«انقلاب سنگ»
شعری از زنده یاد
#احمد_زارعیتقدیم به انقلاب سنگ در فلسطین
باز در قبله ی آغاز کفن می روید
ضربه بر کیست که خون از تن من می روید؟
دشت در دشت ز آیات خدا سرشار است
یعنی از پیکر پاک شهدا سرشار است
خفته و – در نظر باز – ز بیدارانند
بی سرانند و سراسر همه سردارانند
بشکند دست پلیدی که شکست این سر و دست
ما ید واحده هستیم و نداریم شکست
ما نمردیم و نمیریم که نامیراییم
گسترش یافته ی آتش عاشوراییم
هر کجا عشق بتابد وطن ما آنجاست
هر کجا کشته ی عشقی است تن ما آنجاست
سنگ بردار فلسطین! همه سنگ اندازند
بانگ بردار برادر! همه بی آوازند
چه کسی گفت که فریاد تو بی تأثیر است
که ازل تا به ابد جلوه ی یک تکبیر است
قلم خلق که با جوهر دین می سازد
هر چه باطل به جهان نقش زمین می سازد
گر بخواهند و نخواهند، ترا می خواهیم
گر بیایند و نیایند تو را همراهیم
ما که بی پا و سرانیم، جهانی دستیم
ما زخود بی خبرانیم و خدایی هستیم
آتش این است که ماییم که سرتا پاییم
زنده ماییم چو تابنده ی عاشوراییم
جامه ها تیره ولی عشق در آن تابان است
آستین پاره، ولی دست خدا در آن است
بس کن ای خیره! ز فرزند پیمبر کشتن
دست بردار ز نوباوه حیدر کشتن
بوی خیبر ز پس کوه احد می آید
رفته رفته است که اسلام به خود می آید
سر من زخم تو از خیبر و خندق دارد
تیغ خونریز تو برگردن ما حق دارد!
چند قرن است به ما ضربه زنی ای ناپاک
گرچه بر خاک بیفتیم، نیفتیم به خاک!
نی ستانیم و ز آواز «بلی» سرشاریم
ما و سازش؟ نه! که آهنگ خدا را داریم
یا علی! قوت اخلاص در ین بازو نه
یا علی! زور یداللهی خود در او نه
از کران تا به کران لشکر حزب اللهی
تیغهایی ز شهادت همه در خونخواهی
سبز پوشان شگفتی ز شهادت زنده
حالشان گشته دگرگون و شده آینده
تیغ عشاق بلندست و نیاید کوتاه
راه ما همره زخم ست و ببریم این راه!
تا سلاح علوی در کف من می روید
خود به خود بر کفن دشت بدن می روید!
این زره نیست که کردید به تن این کفن است
باز هم مرحبتان زیر سم اسب من است
آب خورده ست ز خونهای شما شمشیرم
به علی! قبله ی خود را ز شما می گیرم
پرونده
#ادبیات_مقاومت #روز_قدس @ShahrestanAdab