"
#منصور_اوجی " متولد ۹ آذر ۱۳۱۶ شیراز. مادرش را در کودکی از دست داد:
" چهار پنج ساله بودم که مادرم مُرد. یک شب در خانه ای بزرگ و پُر از درخت و پُر اشباح و اساطیری که هیچ کس در خانه نبود. مادرم از عیادت پدر مریضش برگشت و رفت کنار حوض که وضو گیرد که ناگهان بر زمین افتاد و همان جا سکته کرد. جلوی جشمان و من در کنارش بودم. تا دیگران بیایند، در آن تاریکی مطلق، به جای او، من مُردم. فردایش نیز پدر بزرگم مُرد و..."
منصور فرزند کوچک خانواده بود و پدرش، محمدرضا اوجی، شاعر و همه ی اعضای خانواده اهل شعر و شاعری. در سال های آخر دبستان بود که در کتابخانه ی پدرش، کتاب خطی خیام را پیدا می کند و همه اینها زمینه ساز شاعری او می شود؛ که شد.
منصور اول رباعی می سرود و بعد غزل. اولین غزلی که گفت اینطور شروع می شود که: " فاش اسرار دلم کس بر صیاد نکرد / بال و پرها شکستند و کسم یاد نکرد " و مورد تشویق پدرش قرارگرفت و شاعریش شروع شد. در دبیرستان با خواندن " زمستان "
#اخوان_ثالث و " هوای تازه "
#احمد_شاملو و سرانجام اشعار
#نیما، با شعر نو آشنا می شود و شعر نو می گوید. در سیکل دوم دبیرستان سلطانی شیراز در رشته ی ادبی مشغول تحصیل می شود و با تشویق استاد ادبیاتش به قصه نویسی، شعر، مقاله و طنز روی می آورد و همه را سر کلاس می خواند. حتی نقاشی هم کشید و به موسیقی هم روی آورد و کلاس زبان هم رفت؛ که همه را، جز شعر و زبان، رها کرد و با نمره ی اول قبولی، رشته ی ادبی را تمام کرد.
در سال ۱۳۳۷ در کنکور سه رشته حقوق سیاسی، فلسفه، زبان و ادبیات انگلیسی شرکت و در هر سه رشته قبول می شود و نهایتاً در رشته فلسفه به تحصیل ادامه میدهد و با شاعران و نویسندگان بزرگ همکلاس می شود و شعرهایش را در همان ایام دانشجویی در نشریات فردوسی، روشنفکر، کتاب هفته و خوشه
#شاملو، بازار،
#رودکی و ...به چاپ می رساند.
" به خاطر دارم نخستین شعر من با عنوان " لحظه " در سال ۳۶ یا ۳۷ در مجله ی فردوسی منتشر شد. به خاطرم هست که در آن گفته بودم: " صبح برخاستنت / بعداز آن شیرین خواب / گل سرخی است که با عطر تنت / بشکفد در مهتاب."
نخستین مجموعه شعرش " باغ شب " در سال ۴۴ با طرح روی جلدی از
#مرتضی_ممیز، توسط انتشارات آیین تربیت شیراز، منتشر شد
بعداز فارغ التحصیلی به تهران برگشت و در دانشگاه شیراز، در رشته ی زبان و ادبیات انگلیسی، مدرک لیسانس اخذ کرد و بعد هم رشته ی مشاوره و راهنمایی را خواند و سالها به تدریس پرداخت و بعد تصمیم گرفت که تمام اوقاتش را به شعر اختصاص دهد
اوجی در تهران که تحصیل می کرد، اوائل تحصیلش در رشته ی فلسفه، با زنده یاد
سیمین بهبهانی آشنا و وی را به
سیمین دانشور معرفی می کند و این ارتباط تا پایان عمر این دو شاعر و نویسنده ادامه می یابد.
" به یاد دارم زمانی که خانم دانشور فوت کرد،
#سیمین_بهبهانی با من تماس گرفت و گفت" یک سیمینت رفت ". وقتی خانم
بهبهانی فوت کرد، پسرش علی با من تماس گرفت و گفت که منصور اوجی
سیمین دوم هم رفت".
منصور اوجی، ساده زندگی می کند و سلامت. اهل هیچ فرقه و گروهی نبود و نیست. به طبیعت علاقمند و اهل شنا و پیاده روی. حتی نخواسته که ماشینی داشته باشد.
" با بهترین انسان ها هم کلام و دمخور بوده ام و در آخر کار بگویم دختری دارم که شعر است و " غزل" و " خداداد" ی که پسرم است و عزیز و نوه ام که " مانی " است."حدود بیست مجموعه شعر و سه گزینه ی اشعار منصور اوجی، بعداز چاپ اولین کتابش " باغ شب " در سال ۱۳۴۴، تا حال به چاپ رسیده است؛ که از ان جمله اند: " تنهایی زمین و خواب و درخت "، " شهر خسته "، " این سوسن است که می خواند"، " مرغ سحر "، " صدای همیشه "، " شعرهایی به کوتاهی عمر "، " کوتاه مثل آه "، " شاخه ای از ماه "، " شعر چیزی است شبیه گرگ "، " باغ شب "، " خوشا تولد و پرواز "، " یک عمر شاعری"( گزینه ۴۰۰ شعر از تمام کتابهایش) و...
@Sazochakameoketab 🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂