#ملایان و
#نادر_شاه_افشاردر آموزه های دینی، بندگی همیشه بوده است و همیشه هم باید بماند؛ چه، اگر بردگی فکری و رابطه ی «مرید و مرادی» و «مقلد و مرجع تقلید» برچیده شود، بساط نظام جهل پروری و خرسواری به هم میریزد.
بر اساس قانون طبیعت، اما، نخست آزادی بوده است، بعدها کسانی پیدا شده اند که با فریبکاری و بنده سازی، برده داری فکری را آغاز کرده اند که این بند ِ بندگی همچنان حلقوم بسیاری را میفشارد. اما چند سده ای است که در بخشی از جهان، تلاش برای گسستن ِ گونه های گوناگون بند ِ بندگی آغاز شده و نسیمش به ما نیز رسیده است. این همه کشتار و این همه زندان، نشان از همین تلاش دارد.
*شوربختانه «بزرگان» تاریخ ایران، پس از یورش اعراب به ما چندان زیاد نیستند؛ کسانی که با تلاشهایی هرچند ناموفق، کوشیدند بند ِ بندگی دین و جهل را از دست و پای فهم ایرانیان باز کنند و ایشان را به دنیایی عاری از بندگی و تقلید نوید دهند.
نادر شاه افشار یکی از این نامداران تاریخ گسسته و در هم ریخته و آلوده ی ماست.*
*
نادر قلی [ندر قلی] از ایل افشار بود که به پادشاهی ایران رسید.
نادر شاه بنیانگزار دودمان افشاریه شد و دوازده سال از سال 1114 تا 1126 خورشیدی پادشاه ایران بود. پایتخت
نادر شهر مشهد بود. او از مشهورترین پادشاهان ایران پس از هجوم اعراب به ایران است که سرکوب افغانها، بیرون راندن ترکهای عثمانی و روسیه را در کارنامه اش دارد.
نادر شاه ترکستان و هندوستان را نیز فتح کرد. نادرشاه را آخرین جهانگشای شرق و ناپلئون ایران نامیده اند. جالب این که «پانترکها» دوست دارند از نادرشاه افشار «پادشاه ترکی» بپردازند؛ اما شوربختانه فراموش میکنند که بیش از نیمی از زندگی جنگی نادرشاه افشار در ستیز با ترکان عثمانی و برای بیرون راندن ایشان از کشور ایران سپری شده است
اینجا میخواهم تنها به بخش خاصی از زندگی
نادر بپردازم که در تاریخ 1400 ساله ی ما نمونه اش ناچیز است.
⤵حكومت مذهبی/خرافاتی صفویان شیعه نخست توسط محمود افغان و سپس توست
نادر شاه افشار پس از 240 سال حكومت ِ توام با جنایت و تفرقه افكنی مذهبی منقرض شد.
در كتاب انقراض سلسله ی صفویه نوشته ی لارنس لاكهارت ترجمه ی اسماعیل دولتشاهی آمده است: ولی
شاه در منجلاب اندیشه های كودكانه و خرافی خود غوطه ور بود… پس از آنكه ازبكان به خراسان حمله بردند، این خبر را به گوش
شاه سلطان حسین رسانیدند.
شاه در آن لحظه با بچه گربه ای به بازی مشغول بود و پری را به ریسمانی بسته و به دست گرفته و در برابر حیوان میكشید… وزیر منتظر بود
شاه چه دستوری در آن خصوص صادر میكند. ناگهان
شاه سلطان حسین به وی گفت: پس از پایان بازی با او مشورت خواهد كرد، ولی قول خود را از یاد برد… در شب 12 ژانویه 1706 [میلادی] یكی از ستونهای بلند چوبی قصر آتش گرفت و در مدت كوتاهی حریق به سایر ستونها و قسمتی از سقف سرایت كرد…
شاه سلطان حسین به كسی اجازه نداد آتش را خاموش كند و… گفت: اگر اراده ی خداوندی بر این قرار گرفته است كه این تالار سوخته شود، با آن مخالفتی نخواهم كرد.
⤵👈🏿*در باره ی علل شكست
شاه سلطان حسین از افغانها نوشته اند:
شاه به جای این كه [كاری بكند]… به مشاوره با منجمان میپرداخت و برآن شد كه طبق اندرز یكی از فرماندهانش به سربازانش «آبگوشت سحرآمیز» بدهد، تا سربازان پس از خوردن آن آبگوشت «نامرئی» شوند و به آسانی بر دشمن فایق آیند.*
علیرغم تلاشهای بسیار گسترده ی
نادر
شاه افشار برای خاموش كردن آتش جنگهای مذهبی بین مسلمانان به دلیل نفوذ ارتجاع، تفرقه و نفاق تا عمق ریشه های فاسد بستر جامعه،
نادر نه تنها موفق نمیشود ایران را از نكبت حكومت دینی رها كند كه تلاشهای مستمرش هم مرتبا با كارشكنی آخوندها مواجه میشود.
شادروان احمد كسروی در دیباچه ی كتاب
نادر شاه مینویسد:
*«بی گفت و گوست كه رفتار
نادر ستمگرانه بوده، ولی هیچ دانسته شده كه مردم نافهم ایران با آن پادشاه رفتاری بسیار ستمگرانه تر میكرده اند؟!
⤵⤵⤵«تاكنون كسی این را ننوشته است. همه میدانند كه نادرشاه هنگامی به كار برخاست كه ایران یكباره استقلال خود را از دست داده و از آرامش و ایمنی هم بیبهره بود… سه دولت بیگانه در این كشور حكمروا بودند. گذشته از اینها در گوشه و كنارها بیش از ده تن از خود ایرانیان كوس خودسری میكوفتند… درچنین هنگام بدبختی كشور
نادر سر برآورد و با یك شرق ِ دست ِ شگفت، بیگانگان را از كشور بیرون راند… پس از انجام اینكارها با آنكه بی گفت و گو بود كه خود او پادشاه خواهد بود، به توده ی مردم احترام گزارده، بزرگان كشور را به دشت مغان خواست و با دست آنها بود كه تاج شاهی را به سر گذاشت. پس از پادشاه شدن به خوشگذرانی و تن آسانی نپرداخته، به یك رشته كارهای دوراندیشانه ی بزرگی پرداخت و ایران را بزرگترین دولت آسیا گردانید… ببینیم مردم چكار كرده اند؟
«افسوس آ