کوروش یغمایی - آذر ۱۴۰۲مرا رازیست اندر دل به خون دیده پرورده
ولیکن با که گویم
راز چون محرم نمی بینم
قناعت می کنم با درد چون درمان نمی بینم
تحمل می کنم با زخم چون مرهم نمی بینم
نم چشم آبروی من ببرد از بس که می گریم
چرا گریم کز آن حاصل برون از غم نمی بینم
دلم تا عشقباز آمد در او جز غم نـمی بینم
دلی بی غم کجا جویم که در عالم نمی بینم
دمی با همدمی خرم ز جانم بر نمی آید
دمم با جان برآمد چون که یک همدم نمی بینم
خوشا و خرما آن دل که هست با عشـق بیگانه
که من تا آشنا گشتم دل خرم نمی بینـم
کنون دم در کش ای سعدی که کار از دست بیرون شد
به امید دمی با دوست و آن دم هم نمی بینم
@Sazochakameoketab 🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂#راز_دلآلبوم :
#سیب_نقره_ایآهنگ و ارکستراسیون :
#کوروش_یغماییشعر :
#سعدی