#بي_حوصلگيلطفاً طبيعت تجربه اي را كه
بي حوصلگي و
بي قراري مي خوانيم تشريح كنيد.
#پاسخ بيحوصلگي و
بي قراري عميقاً به هم مرتبط هستند. هروقت حوصله تان سربرود،
سپس
بي قرار مي شويد.
بي قراري محصول جانبي
بي حوصلگي است.
سعي كن مكانيسم آن را درك كني. هروقت حوصله ات سر مي رود، مي خواهي
از موقعيتي كه در آن هستي فرار كني. اگر كسي چيزي مي گويد و حوصله ي تو
سررفته است، شروع مي كني به وول خوردن و تشنج پيداكردن. اين اشاره اي ظريف است
كه مي خواهي از آن مكان، از آن شخص و از آن صحبت هاي
بي معني دور شوي.
بدنت شروع به حركت مي كند. البته براي اينكه با ادب باشي، آن احساس را سركوب
مي كني، ولي بدن پيشاپيش به حركت درآمده است ،_ زيرا بدن بيش از ذهن اصالت دارد،
بدن بيشتر از ذهن صداقت و صفا دارد!
ذهن سعي دارد باادب باشد، لبخند مي زند. مي گويي، "چه قشنگ،" ولي در درون
مي گويي، "چه مزخرف! من بارها به اين داستان گوش داده ام و او بازهم تكرار
مي كند!"
هروقت حوصله ات سربرود،
بي قرار مي شوي.
بي قراري، نشاني بدني است:
بدن مي گويد: "از اينجا دور شو.هرجا كه خواستي برو، ولي اينجا نباش!"
ولي ذهن به لبخندزدن ادامه مي دهد و چشم ها برق مي زند و مي گويي گوش مي دهي و هرگز چيزي به اين زيبايي قبلاً نشنيده اي.
ذهن متمدن است، بدن هنوز وحشي است.
ذهن انساني است، بدن هنوز حيواني است.
ذهن كاذب است، بدن صادق است. ذهن آداب و مقررات مي داند ،چگونه بايد رفتار كرد
و چگونه بايد درست رفتار كرد ، بنابراين وقتي كه آدم كسل كننده اي را هم مي بيني، مي گويي، "چقدر از ديدارت خوشحالم!" و در عمق وجودت، اگر اجازه داشتي، اين مرد را مي كشتي! او تو را وسوسه مي كند كه به قتلش برساني! آنوقت احساس
بي قراري
مي كني و ول وول مي خوري! اگر به بدن گوش بدهي و فرار كني،
بي قراري
ازبين مي رود.
امتحان كن! اگر كسي حوصله ات را سر برده است، شروع كن به پريدن و دويدن
به اطراف. ببين:
بي قراري ناپديد مي شود، زيرا
بي قراري فقط نشان مي دهد كه انرژي نمي خواهد در اينجا باشد. انرژي پيشاپيش به حركت درآمده است، انرژي پيشاپيش اين مكان را ترك كرده است. حالا، تو انرژي را دنبال كن!
بنابراين، نكته ي اصلي، فهميدن
بي حوصلگي است نه
بي قراري.
بي حوصلگي پديده اي بسيار بسيار بااهميت است. فقط انسان است كه احساس
بي حوصلگي مي كند، نه هيچ حيوان ديگري. نمي تواني كاري كني كه يك بافلو احساس
بي حوصلگي كند. غيرممكن است! فقط انسان
بي حوصله مي شود، زيرا فقط انسان هشيار است. سبب آن هشياري انسان است.
هرچه بيشتر حساس باشي، هرچه بيشتر آگاه باشي، هرچه معرفت بيشتري داشته باشي،
بيشتر حوصله ات سر مي رود. در موقعيت هاي بيشتري احساس
بي حوصلگي مي كني.
يك ذهن ميانحالهmediocre احساس
بي حوصلگي نمي كند. او ادامه مي دهد، اوضاع را قبول مي كند، هرچه كه باشد اشكالي ندارد! او زياد هشيار نيست.
هرچه هشيارتر بشوي، بيشتر احساس خواهي كرد كه برخي از موقعيت ها فقط يك تكرار هستند، گويي كه تحمل آن موقعيت برايت دشوار است و موقعيتي بيات و فاسد است.
هرچه حساس تر باشي، بيشتر احساس
بي حوصلگي مي كني.
بي حوصلگي نشانه ي حساس بودن است. درختان احساس
بي حوصلگي نمي كنند، حيوانات
بي حوصله
نمي شوند، سنگ ها
بي حوصله نمي شوند ،_ زيرا به قدر كافي حساس نيستند.
اين بايد يكي از اساسي ترين نكات براي فهميدن
بي حوصلگي باشد ، كه شما
حساس هستيد.
ولي بودا نيز
بي حوصله نمي شود. نمي تواني به يك بودا احساس
بي حوصلگي بدهي.
حيوانات
بي حوصله نمي شوند و بوداها نيز
بي حوصله نمي شوند.
بنابراين
بي حوصلگي پديده اي است بين حيوان و بودا. براي
بي حوصلگي قدري حساسيت بيشتري نياز است كه به حيوان داده شده. و اگر بخواهي به وراي آن بروي، آنوقت بايد تماماً حساس بشوي.
اگر همچون حيوان بشوي، بازهم
بي حوصلگي ازبين مي رود. بنابراين درخواهيد يافت كه مردماني كه زندگي حيوان گونه دارند كمتر
بي حوصله مي شوند. آنان با خوردن و نوشيدن و خوش بودن شاد هستند و حوصله شان سر نمي رود، ولي آنان موجودات حساسي نيستند. در حداقل زندگي مي كنند. آنان فقط با همان قدر آگاهي زندگي مي كنند كه براي زندگي روزمره كفايت كند.
درخواهيد يافت كه روشنفكرها، كساني كه زياد فكر مي كنند، بيشتر
بي حوصله مي شوند، زيرا فكر مي كنند. و به سبب همين فكركردن است كه مي توانند ببينند كه چيزهايي فقط تكرار است. زندگي شما يك تكرار است: هر روز صبح تقريباً همانطور از خواب
برمي خيزيد كه هميشه در عمرتان برخاسته ايد. هميشه يك جور صبحانه مي خوريد. سپس به اداره مي رويد ، همان اداره، همان مردم، همان كار. آنوقت به خانه مي آييد ، همان همسر! اگر حوصله تان سربرود، طبيعي است!
برايتان بسيار دشوار است كه چيزي جديد ببينيد، همه چيز كهنه و گرد گرفته است.
@sazochakameoketab🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂#اشو#بخشی_از_مقاله_در_مورد_عشق