انجمن اسلامی رویش دانشجویان دانشگاه علم و صنعت ایران

#یادداشت_اعضا
Channel
Education
Politics
Social Networks
Other
PersianIranIran
Logo of the Telegram channel انجمن اسلامی رویش دانشجویان دانشگاه علم و صنعت ایران
@Rouyesh_IUSTPromote
1.12K
subscribers
654
photos
32
videos
127
links
کانال رسمی انجمن اسلامی رویش دانشجویان دانشگاه علم و صنعت ایران روابط عمومی: @Rouyesh_IUST_Admin حساب کاربری در اینستاگرام: http://instagram.com/rouyesh_iust حساب کاربری در توئیتر: https://twitter.com/rouyesh_iust
کودتای ٢٨ مرداد و تاثیر آن بر انقلاب اسلامی
در سالگرد کودتای ٢٨ مرداد و در میان پرسش ها و بحث های گوناگون حول این موضوع میخواهیم با بررسی پرسشی تاریخی به این واقعه بپردازیم
تا چه اندازه ارتباط میان وقایع سال ۵٧ و سال ٣٢ وجود دارد؟
همانند دیگر مباحث در اینجا نیز بین پژوهشگران اختلاف نظر وجود دارد. وقوع کودتا و ایجاد ذهنیتی ضد آمریکایی و غربی در جامعه از طرفی و استبدادی تر شدن و نزدیکی به امریکا از طرفی دیگر موجب آن شد که مخالفان شاه او را فردی ضد مردمی خطاب کنند.
مارک گازیوروسکی استاد علوم سیاسی دانشگاه تولین آمریکا پس از حضورش در ایران میگوید: «اگر شما امروز به تهران بروید و با مردم حرف بزنید – همانطور که من رفتم – و از مردم عادی بپرسید که چرا اینقدر احساسات ضدآمریکایی وجود دارد؟ خیلی‌ها به کودتای ضد مصدق اشاره می‌کنند.»
اما شاه معتقد بود "حضور خیابانی مردم" او را به یک شاه متنخب مردم و دموکراتیک تبدیل کرده است.
تاثیرات ٢٨ مرداد بر عملکرد شاه، حذف و فاصله گرفتن سیاستمداران ملی از دولت طبق نظر ایرج امینی از دلایل بروز سلسله تظاهراتی شده است که منجر به انقلاب اسلامی میشود.
«به عقیده من، نطفه انقلاب اسلامی در همان زمان [۲۸ مرداد] بسته شد. چرا که تمام گروههایی که می‌توانستند در پیشرفت کشور موثر باشند، کنار کشیدند و تنها گروههایی که تابع حکومت بودند می‌توانستند فعال باشند.»
مواجهه با موج عظیم ملی گرایی در قرن بیستم و از دست دادن چهره ملی شاه در پی این کودتا نیز از دیگر دلایل مهم سقوط سلنطت پهلوی در دیدگاه آبراهامیان است.
یرواند آبراهامیان درباره نظریه خود میگوید: «کودتا تنها دلیل انقلاب سال ۵۷ نبود، ولی یکی از دلایل اصلی بود. ببینید قرن بیستم زمانی است که کشورهای جهان سوم به دنبال تمامیت ارضی و استقلال از قدرت‌های استعمارگرند. در ایران هم نهضت ملی کردن نفت، بخشی از این جنبش سراسری برای استقلال ملی است. برای همین است که مصدق فقط یک سیاستمدار دولتی نیست، بلکه یک قهرمان ملی برای ملی‌گرایی ایران است. وقتی شاه مصدق را کنار گذاشت و ملی‌کردن نفت را زیرپا گذاشت، به شکل اجتناب‌ناپذیری به ابزار دست غرب تبدیل شد. از این زمان به بعد شاه توانایی تبدیل شدن به یک رهبر ملی را از دست داد. در آن عصر ملی‌گرایی، این پاشنه آشیل شاه شد و دیگر نمی‌توانست یک پادشاه معتبر به نظر بیاید و خود را به یک جنبش ملی پیوند بزند. همه پادشاهانی که ابزار دست غربی‌های استعمارگر به نظر می‌آمدند، در عصر ملی‌گرایی، از بین رفتند.»
اما نقش وقایع مهمی که در سال های بعد از سرنگونی مصدق تا سال ۵٧ صورت گرفت را نمیتوان نادیده گرفت. افزایش ناگهانی قیمت نفت و ثروتمند شدن دولت ایران در دهه ۵۰ خورشیدی تا تلاش روزافزون محمدرضا شاه برای قبضه قدرت و حتی تک حزبی اعلام کردن نظام سیاسی و نادیده گرفتن بیش از پیش قانون اساسی و ترس سلطنت از کمونیست و جنگ سرد
با در نظر گرفتن این عوامل بررسی موضوع سخت میشود نظر گازیوروسکی این است که ارتباطی بین این دو واقعه وجود ندارد.
گازیوروسکی: «من فکر نمی‌کنم که می‌شود ارتباط مستقیمی بین این دو واقعه پیدا کرد، چرا که فاصله زمانی بین آنها زیاد است و در این فاصله هم اتفاقات بسیاری بر ایران تاثیر گذاشتند، به ویژه پول نفت. کودتا تنها یک رخداد بود و با انقلاب ۲۶ سال فاصله داشت. می‌توان گفت که سرنگونی مصدق، ضامن و دلیل اصلی دیکتاتوری ۲۶ ساله شاه که به انقلاب منجر شد، نبوده. اما آنچه روشن است این است که کودتا دولتی را سرنگون کرد که یک دولت مردمی بود، (هر چند که تماما دموکراتیک نبود). همچنین زمینه را برای دیکتاتوری شاه فراهم کرد. عوامل دیگری کمکی کردند تا این دیکتاتوری تداوم یابد. اما اینکه اگر مصدق سرنگون نمی‌شد، چه اتفاقی می‌افتاد، سئوالی است که پاسخ دادن به آن غیرممکن است. شاید دیگران مصدق را سرنگون می‌کردند. شاید راستگراها یا حزب توده سرنگونش می‌کردند. هیچ کس نمی‌تواند بگوید.»
گازیوروسکی به درستی اشاره میکند که هیچکس نمیتواند بگوید اگر کودتا رخ نمیداد چه بر سر نظام سیاسی ایران می آمد همین اما نشان دهنده تاثیر سرنگونی مصدق بر آینده ایران است.


@Rouyesh_IUST
#کودتا #یادداشت_اعضا
📌 آزادی، پیروزی متداوم

در مواجهه‌ی تاریخی انسان با هرآنچه که زندگانی او را تحت شعاع قرار داده (چه اجتماعی باشند و چه فردی، چه حضوری باشند و چه حصولی) در نگاهی از دورتر، همواره در جهت‌گیری‌هایش، روندی رو به تکامل مشاهده می‌شود که گاه به یک سو متمایل می‌شود و گاه به سویی مخالف؛ گاه در افراط است و گاه در تفریط، اما مانند آونگ، در هر نوسان دامنه‌ی انحرافش کوتاه‌تر می‌شود تا در آرامگه خود جای بگیرد. سرگذشت بشر پر است از این افراط‌ها و تفریط‌ها، پر است از تزها و آنتی‌تزها. رفت و برگشت‌هایی که گاه به‌نظر پسرفتی بوده‌اند در مسیر بهبود جامعه‌ی بشری و مغایر پیشرفت‌های آن. لیکن کانت چگونه به آن می‌نگرد؟ به‌راستی انتخاب‌های اشتباه ما را به عقب برمی‌گردانند و یا خود دلیل پیشرفت‌های آینده می‌شوند؟ در نظر کانت، این دیالکتیک و رفت و برگشت و تصحیح نظرات متضاد به‌وسیله‌ی یکدیگر، مسیری است قطعی که گریزی از آن نیست. هیچ‌گاه نمی‌توان رسیدن به پاسخی بهینه را متصور شد، مگر با برخورد بینش‌ها و پاسخ‌های متضاد و متنازع و صرف نیروها و هدررفت فرصت‌های پیش از آن. هیچ رنسانسی پدید نخواهد آمد، مگر پس از قرون وسطی، معرفت‌شناسی کانت وجود نمی‌داشت، مگر با گذر از هیوم و دکارت. تکامل بشر بر روی دوش این‌گونه تضادها و نوسان‌های آونگ‌وار ایستاده است؛ تضادهایی که بعضاً دردآور و پررنجند اما قطعی و لازم. این جهت‌گیری‌های متقابل - در بستری که امکان برخورد دیدگاه‌ها، نظرات و عقاید با یکدیگر بر سر راه‌حل وجود دارد - همانند سمباده‌ای یکدیگر را متکامل می‌کنند. حتی در زمانی که بینش و اندیشه‌ای دارید که شما را در مسیری بهینه (برای رسیدن به اهدافتان) قرار می‌دهد، پا گذاشتن در مسیرهای دیگر، شما را به راستین بودن مسیر اولیه پایمردتر خواهد ساخت. حتی در چنین زمانی نیز، این دیالکتیک میان باورهای گوناگون، شما را به سمت تکامل سوق داده، چرا که بر باور شما نسبت به مسیرتان تأثیرگذار بوده است.
تحت‌تأثیر این گفتمان، در بستری که امکان برخورد اندیشه‌ها و رویکردها کاهش یابد و با قداست‌سازی و محدودسازی آزادی‌های اساسی، به کاهش سرعت جامعه برای رفت و برگشت میان این نظرات دامن بزند، سعادت و تکامل آن جامعه به تعویق خواهد افتاد. در چنین شرایطی، آن تفکرات و بینش‌ها از تکامل بازخواهند ماند و توانایی سازگاری خود با جهان پیرامون‌شان را از دست خواهند داد. از این روست که ایدئولوژی‌های دگم (هرچند به‌صورت مقطعی موفق ) هنگامی که به جای پاسداشت و گسترش، به محدودسازی آزادی‌های اساسی پرداختند، جایی جز زباله‌دان تاریخ نیافتند.

🔗 (متن پشت جلد شماره پنجم نشریه اندیشه)

#نشریه_اندیشه #یادداشت_اعضا
🆔@Rouyesh_IUST
🆔@Andisheh_magz
📌سد چم‌شیر و تراژدی محیط زیست
دی ماه سال 1401؛


بنا بود متن فوق در مقاله ای تحت عنوان
"سد چم‌شیر و تراژدی محیط زیست"
در شماره آتی نشریه قلم منتشر شود ولی دلیل انتشار زودهنگامش، شروع آبگیری سدچشم‌شیر برخلاف مخالفت سازمان حفاظت از محیط‌ زیست بود. با این‌حال هنوز فرصت برای توقف آبگیری و جلوگیری از وقوع فاجعه‌ای بزرگ وجود دارد، کارشناسان و مختصصان دلسوز منابع‌طبیعی این آب و خاک کماکان در حال مقابله با این طبیعت‌ستیزی قلدر مابانه هستند.

🔻روزهایی که وضعیت محیط زیست ایران در حالی نابسامان به سر می‌برد و تنها شاخص آلودگی هوای شهر تهران که در وضعیت اضطرار است و -مستقیم یا غیرمستقیم- سبب بیماری و مرگ هزاران نفر می‌شود، گویای این موضوع است. هوایی روز به روز آلوده‌تر، گونه‌های خاص گیاهی و جانوری که بیشتر از خطر انقراض در معرض بی‌توجهی‌اند و منابع با‌ارزش طبیعی که در مسیر خام‌فروشی و نجات چرخه‌ی اقتصادی قربانی می‌شوند و رو به نابودی می‌روند از دیگر مصادیق مظلومیت بی‌انتهای محیط زیست و فعالان و دوست‌داران این حوزه  است که همواره تحت شدیدترین فشارها بوده و هستند. 
در این میان، باید توجه کرد که مسائلی مانند نابودی منابع طبیعی مختص به مکان خاص و زمان حال حاضر نمی‌شود و نمونه‌های زیادی وجود دارند که آیینه‌ی تمام نمای تصمیمات اشتباه زیست محیطی است که یکی از بهترین نمونه‌های موجود، فاجعه‌ی سد گتوند است. سد گتوند و تبعات به بار آمده از آن نه تنها به عبرتی برای تکرار نشدن این‌گونه فجایع مبدل نشد، بلکه دقیقا در همان منطقه‌ی فروافتادگی دزفول و با همان رویکرد اشتباه، سد عظیم دیگری به نام چم‌شیر ساخته شده که آماده به آبگیری است.
این سد که به پشتوانه‌ی شرکت‌های مهندسین مشاور وابسته به وزارت نیرو و با سرمایه‌گذاری کشور چین ساخته و قرار به بهره‌برداری دارد، در صورت آبگیری و به راه افتادن ساز و کارش منجر به تبعات جبران‌ناپذیر زیست محیطی و انسانی در طولانی مدت خواهد شد. گرچه روند اجرا و جزئیات این پروژه هرگز در اختیار عموم مردم و کارشناسان قرار نگرفت و ارزیابی‌های ضروری به طور کامل بر روی آن انجام نشد، گرچه علیرغم وعده‌های داده شده درباره‌ی ایجاد کرسی‌های آزاداندیشی و فضای گفتگو و آگاهی بخشی، هرگز چنین امکاناتی ایجاد نشد ولی باز هم با پیگیری دلسوزانه فعالان و متخصصینی چون جناب مهندس محمد درویش و دکتر حسین آخانی، اطلاع رسانی و هشدارهای لازم درباره‌ی تبعات آبگیری این سد مکررا داده می‌شود که از کمترین این تبعات می‌توان به اختصار به نابودی هزاران رویشگاه اطراف رود زهره و گونه‌های خاص گیاهی و جانوری آن، انحلال مقادیر زیاد نمک به دلیل وجود گنبدهای نمکی در آب، فرو پاشیده شدن خاک پایین دست این سد تا شرق خوزستان و افزودن به شوری این جلگه و از بین رفتن تدریجی اراضی کشاورزی در این نواحی و نابودی دارایی و سرمایه‌ی ملی و همچنین شخصی ساکنین این استان و سایر پیش‌آمدهایی که در پی این اتفاقات می‌افتد، اشاره کرد. در خصوص این پروژه، علی سلاجقه رئیس سازمان حفاظت از محیط زیست طی نامه‌ای مخالفت این سازمان را با آبگیری سد چم‌شیر اعلام کرد که امید است بهای لازم به توضیحات و هشدارهای ذکر شده در این نامه داده شود و از این فاجعه‌ی زیست محیطی که تا سال‌ها گریبان‌گیر نسل‌ها خواهد شد‌ جلوگیری شود. در پی آگاهی‌بخشی‌های انجام شده در خصوص این سد، کارزاری راه‌اندازی شد که نزدیک به سی هزار نفر در دفاع از عدم آبگیری آن را امضا کرده و امید است که بار دیگر همانند پروژه‌ی پتروشیمی میانکاله سازمان حفاظت از محیط زیست و مردم پشت به پشت هم باایستند شاید که صدایشان به گوش مسئولین مربوطه رسانده شود و از این اقدام فاجعه‌بار جلوگیری شود و یا دست کم برای ثبت در تاریخ هم که شده، آیندگان بدانند که آب و خاک این کشور دلسوزانی داشت که علیرغم تمام فشارها و خطرات محتمل، فداکارانه تلاش و پیگیری کردند.
#نه_به_غلبه_تفکر_سازه_ای_در_مدیریت_آب
نویسنده و گردآورنده: نیایش روستایی

#سد_چم‌شیر #یادداشت_اعضا #نشریه_قلم
🆔 @Rouyesh_IUST
-با یاد آذین سعیدی‌نسب؛ دانشجوی بازداشتی رشته‌ی محیط‌زیست دانشگاه تهران-

[آب‌گیری سد چم‌شیر؛ تکرار فاجعه‌ی سد گتوند یا استفاده از شرایط روزِ جامعه‌ی ایران برای رقم‌زنی یک فاجعه‌ی چندجانبه]

شرایط بی‌سابقه‌ای که حدود دوماه است بر کشور جاری‌ است، فضای مطلوبی را برای برخی تصمیم‌گیری‌های مبهم و به دور از شفاف‌سازی فراهم کرده که آب‌گیری سد چم‌شیر یکی از آنان است و به گفته‌ی متخصصین فاجعه‌ای تقریبا مشابه با سد گتوند را پیش می‌آورد.
گرچه سد چم‌شیر اولین و آخرین تصمیم اشتباه و ناکارآمدی در حوزه‌ی محیط‌زیست ایران نخواهد بود، ولی تجربه‌ی پروژه‌ی پتروشیمی میان‌کاله نشان داد که فشارهای رسانه‌‌ای و حمایت‌ و مطالبه‌گری مردمی می‌تواند منتج به توقف یک پروژه‌ی خطرناک و مخرب شود.
حال درست در شرایطی که کشور روزهای پرالتهاب و خطیری را می‌گذراند و طبیعتا توان و تمرکز برای پرداختن به موضوعات محیط‌زیستی کاهش یافته، سد چم‌شیر قرار است به نام استان محروم کهگیلویه و بویراحمد و به کام شرکت‌های مهندسین مشاور مرتبط با وزارت نیرو که دست در این ماجرا دارند، تمام شود. آب‌گیری این سد می‌تواند منجر به حل شدن -دست‌کم‌- پانصد هزار تن نمک و پمپاژ آن به رودخانه‌ی زهره و در نتیجه نابودی حداقل پانصد هکتار رویش‌گاه رودخانه‌ای شود و به‌طور کل برای سال‌های سال اثرات محیط‌زیستی و اجتماعی ویران‌گری را در پی داشته باشد.
بنابراین دست‌کم برای ثبت در تاریخ و ایستادن در مقابل نابودی سرمایه‌های اجماعی هم که شده، این بار نیز مانند پروژه‌ی پتروشیمی میان‌کاله نیاز است تا رسانه‌های تصویری و مکتوب، عموم جامعه را با نتایج فاجعه‌بار این سد در طولانی‌مدت آشنا کنند و آگاهی‌رسانی به میزان اهمیت این اتفاق انجام شود تا صداهای مطرح شده و تلاش سازمان حفاظت از محیط‌زیست و نماینده‌ی مسئول از مرکز پژوهش‌های مجلس و سایر کنش‌گران این حوزه در این راستا برای موازنه‌ی قدرت و پذیرفتن این اشتباه بزرگ و جلوگیری از پیشرفت آن، به رسمیت شناخته‌ و پیگیری شود.

#یادداشت_اعضا
#محیط_زیست


🆔️@Rouyesh_IUST
📌درباب فعالیت دانشجویی، نویسنده: همایون سلیمانی
با این سوال شروع می کنم که آیا منطق دانشگاه (به ویژه دانشگاه علم و صنعت) چنان هست که باید باشد؟
قطعا پاسخ منفی ست ولی چه باید کرد؟ در ابتدا تاکیدم روی علم و صنعت از این جهت بود که خودم دانشجوی علم و صنعت هستم و ابتدا وضعیت اطرافم را تحلیل می کنم.
معنای زندگی؟ تفاوت در دیدگاه؟
پای صحبت دانشجو ها که بنشینید می گویند که «من چرا وقتم را تلف کنم برای اینکار؟»، «به من چه؟» «من اصلا از علم و صنعت متنفر هستم!‌ فقط می خواهم بی حاشیه درس بخوانم و بروم!»، «که چی بشه؟ مگه تغییری به وجود میاد؟»‌، «مطالبه‌گری خطرناک است!»، «خب که چی؟» و …
با کمال تاسف باید گفت که دانشجو ها راست می گویند و حق دارند که چنین دیدگاهی داشته باشند. وقتی بسیاری از پیگیری ها به نتیجه نرسیده یا نمی رسد. وقتی که مسئولان اهمیتی نمی دهند. (برای مثال رئیس دانشکده حتی یک دقیقه هم نمی تواند وقتش را به دانشجویان اختصاص دهد! وقتی می گوید حضوری نیایید! و فقط ایمیل بزنید! آیا خود عامل خاموش شدن شور و شوق دانشجویان نیست؟ ) وقتی وضعیت اقتصادی کشور نابسامان است و دغدغه اصلی دانشجو ها به نیاز های اولیه زندگی معطوف شده. آیا به اصطلاح، دل و دماغی هم برای دانشجو می ماند که به بهتر شدن وضعیت فکر کند؟‌ متاسفانه پاسخ منفی‌ست، اما می توان جور دیگری هم به موضوع نگاه کرد.
نوع دوستی
در حد خودم به دوستانی که از محیط دانشگاه یا در سطح بالاتر کلا از «ایران» خوششان نمی آید بگویم که هر جا که می روند و هر جا که هستند، نوع دوستی را فراموش نکنند. حال می خواهد در ایران باشند یا خارج!
«دنیا را به جای بهتری برای زیستن بدل کردن، خدمت به دیگران، شرکت در کار های خیر (والاترین فضیلت)، همه این فعالیت ها، خوب و درست‌اند و به زندگی بسیاری از انسان ها معنا می بخشند.»
ولی می توان گفت که چه بهتر که دغدغه‌ی «دنیا را به جای بهتری برای زیستن بدل کردن» ابتدا برای خانواده‌، همسایه، هم کلاسی و هم وطن خود باشد. چون ما تجربه‌ی مشترک داریم. تجربه‌ي مشترک خواه ناخواه ما را به هم نزدیک می کند.
خیلی لذت بخش است و حس ارزشمندی می دهد که بدانی کاری که انجام می دهی،‌ وضعیت را برای ورودی های بعد از خودت بهتر می کند. درون این نوع دوستی، یک نوع آرمان خواهی نیز نهفته است.
آرمان آزادی، در ادامه‌ی آن شفافیت و عدالت. یا همین روشن نگه‌داشتن فعالیت دانشجویی!‌ جلوگیری از خاموش شدن اراده‌ی جمعی برای تغییر.
عمری فعالان مدنی و دانشجویی برای بهتر شدن اوضاع تلاش کردند و واقعا هم در بسیاری از موارد پیشرفت های چشمگیری حاصل شد. چرا ما در این راه کمک کننده نباشیم؟ و از خودمان تاثیری نگذاریم؟
ویل دورانت چنین می گوید:
«به یک کل بیپوندید و با جان و دل به آن بپردازید. معنای زندگی در فرصتی‌ست که در اختیار ما قرار می دهد تا چیزی عظیم‌تر از خود خلق کنیم یا بر چیزی عظیم‌تر از خود تاثیرگذاریم. این چیز لزوما خانواده نیست (گرچه سرراست‌ترین و گسترده‌ترین راهی‌ست که طبیعت با درایتی کور، حتی برای عامی‌ترین روح ها فراهم کرده‌ است)؛ می تواند هر گروهی باشد به شرط اینکه همه‌ی اصالت نهفته‌ی فرد را بیدار کند و آرمانی به او ببخشد که با مرگش فرو نریزد و از هم نپاشد.»
داشتن یک آرمان خود معنی بخش است، داشتن آرمان و پیگیری آن در دوران دانشجویی، به زیست و فعالیت دانشجویی و در کل دوران دانشجویی معنای بیشتری می بخشد.
نویسنده و گردآورنده: همایون سلیمانی
🔗(پاره ای از متن یادداشت در باب فعالیت دانشجویی، شماره اول دوره هفتم نشریه اندیشه)

#نشریه_اندیشه #یادداشت_اعضا
🆔@Rouyesh_IUST
📌 سیگنال خروج؛
تحلیلی از رفتار مردم،بر اساس کتاب خروج، اعتراض و وفاداری اثر آلبرت هیرشمن


«نفوذ و تاثیرگذاری چشمگیری را که شهیدان در سراسر تاریخ کسب کردند در این چارچوب می‎توان درک کرد که مرگ یک شهید، برگشت ناپذیرترین "خروج" و انکارناپذیرترین "استدلال" است.»
رویکرد اصلی مردم ایران در دو دهه ابتدایی انقلاب اسلامی (از قبل از وقوع انقلاب تا پایان جنگ تحمیلی)، مبتنی بر "وفاداری" نسبت به سیاست‎های حاکمیت ایران بوده است اما با گذشت زمان مکانیزم های دیگری نیز فعال شدند که قصد بررسی آنها را داریم.
مکانیزم دیگری که نسبت به وفاداری، قدرت بیشتری داشته و دهه 70 و 80 شمسی را دربرمی‎گیرد و رویکرد اصلی مردم را نمایان می‎سازد، مکانیزم اعتراض است که از درون الگوی رفتار وفادارانه برخاسته است. از این دیدگاه، افت معادل با مخالفت فزاینده با سیاست هاست. بدین شکل که هر روز مخالفت‎های جدیدی از سوی مردم نسبت به سیاست‎های مختلف صورت می‎گرفت و نارضایتی‎ها بیشتر می‎شد اما از آنجا که امید به آینده و تغییر، دست بالای قدرت در نگاه مردم نسبت به آینده‎ی این سرزمین بود، این مکانیزم همچنان کارا بود.
حال سوال این است که کارآیی مکانیزم برتر "اعتراض" چگونه بود؟
کارآیی این رویکرد به کشف شیوه‎های جدید برای اعمال نفوذ و فشار در جهت بهبودی شرایط وابسته بود؛ یعنی به این "امید" یا "چشمداشت منطقی" که بهبودی یا اصلاحی از "درون" حاصل شود، وفاداری نابخردانه می‎شود و در جهت رسیدن به حالت بهینه، مکانیزم اعتراض نسبت به شرایط و تصمیمات و سیاست‎گذاری‎ها فعال می‎شود. در اصل این چشمدات منطقی، خود نیز برای جلوگیری از انباشت افت است و گویی مانند یک "مانع قبل از خروج از وضعیت فعلی" کار می‎کند. به عبارتی دیگر از آنجا که افت معادل با مخالفت فراینده با سیاست‎ها می‎شود، اعتراض پدید می‎آید تا از انباشته شدن افت جلوگیری کند و مانعی بر سر راه خروج شود یا آن را به تاخیر بیندازد.
همچنین ادعا می‎شود که وفاداری معمولا "خروج" را متوقف کرده و اعتراض را فعال می‎کند تا شاهد بهبودی در سیستم باشیم.
حال مادامی که رویکرد اعتراض پا‎برجاست و می‎توان به آن امید داشت و با چشمداشتی منطقی، نسبت به آینده تلاش کرد، مکانیزم خروج "عملا" منتفی می‎شود.
در اینجا باید گفت که این سه مکانیزم، یعنی (خروج ، اعتراض و وفاداری) با هم اندرکنش ویژه‎ای دارند. گاهی وفاداری به کمک اعتراض می‎آید تا خروج عملی نشود و گاهی اعتراض بر وفاداری چیره می‎شود و ظرفیتی را در مقابل خروج نگه‎ می‎دارد.
نویسنده و گردآورنده: علی خبازیان

🔗 (پاره ای از متن یادداشت سیگنال خروج، شماره اول دوره هفتم نشریه اندیشه)

#نشریه_اندیشه #یادداشت_اعضا
🆔@Rouyesh_IUST
کودتای ٢٨ مرداد و تاثیر آن بر انقلاب اسلامی
در سالگرد کودتای ٢٨ مرداد و در میان پرسش ها و بحث های گوناگون حول این موضوع میخواهیم با بررسی پرسشی تاریخی به این واقعه بپردازیم
تا چه اندازه ارتباط میان وقایع سال ۵٧ و سال ٣٢ وجود دارد؟
همانند دیگر مباحث در اینجا نیز بین پژوهشگران اختلاف نظر وجود دارد. وقوع کودتا و ایجاد ذهنیتی ضد آمریکایی و غربی در جامعه از طرفی و استبدادی تر شدن و نزدیکی به امریکا از طرفی دیگر موجب آن شد که مخالفان شاه او را فردی ضد مردمی خطاب کنند.
مارک گازیوروسکی استاد علوم سیاسی دانشگاه تولین آمریکا پس از حضورش در ایران میگوید: «اگر شما امروز به تهران بروید و با مردم حرف بزنید – همانطور که من رفتم – و از مردم عادی بپرسید که چرا اینقدر احساسات ضدآمریکایی وجود دارد؟ خیلی‌ها به کودتای ضد مصدق اشاره می‌کنند.»
اما شاه معتقد بود "حضور خیابانی مردم" او را به یک شاه متنخب مردم و دموکراتیک تبدیل کرده است.
تاثیرات ٢٨ مرداد بر عملکرد شاه، حذف و فاصله گرفتن سیاستمداران ملی از دولت طبق نظر ایرج امینی از دلایل بروز سلسله تظاهراتی شده است که منجر به انقلاب اسلامی میشود.
«به عقیده من، نطفه انقلاب اسلامی در همان زمان [۲۸ مرداد] بسته شد. چرا که تمام گروههایی که می‌توانستند در پیشرفت کشور موثر باشند، کنار کشیدند و تنها گروههایی که تابع حکومت بودند می‌توانستند فعال باشند.»
مواجهه با موج عظیم ملی گرایی در قرن بیستم و از دست دادن چهره ملی شاه در پی این کودتا نیز از دیگر دلایل مهم سقوط سلنطت پهلوی در دیدگاه آبراهامیان است.
یرواند آبراهامیان درباره نظریه خود میگوید: «کودتا تنها دلیل انقلاب سال ۵۷ نبود، ولی یکی از دلایل اصلی بود. ببینید قرن بیستم زمانی است که کشورهای جهان سوم به دنبال تمامیت ارضی و استقلال از قدرت‌های استعمارگرند. در ایران هم نهضت ملی کردن نفت، بخشی از این جنبش سراسری برای استقلال ملی است. برای همین است که مصدق فقط یک سیاستمدار دولتی نیست، بلکه یک قهرمان ملی برای ملی‌گرایی ایران است. وقتی شاه مصدق را کنار گذاشت و ملی‌کردن نفت را زیرپا گذاشت، به شکل اجتناب‌ناپذیری به ابزار دست غرب تبدیل شد. از این زمان به بعد شاه توانایی تبدیل شدن به یک رهبر ملی را از دست داد. در آن عصر ملی‌گرایی، این پاشنه آشیل شاه شد و دیگر نمی‌توانست یک پادشاه معتبر به نظر بیاید و خود را به یک جنبش ملی پیوند بزند. همه پادشاهانی که ابزار دست غربی‌های استعمارگر به نظر می‌آمدند، در عصر ملی‌گرایی، از بین رفتند.»
اما نقش وقایع مهمی که در سال های بعد از سرنگونی مصدق تا سال ۵٧ صورت گرفت را نمیتوان نادیده گرفت. افزایش ناگهانی قیمت نفت و ثروتمند شدن دولت ایران در دهه ۵۰ خورشیدی تا تلاش روزافزون محمدرضا شاه برای قبضه قدرت و حتی تک حزبی اعلام کردن نظام سیاسی و نادیده گرفتن بیش از پیش قانون اساسی و ترس سلطنت از کمونیست و جنگ سرد
با در نظر گرفتن این عوامل بررسی موضوع سخت میشود نظر گازیوروسکی این است که ارتباطی بین این دو واقعه وجود ندارد.
گازیوروسکی: «من فکر نمی‌کنم که می‌شود ارتباط مستقیمی بین این دو واقعه پیدا کرد، چرا که فاصله زمانی بین آنها زیاد است و در این فاصله هم اتفاقات بسیاری بر ایران تاثیر گذاشتند، به ویژه پول نفت. کودتا تنها یک رخداد بود و با انقلاب ۲۶ سال فاصله داشت. می‌توان گفت که سرنگونی مصدق، ضامن و دلیل اصلی دیکتاتوری ۲۶ ساله شاه که به انقلاب منجر شد، نبوده. اما آنچه روشن است این است که کودتا دولتی را سرنگون کرد که یک دولت مردمی بود، (هر چند که تماما دموکراتیک نبود). همچنین زمینه را برای دیکتاتوری شاه فراهم کرد. عوامل دیگری کمکی کردند تا این دیکتاتوری تداوم یابد. اما اینکه اگر مصدق سرنگون نمی‌شد، چه اتفاقی می‌افتاد، سئوالی است که پاسخ دادن به آن غیرممکن است. شاید دیگران مصدق را سرنگون می‌کردند. شاید راستگراها یا حزب توده سرنگونش می‌کردند. هیچ کس نمی‌تواند بگوید.»
گازیوروسکی به درستی اشاره میکند که هیچکس نمیتواند بگوید اگر کودتا رخ نمیداد چه بر سر نظام سیاسی ایران می آمد همین اما نشان دهنده تاثیر سرنگونی مصدق بر آینده ایران است.


@Rouyesh_IUST
#کودتا #یادداشت_اعضا
مضمون یا فرم؟

سینمای مضمون‌زده، مخاطب و منتقد مضمون‌زده تولید می‌کند.
مخاطبی که با شوق و ذوق در تمجید یک فیلم می‌گوید پیام بزرگی داشت، حرف مهمی زد و از این دست سخنان.
یعنی مخاطب به همراه فیلم، در ایده توقف کرده‌ و هر نظری می‌دهد در مورد ایده است و ربطی به فرم اثر ندارد.
حال آنکه فیلم‌های بسیاری بوده‌ و هستند که ایده یک چیز می‌گوید اما در عمل و فرم کار، چیزی دیگر مشاهده می‌شود که فرسنگ‌ها متفاوت و حتی متضاد با ایده است. و این باور غلط به وجود آمد که استفاده از تکنیک‌ها و رنگ و لعاب آنچنانی، می‌تواند این ضعف را بپوشاند.
ایراد وارده به نقدهای محتواگرایانه هم در همین است که یک ایده کلی، نپخته و مبهم را از فیلم برداشت کرده و سپس به نقد و تحلیل آن می‌پردازند. نقدهایی که ظاهری زیبا و پربار دارند اما وقتی کنار فیلم قرار گرفته و با آن مقایسه شوند، وجه طنز آن‌ها نمایان می‌شود!

سخن دیگر این که حرف بزرگ زدن و شعار دادن بسیار راحت است. هنر اما پرداخت و فرم دادن به ایده و تبدیل آن به محتواست که عیار اثر را مشخص میکند.
با همین‌ خط‌کش، خیلی از آثار پر رنگ و لعاب و پر سر و صدای سینمای امروز، مردود شده و رنگ می‌بازند.
در سینمای غرق شده در ژست، شعار، نمادگرایی، اگزوتیسم، سانتی‌مانتالیسم و کلی ایسم بزک شده دیگر، فرم کمترین اهمیت را دارد. در حالی‌که همه‌چیز فرم است.

نویسنده: علی نقدی (دبیر کارگروه فیلم و سینما)

@naghdiism
@Rouyesh_IUST
#یادداشت_اعضا
@Rouyesh_IUST_Admin