🍀 شعرانه 🍀

سخن از پچ پچِ ترسانی در ظلمت نیست
سخن از روزست و پنجره های باز
و هوای تازه

و اجاقی که در آن اشیا بیهوده می سوزند
و زمینی که ز کِشتی دیگر بارور است
و تولد و تکامل و غرور

سخن از دستانِ عاشقِ ماست
که پُلی از پیغام عطر و نور و نسیم
بر فرازِ شب ها ساخته اند ...

#فروغ_فرخزاد
@Sherane_poem

من از نهایت شب حرف می‌زنم
من از نهایت تاریکی
و از نهایت شب حرف می‌زنم
اگر به خانه من آمدی
برای من "ای مهربان" چراغ بیاور
و یک دریچه که از آن
به ازدحام کوچه خوشبخت بنگرم

#فروغ_فرخزاد
@Sherane_poem

آه، ای زندگی!
منم که هنوز
با همه پوچی از تو لبریزم ...

#فروغ_فرخزاد
@Sherane_poem

درخت کوچک من
به باد عاشق بود

به باد بی سامان...
کجاست خانه باد؟

#فروغ_فرخزاد
@Sherane_poem

من سردم است
و انگار هیچ وقت گرم نخواهم شد
ای یار
ای یگانه‌ترین یار
آن شراب مگر چند ساله بود؟!

#فروغ_فرخزاد
@Sherane_poem

در اضطراب دست های پر،
آرامش دستان خالی نیست
خاموشی ویرانه‌ها زیباست

به بهانه زادروز #فروغ_فرخزاد

@Sherane_poem

و این منم
زنی تنها
در آستانه فصلی سرد
در ابتدای درک هستی آلودهٔ زمین
و یأس ساده و غمناک آسمان
و ناتوانی این دست‌های سیمانی
زمان گذشت
زمان گذشت و ساعت، چهار بار نواخت
ساعت چهار بار نواخت
امروز روز "اول دی ماه" است
من راز فصل‌ها را می‌دانم
و حرف لحظه‌ها را می‌فهمم
نجات‌دهنده در گور خفته‌است
و خاک، خاک پذیرنده
اشارتیست به آرامش
....
ایمان بیاوریم
ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد
ایمان بیاوریم به ویرانه‌های باغ‌های تخیل
به داس‌های واژگون شدهٔ بیکار
و دانه‌های زندانی
نگاه کن که چه برفی می‌بارد

#فروغ_فرخزاد
#زمستان
@Sherane_poem

زندگی شاید...
عبور گیج رهگذری باشد
که کلاه از سر برمی‌دارد
و به یک رهگذر دیگر
با لبخندی بی‌معنی می‌گوید:

"صبح بخیر"

#فروغ_فرخزاد

@Sherane_poem

آه ای زندگی
منم که هنوز
با همه پوچی از تو لبریزم
نه بر آنم که رشته پاره کنم
نه بر آنم که از تو بگریزم...

#فروغ_فرخزاد
@Sherane_poem

... من از جهانِ بی تفاوتیِ
فکرها و حرف ها و صداها می آیم

و این جهان به لانه ی ماران مانند است
و این جهان
پر از صدای حرکتِ پاهای مردمی ست
که همچنان که تو را می بوسند،
در ذهن خود
طناب ِ دارِ تو را می بافند....

#فروغ_فرخزاد
زادروز فروغ شعر ایران
@Sherane_poem

در آستانه ی فصلی سرد
در محفل عزای آینه‌ها
و اجتماع سوگوار تجربه‌های پریده رنگ
و این غروب بارور شده از دانش سکوت
چگونه می‌شود
به آن کسی که می‌رود این سان
صبور
سنگین
سرگردان
فرمان ایست داد ...

#فروغ_فرخزاد
#زمستان
@Sherane_poem

خورشید مُرده بود
و هیچ کس نمی‌دانست
که نام آن کبوتر غمگین
کز قلب‌ها گریخته، ایمانست

آه، ای صدای زندانی
آیا شکوه یأس تو هرگز
از هیچ سوی این شب منفور
نقبی بسوی نور نخواهد زد؟
آه، ای صدای زندانی
ای آخرین صدای صداها...

#فروغ_فرخزاد
@Sherane_poem

میان تاریکی
تو را صدا کردم
سکوت بود و نسیم
که پرده را می برد
در آسمان ملول
ستاره ای می سوخت
ستاره ای می رفت
ستاره ای می مرد
تو را صدا کردم
تو را صدا کردم

#فروغ_فرخزاد
@Sherane_poem

من هم صدا با همه پرنده‌ها
به خوشبختی لبخند خواهم زد.
آغوشم را از آرامش صبح پر می‌کنم
تا آغاز شوم مانند روزهای آفتابی...

#فروغ_فرخزاد
@Sherane_poem

زندگی
شاید یک خیابان دراز است
یا عبور گیج رهگذری
که کلاه از سر بر می‌دارد
و به یک رهگذر دیگر می‌گوید
صبح بخیر...

#فروغ_فرخزاد
@Sherane_poem

فروغ‌‌الزمان فرخ‌زاد
(٨ دی ۱۳۱۳ – ۲۴ بهمن ۱۳۴۵)
بیست‌وچهارم بهمن سالروز جاوانگی فروغ‌الزمان فرخ‌زاد معروف به #فروغ_فرخزاد ، پریِ کوچکِ غمگینِ شعرِ فارسی؛ فروغِ شعر ایران، شاعر عشق و احساسات و آزادی ...
روحش شاد یادش گرامی.
@Sherane_poem‌‌

همچون نسیمِ صبح
لرزان و بی قرار وزیدم به سوی تو
اما تو هیچ بودی و دیدم هنوز هم
در سینه هیچ نیست
به جز آرزوی تو...

#فروغ_فرخزاد
@Sherane_poem‌‌

#فصل_کشف_واژه_ها

پرواز را به خاطر بسپار
پرنده مردنی است ...

#فروغ_فرخزاد
@Sherane_poem

و این منم
زنی تنها
در آستانه فصلی سرد
در ابتدای درک هستی آلودهٔ زمین
و یأس ساده و غمناک آسمان
و ناتوانی این دست‌های سیمانی
زمان گذشت
زمان گذشت و ساعت چهار بار نواخت
ساعت چهار بار نواخت
امروز روز اول دی ماه است
من راز فصل‌ها را می‌دانم
و حرف لحظه‌ها را می‌فهمم
نجات‌دهنده در گور خفته‌است
و خاک، خاک پذیرنده
اشارتیست به آرامش....

#فروغ_فرخزاد
@Sherane_poem

دیدگان تو در قاب اندوه
سرد و خاموش
خفته بودند
زودتر از تو ناگفته ها را
با زبان ِ نگه گفته بودند

#فروغ_فرخزاد
@Sherane_poem