادر جان🏡 و همه مردم دورم . هر چه می گفتم: مصطفی کو؟ هیچ کس نمی گفت. فریاد می زدم: از دیروز تا الان؟ آخر چرا؟ شما مسلمان نیستید‼️

🔮خیلی بی تابی می کردم. بعد گفتند مصطفی را در #سردخانه غسل می دهند. گفتم دیگر مصطفی تمام شد، چرا این کارها را می کنید؟ و گریه می کردم😭 گفتند: می رویم او را می آوریم. گفتم: اگر شما نمی روید، خودم می روم سردخانه، نزدیکش و برای #وداع تا صبح می نشینم. بالاخره زیر اصرار من مصطفی را آوردند🌷 و چون ما در تهران خانه نداشتیم بردند در مسجد محل، محله بچگیش، #غسلش داده بودند و او با آرامش خوابیده بود😌 و من "سرم را روی سینه اش گذاشتم" و تا صبح در مسجد با او حرف زدم و خیلی شب زیبایی بود و #وداع_سختی.

🔮تا روز دوم که #مصطفی را بردند و من نفهمیدم کجا. من وسط جمعیت👥 ذوب شدم تا ظهر، مراسم که تمام شد و مصطفی را خاک کردند، آن شب باید #تنها بر می گشتم😔

#ادامه_دارد ...
#رمان📚
#نیمه_پنهان_ماه 1
زندگی #شهید_مصطفی_چمران
🔻به روایت: همسرشهیــد

#قسمت_بیست_ودوم 2⃣2⃣

🔮می نشست می گفت بهشان بگو به يادشان هستم ودوستشان دارم♥️ مدام می گفت اصدقائنا دوستانم. نمی خواهم دوستانم فکر کنند آمده ام ایران، #وزیر شده ام از آن ها فراموش کرده ام. یک بار که در لبنان بودم شنيدم عراق به ایران حمله کرده💥 خیلی ناراحت شدم جنگ کردستان که تمام شد خوشحال شدم. امید برایم بود که کردستان الحمد لله تمام شد😃

🔮فکر می کردم آن اشک های من در تنهایی در کردستان نتیجه داده من آن جا واقعا با همه وجودم #دعا می کردم که دیگر جنگ تمام شود. دیگر من خسته شدم. دلم برای مصطفی هم می سوخت🙁 من نمی توانستم از او دور شوم و با این حال حق من بود که زندگی با #آرامش داشته باشم. فکر می کردم خدا دعایم اجابت خواهد کرد و در لبنان و ایران جنگ #تمام خواهد شد.

🔮خبر حمله عراق برایم یک ضربه بود⚡️ می دانستم اولین کسی که خودش رابرساند آن جامصطفی است. #فرودگاه بسته شده بودو من خیلی دست و پا می زدم که هرچه سریع تر خودم را برسانم به ایران بالاخره از طریق هواپیمای نظامی🛩 واردایران شدم. در تهران گفتند مصطفی اهواز است و من همراه عده ای با یک هواپیمای 130 راهی #اهواز شدیم.

🔮در دلش آشوب بود: مصطفی کجاست؟ سالم است؟ آیا دوباره چشمش به صورت نازنین #مصطفی می افتد؟ موتور هواپیما که آتش گرفته بود و وحشت وهیاهوی اطرافیان، پریشانیش را بیش ترمی کرد😨 #آخرین_نامه مصطفی را باز کرد و شروع کرد به خواندن

🔮من در ایران هستم ولی قلبم♥️ با تو در جنوب است، درمؤسسه، در صور. من #با_تو احساس می کنم، فریاد می زنم، می سوزم و باتو می دوم زیر بمباران و آتش.

🔮من احساس می کنم با توبه سوی مرگ می روم به سوی #شهادت، به سوی لقای خدا باکرامت. من احساس می کنم در هر لحظه باتوهستم حتی هنگام شهادت🌷 حتی روز آخر در مقابل. وقتی مصیبت روی وجود شما سيطره می کند، دستتان را روی دستم بگیرید و احساس کنید که #وجودتان در "وجودم" ذوب می شود. عشق💖 را در وجودتان بپذیرید. دست عشق را بگیرید. عشق که مصیبت را به #لذت تبدیل می کند، مرگ را به بقا وترس را به شجاعت.

🔮وقتی رسیدم، مصطفی نبود و من نمی دانستم اصلا زنده است یانه‼️ سخت ترین روزها روزهای اول جنگ بود. بچه ها خیلی کم بودند، شاید پانزده تا هفده نفر.

ادامه_دارد ...

#رمان📚
#نیمه_پنهان_ماه 1
ﺯﻧﺪگی #شهید_مصطفی_ﭼﻤﺮﺍﻥ
🔻به ﺭﻭﺍیت: ﻫﻤﺴﺮشهیــد

#قسمت_هفتم 7⃣

🔮با همه این ها مصطفی از طریق سید غروی مرا از خانواده ام #خواستگاری کرد. گفتند نه آقای صدر دخالت کرد و گفت: «من ضامن ایشانم. اگر دخترم بزرگ بود #دخترم را تقدیمش می کردم.» این حرف البته آن ها را تحت تاثیر قرار داد. اما اختلاف به قوت خودش باقی بود🙁 آنها همچنان حرف خودشان را می زدند و من هم حرف خودم را. تصمیم گرفته بودم به هر قیمتی شده با #مصطفی ازدواج کنم.

🔮فکر کردم در نهایت با اجازه #آقای_صدر که حاکم شرع است عقد می کنیم، اما مصطفی مخالف بود🚫 اصرار داشت با همه فشارها عقد با اجازه پدر و مادرم جاری شود👌 می گفت: سعی کنید با محبت و مهربانی آن ها را #راضی کنید. من دوست ندارم با شما ازدواج کنم و قلب پدر و مادر تان ناراحت باشد. با آن همه احساس و شخصیتی که داشت خیلی کوتاه می آمد جلوی پدر و مادرم. وسواس داشت که آن ها هیچ جور در این قضیه آزار نبینند.

🔮اولین و شاید #آخرین باری که مصطفی سر من داد کشید به خاطر آنها بود: روزهایی بود که جنوب را دائم بمباران💥 مي كردند. همه آن جا را ترک کرده بودند. من هم بیروت بودم. آقا مصطفی #جنوب مانده بود با بچه ها و من که به همه شان علاقه مند شده بودم نتوانستم صبر کنم و رفتم مجلس شیعیان پیش "امام موسی" سراغ مصطفی و بچه ها را گرفتم. آقای صدر نامه ای به من داد و گفت: باید هر چه سریع تر این را به دکتر چمران برسانید.

🔮با استاد یوسف حسینی زیر توپ و خمپاره راه افتادیم رفتیم #مؤسسه. آن جا گفتند دکتر نیست. نمی دانند كجا است. خیلی گشتیم و دکتر را در #الخرایب پیدا کردیم. تعجب کرد😟 انتظار دیدن من را نداشت. بچه ها در سختی بودند. بمب و خمپاره، وضعیت خیلی خطرناک بود. مصطفی نامه را از من گرفت و پاسخی نوشت که من برسانم به آقای صدر.

🔮گفتم: نمی روم🚷 این جا می مانم و به بیروت بر نمی گردم. مصطفی اصرار داشت که نه، شما باید هرچه زودتر برگردی #بیروت. اما من نمی خواستم برگردم و آن وقت مصطفی، که آن همه لطافت و محبت داشت برای اولین بار خیلی خشن شد و فریاد زد🗣 گفت: برو توی ماشین این جا #جنگ است. باکسی هم شوخی ندارند! من خیلی ترسیدم و هم ناراحت شدم. خوب نبود، نه این که خوب نباشد، اما دستور نظامی داد به من و من انتظار نداشتم جلوی بچه ها سرم #داد بزند.

ادامه_دارد ...
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🍁آخرین ایستگاه پاییز نزدیک است
چند قدم آنطرفتر
رو به سوی زمستان
اندوهت را به برگها بسپار
که صدای آمدن یلدا
آرام آرام به گوش می رسد

🍂امیدوارم این لحظات پایانی پاییز که جوجه ها رو میشمارین، اگر جوجه ای کم میاد غم هاتون باشه که کم شده و با دلی شاد به پیشواز یلدا برین🍉

#آخرین_روز_پاییزیتون_حسینی
باما همراه باشید با مطالب مذهبی ، سیاسی ، روشنگری ، بصیرت افزایی و شهدایی

@shohada72_313
سیدمرتضی‌آوینی:
وای بر آن کس که در صحرای محشر
سر از خاک بردارد و نشانه ای از #جهاد
در بدن نداشته باشد....

#آخرین عکس از آقا مصطفی چمران
#ما_اهل_اینجا_نیستیم
@shohada72_313
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🌺 هیچ کس یادِ غریبیِ تو نیست!

گریه کن جای خودت، جای همه... 😔

#آخرین_جمعه_سال
#جمعه‌های_دلتنگی

باما همراه باشید با مطالب مذهبی ، سیاسی ، روشنگری ، بصیرت افزایی و شهدایی

@shohada72_313
#آخرین_نمازعشق❤️

#شهید_آقا_سیدیحیی_براتی

نصف شب بیدار شدیم ..عملیات بود ..حال و هوای بچه ها عوض شده بود...معلوم بود اتفاقاتی می افتد ...راه افتادیم ؛هفت نفر بودیم به فرماندهی شهیدسجادمرادی عملیات در شهر خلصه از توابع خان طومان و حلب بود ...سوار ماشین شدیم ..سجاد که خیلی شوخی میکرد و همیشه خنده بر لب داشت بیشتر از همه معلوم بود حالش دگرگون شده ...در راه زیر آتش شدید دشمن بودیم ..هر لحظه احتمال زدن ماشین ما بود ‌...صدای انفجار ... تیر قناصه ...
تیربار ها ... تک تیرانداز ها ...
بچه ها نگران انفجار ماشین بودن ...اما باز هم سجاد شروع کرد ...شرط اول فرماندهی روحیه دادن به بچه هاست؛
سجاد شروع کرد به مداحی تا حواس بچه ها را پرت کند و به بچه ها گفت آهسته به خشاب ها بزنید ...(به جای سینه زنی) حدود ۱۵ دقیقه مداحی کرد😇
شعر معروف سیدرضا نریمانی ..
حسین جانم ... حسین جانم ...
حسین جانم جانم جانم ...حسین جانم ..حسین آقام ...حسین مولام ...😍😍
ادامه داد ...اذان گفته بودند و کم کم داشت آفتاب میزد و ما نماز نخونده بودیم ...بچه ها گفتن سجاداوآفتاب داره میزنه و نماز نخوندیم ... چیکار کنیم ؟😢
سجاد اشاره کرد به سیدیحیی ..
گفت سید پیش نماز ماست ...آقا سید چیکار کنیم ؟☺️
شهیدسیدیحیی براتی که آخرین ساعت های زندگی رو سپری میکرد عاشقانه گفت : به خدا همین نماز با پوتین و عقب ماشین اون دنیادستمون رو میگیره ...
حدود ساعت ۱۰ صبح موشک و تانک و شهادت فرمانده و پیش نماز عاشق ...
آری... شهیدسجادمرادی فرمانده دلها😇 بود ..شهیدسیدیحیی براتی پیش نمازی عاشق بود😍 که بهترین نمازش را عقب ماشین به جا آورد ❤️

🌴رسانه عِندَ رَبِّهِم یُرزَقُون🌴

@shohada72_313
🔸سربرسجده
🔹سجده بر سر

★حکایت #همسری است
♥️که سردار💞 زندگی اش را
★به #سربازی_بانوی دمشق فرستاد ...

📸انتشار برای اولین بار
#آخرین_وداع همسر شهید
با پیکر مطهرشهید🌷 در معراج الشهدا
#شهید_سیدجواد_اسدی
#شبتون_شهدایی🌙

🌹🍃🌹🍃
@shohada72_313
🔸سربرسجده
🔹سجده بر سر

★حکایت #همسری است
♥️که سردار💞 زندگی اش را
★به #سربازی_بانوی دمشق فرستاد ...

📸انتشار برای اولین بار
#آخرین_وداع همسر شهید
با پیکر مطهرشهید🌷 در معراج الشهدا
#شهید_سیدجواد_اسدی
#شبتون_شهدایی🌙

🌹🍃🌹🍃

@shohada72_313
Ajab Paeizi
Pouya Bayati
تقدیم به #همسران_شهدا🌹

🌾دلمـ💔 غمگینه غمام سنگینه
🍂چه کردی با این #دل بی کینه
🌾تو که گفتی #غصمون شیرینه

🍂یه روزی #آسون ولم کردی
🌾نگفتی که برنمیگردی😔
🍂حالا شبها تا سحر بیدارم
🌾با کابوسِ #آخرین_دیدارم

🌹🍃🌹🍃
@shohada72_313
°•| 🌿🌸

#تلنگر

از بیسیم چی به ملت...

◈ مبادا ضعف برخے مسئولان شما را ضعیف ڪند...

◈ مبادا دنیازدگے برخے مدیران شما را از هوادارے انقلاب دور ڪند...

ما رزمندگان تا #آخرین_نفس پای انقلاب هستیم شما چطور؟
@shohada72_313
°•| 🌿🌸

#تلنگر

از بیسیم چی به ملت...

◈ مبادا ضعف برخے مسئولان شما را ضعیف ڪند...

◈ مبادا دنیازدگے برخے مدیران شما را از هوادارے انقلاب دور ڪند...

ما رزمندگان تا #آخرین_نفس پای انقلاب هستیم شما چطور؟

@shohada72_313
آخرین #پنج_ شنبه سال

#پنجشنبه_آخر سال، دلت می ماند که دلگیر شود از نبودن آنهایی که دوستشان داری و یا خوشحال شد از بی تابی بهاری که می خواهد بار دیگر همه رستنی های سبز رنگش را به تو هدیه کند! مبهوت و سرگردان می مانی از این کنتراست بزرگ معنوی خالق بی همتا، همان کنتراستی که در حکمت خداوندی ریشه دارد، همانی که بارها و بارها از کودکی برایمان قصه گفت “یکی بود یکی نبود” و حالا این تویی که این قصه ات را برای دیگری همان گونه آغاز می کنی که یکی بود و یکی نبود.

#آرامستان ها پر است از “حمد و سوره” هایی که بر زبان می رانیم، پر است از حسرت هایی که برای نبودن عزیزی کشیده می شود و به حرمت حکمت خداوند با گفتن “هر چه حکمت اوست” فرو می نشیند.

حالا که بوی #عید سبز تر از سبزه هایی که #مادر از یکماه پیش سبزشان کرده، به مشام می رسد، انگار دلمان خیلی بیشتر می گیرد از نبودن هایی که به بودنشان عادت داشتیم! دلمان می گیرد برای آنها که #خاک را در آغوش دارند و انگار به هر رستی و سبزه ای نزدیکترند!

#پنجشنبه آخر سال دلت برای مادر یا مادر بزرگت تنگ میشود، برای پدر یا پدربزرگت یا حتی برای فرزند و خواهر و برادرت؟! حق داری دل تنگ باشی! حق داری دل تنگی ات را با اشکی از چهره فرو بنشانی و خودت را به قدرت وصف نشدنی “رویا” بسپاری و به یاد همه خاطراتت با اویی که امسال عید در کنارت نیست، لبخند بزن.

#آخرین پنجشنبه سال، می گویند این روزها خفتگان ابدی در خاک بوی آرد تفت داده، گلاب و زعفران را حس می کنند و چشم به راه می مانند تا بروی به خانه از جنس خاک و سنگشان.

@shohada72_313
پدر شهید بُریری در کنار پیکر فرزندش چه گفت؟/روایت آخرین مکالمه/🌹شهید بریری🌹 خطاب به پدرش: «دعا کن برنگردم»

#حسین_بریری در مراسم سومین شب تدفین فرزندش، #علیرضا_بریری مدافع حرم حضرت زینب:
🔹از ‌#مردم‌ و #مسولین بابلسر که در این چند روز به زحمت افتاده‌اند #تشکر ‌می‌کنم.
🔹 #خوشحال شدیم که بعد از ۲ سال و ‌۸ ماه، پیکر پاکش برگشت.
🔹بعضی چیزها را نمی‌شود بر زبان ‌آورد.
🔹کنار #پیکر علیرضا نشستم و گفتم خدایا به حق حضرت زینب (س) پیکر بقیه شهدای #خان_طومان و همه #شهدای_مقاومت هم برگردد تا چشم و دل همه خانواده‌ها روشن شود.
🔹علیرضا در آخرین #مکالمه_تلفنی گفت این #آخرین صحبت‌ها و تصویرم است.
🔹گفت جانِ شما و ‌جان محمد امین (پسرش)، محمد امین را #سرباز و‌ #حامی_ولایت تربیت کنید.
🔹گفت چقدر دوستم داری، گفتم مگر می‌شود پدر فرزند را دوست نداشته باشد در پاسخ گفت: اگر دوستم داری #دعا_کن_برنگردم، گفتم دعا می‌کنم که انشاالله #عاقبت_بخیر شوی، خندید و خداحافظی کرد و آن #آخرین_تماسش بود.
🔹چند روز بعد پیامکی برایم آمد، نوشته بود آقای بریری، دعا کن که بچه‌ها از #محاصره خارج شوند، روزهای بعد خبر آمد که ۱۳ تن از بهترین #بچه‌های_مازندران #شهید شدند.

چهارشنبه ۱۹ دی ۹۷

@shahidalirezaboriri
More