باید رفت! این لغت رفتن چقدر سخت است. یکی از بزرگان گفته: "آهنگ سفر یک جور مردن است." وقتی که انسان شهری را وداع میکند مقداری از یادگار، احساسات و کمی از هستی خودش را در آنجا میگذارد و مقداری از یادبودها و تاثیر آن شهر را با خودش میبرد. حالا که میخواهم برگردم مثل این است که چیزی را گم کرده باشم یا از من کاسته شده باشد و آن چیز نمیدانم چیست، شاید یک خرده از هستی من آنجا، در آتشگاه مانده باشد.
علت این که بچهها را به قالیبافی میگمارند این است که انگشتشان نازک است و بهتر میتوانند کارهای دقیق و ظریف بکنند. و یا به واسطهی طمع مُزد آنهاست که پدر و مادر مهربان بچهی خودشان را ماشین نانآور فرض کرده از سن پنج سالگی او را به قالیبافی میگذارند. و به سن دوازده سالگی دیگر چیزی از او باقی نمیماند و مستعد هرگونه ناخوشی میشود. هرکدام ازین قالیهای قشنگی که میبینیم نتیجه چقدر وقت و کار چشم میباشد.
چقدر ارادهها که خفه شده، چشم ها که نابینا گشته و سینهها که مستعد سِل گردیده... @Sazochakameoketab 🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂 «صادق هدایت» #اصفهان_نصف_جهان
زندگانی زندانی است با زندانی های گوناگون. بعضی ها به دیوار زندان صورت می کشند و با آن خود را سر گرم میکنند . بعضی ها می خواهند فرار کنند و دستشان را بیهوده زخم می کنند. بعضی ها ماتم می گیرند، ولی اصل کار این نیست، باید خودمان را گول بزنیم. ولی وقتی می رسد که آدم از گول زدن خودش هم خسته می شود!
آمد اما درنگاهش آن نوازشهانبود،چشم خواب آلوده اش رامستي رويا نبود، لب همان لب بوداما بوسه اش گرمي نداشت،دل همان دل بود اما مست و بي پروا نبود | آواز زيباي استاد #بنان در بيات #اصفهان |
آمد اما درنگاهش آن نوازشهانبود،چشم خواب آلوده اش رامستي رويا نبود، لب همان لب بوداما بوسه اش گرمي نداشت،دل همان دل بود اما مست و بي پروا نبود | آواز زيباي استاد #بنان در بيات #اصفهان |
"سه تار زیر عبایی" در برهه ای از تاریخ که سازها رو میشکستن ساخته شد چون به راحتی مخفی میشد. #هنر همیشه راه خودشو ادامه خواهد داد. @sazochakameoketab 🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂 #اصفهان_مهد_هنر
مردی در #قاهره خواب می بیند که برای #رهایی از #فقر باید به #اصفهان برود و آنجا بخت خود را آزمایش کند.
او عازم اصفهان می شود, #داروغه_ی_شهر دستگیرش می کند و او ماجرای خوابش را تعریف میکند. داروغه به طعنه میگوید؛
مردک من سه بار خواب دیدم که در حیاط خانه ای در قاهره در جوار درخت انجیر و .. گنجی نهفته است و هیچکدام را جدی نگرفته ام, آنوقت تو این یاوه ها را جدی گرفته ای؟! سپس به او پولی می دهد و می گوید گورت را گم کن و دیگر اینجا نبینمت.
مرد قاهره ای به دیار خود بازمی گردد, پای درخت انجیری که در حیاط خانه اش است را میکند و گنج را صاحب میشود.
برای کسانی که هیچ چیز ندارند, برای ناامیدانی که محکوم به امیدواری هستند. آنان که چاره ای جز امیدوار بودن ندارند.
داستان بورخس مرزها را در می نوردد, از قاهره به اصفهان و از خیال تا واقعیت. تا نمونه ی درخشانی باشد از #رئالیسم_جادویی . حکایتی که #واقعیت و #خیال را در هم می امیزد و خاطرنشان می سازد که #خوابها#تعبیر_می_شوند مادامی که آنها را جدی بگیری. #رویا_ها محقق می شوند مادامی که آنها را فرونگذاری.
هرچند که واقعیت به گونه ای مهلک ناامید کننده است, اما از یاد نبریم که ما محکوم به امیدواری هستیم. #مارکس در نامه ای به یکی از دوستانش می نویسد؛ شرایط نومیدوار جامعه ای که در آن زندگی میکنم, مرا آکنده از امید می سازد.
عشق و وفا رفت و دل و از بابت دنیا وی شد دنیا وی شد شاعر عاشق نفس و رنگ غزلها وی شد دلها وی شد بار ملامت بر سر شانه ما ماند ای داد ای داد دی به کجا ماند و درختا به کجا ماند ای داد ای داد
عشق دنیایی ندارد غیر رسوایی غیر رسوایی ندارد عشق دنیایی
یار بازاری چه داند قیمت یاری قیمت یاری چه داند یار بازاری ما غم دنیا نداریم هر چه بادا باد دل به دلبر میسپاریم هر چه بادا باد.......
آمد اما درنگاهش آن نوازشهانبود،چشم خواب آلوده اش رامستي رويا نبود، لب همان لب بوداما بوسه اش گرمي نداشت،دل همان دل بود اما مست و بي پروا نبود | آواز زيباي استاد #بنان در بيات #اصفهان |
#سيد_محمد_علی_جمال_زاده در سال ۱۲۷۰ خورشیدی در #اصفهان و در خانوادهاي بزرگ و عالم به دنيا آمد. پدرش #سيد_جمال_الدين_واعظ_اصفهانی_همدانی از پرنفوذترين #مبلغان_مذهبی دوران #مشروطه بود و نقش مهمی در آن نهضت داشت. در سالهای جوانی محمدعلی، وی همگام با پدر و پس از آن از فعالان برجسته حركت اصلاح طلبانه مشروطيت به شمار ميرفت كه يكی از دلايل اين حضور ضد استبدادی، دستگيری و #قتل_پدرش در جريان مشروطيت به دست عمّال #محمد_علی_شاه_قاجار بود. سيدمحمدعلی جمالزاده پس از اتمام تحصيلات ابتدايی، راهی #بيروت و سپس #پاريس شد و در #فرانسه در رشته #حقوق فارغ التحصيل گرديد. وی در ۲۲ سالگی در حالی كه بسياری از مناطق ايران بيطرف در جريان #جنگ_جهانی_اول به اشغال دولتهای #روس و #انگليس و #عثمانی درآمده بود به #كرمانشاه رفت و #ارتش_كوچكی از #كردها برای جنگ با #متفقين به وجود آورد. اما خيلی زود اين كار را رها كرد و راهی #برلين در آلمان شد. جمالزاده سپس به مدت بيست و پنج سال در #دفتر_بين_المللی كار در #ژنو شروع به فعاليت نمود و در كنار آن به مطالعات وسيعی دست زد. با فرا رسيدن شهريور ۱۳۲۰ خورشیدی، حيات ادبی جمالزاده شروع شد و چند #داستان از او در #تهران به #چاپ رسيد. وی تحت تأثير آشنايی با #روشنفكران_ايرانی به اين نيتجه رسيد كه يكی ازدلايل #بيسوادی وسيع مردم ايران در آن زمان اين است كه نخبگان تحصيل كرده، تنها برای خوشآمد يكديگر مي نويسند، حال آنكه در #غرب ، حتی متفكران بزرگ هم در نويسندگی از نهايت سادگی بهره می گيرند. نتيجه اين انديشه، نوشتن و انتشار تعدادی #داستان_های_كوتاهِ_ابتكاری بود كه بعدها اساس #نخستين_كتاب وی با نام #يكی_بود_يكی_نبود گرديد. اين كتاب ولوله ای در ميان خوانندگان پارسی زبان انداخت، چرا كه او برخلاف عادت معمول نويسندگان معاصرش، در داستان خود از لغات و اصطلاحات روزمره مردم استفاده كرد و از #دشوار_نويسی پرهيز نمود، كه اين، ويژگی خاص نوشته های اوست. #گنج_شايگان ، #صحرا__محشر ، #خاك_و_آدم و #دشمن_ملت و... از جمله كتابهای جمالزاده است كه در نتيجه آنها، از او به عنوان #پدر_داستان_نويسی_ايران ياد كرده اند. سرانجام محمد علی جمالزاده در حالی كه در حدود نود سال در #اروپا می زيست ولی هميشه قلبش برای #وطن مي تپيد، وی در هفدهم آبان ۱۳۷۶خورشیدی و درسن ۱۰۶ سالگی درگذشت و دربلوک ۲۲ #گورستان#پتی_ساکونه#ژنو در کنار #همسرش#مارگرت_اگرت به خاك سپرده شد