فلسفه و ادبیات

#شعر
Канал
Логотип телеграм канала فلسفه و ادبیات
@Philosophers2Продвигать
8,85 тыс.
подписчиков
839
фото
88
видео
885
ссылок
برترین مطالب ادبی و فلسفی @Hichism0 برای تبلیغات به این آیدی پیام دهید کانال های پیشنهادی @Philosophy3 فلسفه @Ingmar_Bergman_7 اینگمار برگمان @bookcity5 شهر کتاب @audio_books4 کتاب صوتی @Philosophicalthinking فلسفه خوانی @TvOnline7 فیلم و سریال
فقیه شهر به رفع حجاب مایل نیست
چرا که هر چه کند حیله در حجاب کند
چو نیست ظاهر قرآن به وفق خواهش او
رود به باطن و تفسیر ناصواب کند
ازو دلیل نباید سوال کرد که گرگ
به هر دلیل که شد بره را مجاب کند
کس این معما پرسید و من ندانستم
هر آنکه حل کند آن را به من ثواب کند
به غیر ملت ایران کدام جانور است
که جفت خود ندیده انتخاب کند؟

👤 #ایرج_میرزا
#شعر
l👇 عضو شوید 👇l
@Philosophers2
اي‌ كه‌ مي‌پرسي‌ نشان‌ عشق‌ چيست‌

عشق‌ چيزي‌ جز ظهور مهر نيست‌

عشق‌ يعني‌ مهر بي‌اما، اگر

عشق‌ يعني‌ رفتن‌ با پاي‌ سر

عشق‌ يعني‌ دل‌ تپيدن‌ بهر دوست‌

عشق‌ يعني‌ جان‌ من‌ قربان‌ اوست‌

عشق‌ يعني‌ مستي‌ از چشمان‌ او

بي‌لب‌ و بي‌جرعه، بي‌مي، بي‌سبو

عشق‌ يعني‌ عاشق‌ بي‌زحمتي‌

عشق‌ يعني‌ بوسه‌ بي‌شهوتي‌

عشق‌ يار مهربان‌ زندگي‌

بادبان‌ و نردبان‌ زندگي‌

عشق‌ يعني‌ دشت‌ گلكاري‌ شده

‌ در كويري‌ چشمه‌اي‌ جاري‌ شده‌

يك‌ شقايق‌ در ميان‌ دشت‌ خار

باور امكان‌ با يك‌ گل‌ بهار

در خزاني‌ بر گريز و زرد و سخت‌

عشق، تاب‌ آخرين‌ برگ‌ درخت‌

عشق‌ يعني‌ روح‌ را آراستن‌

بي‌شمار افتادن‌ و برخاستن‌

عشق‌ يعني‌ زشتي‌ زيبا شده‌

عشق‌ يعني‌ گنگي‌ گويا شده‌

عشق‌ يعني‌ ترش‌ را شيرين‌ كني‌

عشق‌ يعني‌ نيش‌ را نوشين‌ كني‌

عشق‌ يعني‌ اينكه‌ انگوري‌ كني‌

عشق‌ يعني‌ اينكه‌ زنبوري‌ كني‌

عشق‌ يعني‌ مهرباني‌ درعمل‌

خلق‌ كيفيت‌ به‌ كندوي‌ عسل‌

عشق، رنج‌ مهرباني‌ داشتن‌

زخم‌ درك‌ آسماني‌ داشتن‌

عشق‌ يعني‌ گل‌ بجاي‌ خارباش‌

پل‌ بجاي‌ اين‌ همه‌ ديوار باش‌

عشق‌ يعني‌ يك‌ نگاه‌ آشنا

ديدن‌ افتادگان‌ زيرپا

زيرلب‌ با خود ترنم‌ داشتن‌

برلب‌ غمگين‌ تبسم‌ كاشتن‌

عشق، آزادي، رهايي، ايمني

‌ عشق، زيبايي، زلالي، روشني‌

عشق‌ يعني‌ تنگ‌ بي‌ماهي‌ شده‌

عشق‌ يعني‌ ماهي‌ راهي‌ شده‌

عشق‌ يعني‌ مرغ هاي‌ خوش‌ نفس‌

بردن‌ آنها به‌ بيرون‌ از قفس‌

عشق‌ يعني‌ برگ‌ روي‌ ساقه‌ها

عشق‌ يعني‌ گل‌ به‌ روي‌ شاخه‌ها

عشق‌ يعني‌ جنگل‌ دور از تبر

دوري‌ سرسبزي‌ از خوف‌ و خطر

آسمان‌ آبي‌ دور از غبار

چشمك‌ يك‌ اختر دنباله‌دار

عشق‌ يعني‌ از بدي ها اجتناب‌

بردن‌ پروانه‌ از لاي‌ كتاب‌

عشق‌ زندان‌ بدون‌ شهروند

عشق‌ زندانبان‌ بدون‌ شهربند

در ميان‌ اين‌ همه‌ غوغا و شر

عشق‌ يعني‌ كاهش‌ رنج‌ بشر

اي‌ توانا ناتوان‌ عشق‌ باش

‌ پهلوانا، پهلوان‌ عشق‌ باش‌

پورياي‌ عشق‌ باش‌ اي‌ پهلوان‌

تكيه‌ كمتر كن‌ به‌ زور ای پهلوان

عشق‌ يعني‌ تشنه‌اي‌ خود نيز اگر

واگذاري‌ آب‌ را بر تشنه‌تر

عشق‌ يعني‌ ساقي‌ كوثر شدن‌

بي‌پرو بي‌پيكر و بي‌سرشدن‌

نيمه‌ شب‌ سرمست‌ از جام‌ سروش‌

در به‌ در انبان‌ خرما روي‌ دوش‌

عشق‌ يعني‌ خدمت‌ بي‌منتي

‌ عشق‌ يعني‌ طاعت‌ بي‌جنتي‌

گاه‌ بر بي‌احترامي‌ احترام‌

بخشش‌ و مردي‌ به‌ جاي‌ انتقام‌

عشق‌ را ديدي‌ خودت‌ را خاك‌ كن‌

سينه‌ات‌ را در حضورش‌ چاك‌ كن‌

عشق‌ آمد خويش‌ را گم‌ كن‌ عزيز

قوتت‌ را قوت‌ مردم‌ كن‌ عزيز

عشق‌ يعني‌ مشكلي‌ آسان‌ كني‌

دردي‌ از درمانده‌اي‌ درمان‌ كني‌

عشق‌ يعني‌ خويشتن‌ را گم‌ كني‌

عشق‌ يعني‌ خويش‌ را گندم‌ كني‌

عشق‌ يعني‌ خويشتن‌ را نان‌ كني

‌ مهرباني‌ را چنين‌ ارزان‌ كني‌

عشق‌ يعني‌ نان‌ ده‌ و از دين‌ مپرس

‌ در مقام‌ بخشش‌ از آئين‌ مپرس‌

هركسي‌ او را خدايش‌ جان‌ دهد

آدمي‌ بايد كه‌ او را نان‌ دهد

در تنور عاشقي‌ سردي‌ مكن

‌ در مقام‌ عشق‌ نامردي‌ مكن‌

لاف‌ مردي‌ مي‌زني‌ مردانه‌ باش

‌ در مسير عاشقي‌ افسانه‌ باش‌

دين‌ نداري‌ مردي‌ آزاده‌ شو

هرچه‌ بالا مي‌روي‌ افتاده‌ شو

در پناه‌ دين‌ دكانداري‌ مكن‌

چون‌ به‌ خلوت‌ مي‌روي‌ كاري‌ مكن‌

جام‌ انگوري‌ و سرمستي‌ بنوش‌

جامه‌ تقوي‌ به‌ تردستي‌ مپوش‌

عشق‌ يعني‌ ظاهر باطن‌نما

باطني‌ آكنده‌ از نور خدا

عشق‌ يعني‌ عارف‌ بي‌خرقه‌اي

‌ عشق‌ يعني‌ بنده‌ بي‌فرقه‌اي‌

عشق‌ يعني‌ آن‌ چنان‌ در نيستي

‌ تا كه‌ معشوقت‌ نداند كيستي‌

عشق‌ باباطاهر عريان‌ شده‌

در دوبيتي‌هاي‌ خود پنهان‌ شده‌

عاشقي‌ يعني‌ دوبيتي‌هاي‌ او

مختصر، ساده، ولي‌ پرهاي‌ و هو

عشق‌ يعني‌ جسم‌ روحاني‌ شده

‌ قلب‌ خورشيدي‌ نوراني‌ شده‌

عشق‌ يعني‌ ذهن‌ زيباآفرين‌

آسماني‌ كردن‌ روي‌ زمين‌

هركه‌ با عشق‌ آشنا شد مست‌ شد

وارد يك‌ راه‌ بي‌ بن‌بست‌ شد

هركجا عشق‌ آيد و ساكن‌ شود

هرچه‌ ناممكن‌ بود ممكن‌ شود

در جهان‌ هر كار خوب‌ و ماندني‌ است‌

ردپاي‌ عشق‌ در او ديدني‌ است‌

«سالك» آري‌ عشق‌ رمزي‌ در دل‌ است‌

شرح‌ و وصف‌ عشق‌ كاري‌ مشكل‌ است‌

عشق‌ يعني‌ شور هستي‌ دركلام‌

عشق‌ يعني‌ شعر، مستي‌ والسلام‌

👤 #مجتبی_کاشانی
#شعر

l👇 عضو شوید 👇l
@Philosophers2
▪️#شعرِ غنایی یکسره به روحِ #موسیقی وابسته است، ولی خودِ موسیقی، با اقتدارِ مطلقش، نیازی به تصاویر و مفاهیم ندارد بلکه صرفاً آن‌ها را به عنوانِ یک همراه تحمل می‌کند. شعرِ غنایی نمی‌تواند از چیزی سخن بگوید که از قبل، با عمومیتِ تام و اعتبارِ عام، در موسیقی وجود نداشته است، موسیقی‌ای که شاعرِ غنایی را وادار کرده در قالبِ تصاویر سخن بگوید. به همین دلیل برایِ زبان غیرِ ممکن است معنایِ نمادگراییِ عالمِ موسیقی را ایفاد کند، زیرا موسیقی به طرزی نمادین به تناقضِ اصلی و دردِ اصلیِ موجود در دلِ وحدتِ ازلی اشاره دارد و به این ترتیب حیطه‌ای را نمایندگی می‌کند که فوق و ورایِ هرگونه نمود واقع می‌شود. در ارتباط با آن، وجودِ ازلیِ هر پدیده‌ای صرفاً یک تصویر است و به همین دلیل زبان، به مثابه‌ی اندام و نمادِ پدیدارها، هرگز تحتِ هیچ شرایطی نمی‌تواند اعماقِ درونیِ موسیقی را بیرونی کند. هرگاه زبان سعی کند به تقلید از موسیقی بپردازد صرفاً سطحِ بیرونیِ موسیقی را لمس می‌کند، و با وجودِ تمامِ فصاحتِ شعرِ غنایی، عمیق‌ترین معنایِ موسیقی هرگز حتی یک قدم هم به ما نزدیک‌تر نمی‌شود.

👤 #فردریش_نیچه
📚 #زایش_تراژدی
🔃 ترجمه‌ی #رضا_ولی_یاری

l👇 عضو شوید 👇l
@Philosophers2
آنانکه محیط فضل و آداب شدند
در جمع کمال شمع اصحاب شدند
ره زین شب تاریک نبردند برون
گفتند فسانه‌ای و در خواب شدند

👤 #خیام
📚 #رباعیات
#شعر
l👇 عضو شوید 👇l
@Philosophers2
■ من هیچ ندانم که مرا آنکه سرشت
از اهل بهشت کرد یا دوزخ زشت
جامی و بتی و بربطی بر لب کشت
این هر سه مرا نقد و ترا نسیه بهشت

👤 #خیام
📚 #رباعیات
#شعر
l👇 عضو شوید 👇l
@Philosophers2
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بی همگان به سر شود
بی‌تو به سر نمی‌شود

داغ تو دارد این دلم
جای دگر نمی‌شود

👤 غزل #مولانا
🎙 با صدای #شجریان
▪️#شعر
l👇 عضو شوید 👇l
@Philosophers2
فلسفه و ادبیات
▪️#درخت_آسوریک, سروده کهن ایرانی در دوران اشکانیان درختی رُسته اندر کشور آسور زشت آیین بُنَش خشک و سرش تَر، برگ آن ماننده‌ی زوبین بَرِ آن چون بَرِ انگور، در کام کسان شیرین. شنیدستم که شد با بُز، درخت اندر سخن‌بازی که: «از تو برتر و والاترم در چاره‌پردازی…
که هر کس از نهاد خویش دارد طینتی دیگر
چراگاهم همه خوشبو، به کُهسار فلک‌فرسا
گیاه تازه آنجا می‌چرم، وارسته از غم‌ها
ز آب سرد چشمه تشنه‌کامِ من برآسوده
تویی، چون میخ جولاهان، به خاکی گرم کوبیده»

پیروزی بُز در مناظره
بدین گفتار خویش پیروز شد بز بر حریف خود
مر آن خرمابُن بیچاره خامُش شد به لیف خود

پایان
خوشا آن کس که از بر کرد این زیبا سرود من
و یا بنوشت آن را، او است در خورد درود من
به گیتی دیر بادا زیستش، خصمش فنا بادا!
تنش شاد و دلش شاد و روانش بی بلا بادا

▪️معنی برخی واژه‌ها:

فرسپ: دیرک کشتی
گواز: افزار غله‌کوبی، دنگ، هاون
تنبکو: صندوق
گشن نهادن: آمیزش مصنوعی دادن
ورجاوند: مقدس
گوشورن: عید مذهبی
هوم: عصاره‌ی گیاه مقدس
انگشت‌بان: انگشتانه‌ی چرمین برای تیراندازی
دستارخوان: سفره
دَهیوپد: فرمانده کشور
بلکن: قلعه‌کوب
کشکنجیر: قلعه‌کوب، افکن
پُست: حلوا
تشکوک: جامه‌ی سفید
کُستی: کمربند مذهبی
ورکش: دریای خزر
افروشه: نوعی از لبنیات
پادیاب: وضو

📚 #درخت_آسوریک
#احسان_طبری
🔃 ترجمه ‌از منظومه پهلوی به نظم پارسی _ اشکانیان
▪️#شعر
l👇 عضو شوید 👇l
@Philosophers2
■ دچار یعنی عاشق
و فکر کن که چه تنهاست
اگر ماهی کوچک دچار آبی دریای بیکران باشد...
همیشه فاصله ایی هست ...دچار باید بود...!

👤 #سهراب_سپهری
#شعر
l👇 عضو شوید 👇l
@Philosophers2
وطن امروز اسیر دو سه تن بی وطن است، انهدام وطن از نکبت این چند تن است.

این یکی لاشخور و آن دگری جغد سیاه، این یکی مرده خور و آن دگری گور کن است.

آن شده پیش نماز چمن دانشگاه،
واقعا قصه ی او قصه خر در چمن است.

عطش قاضی اسلام بنازم که چنین،
تشنه خون جوان و بچه و مرد و زن است.

حاکم شرع به حیوان عجیبی ماند، که دمش گاو و تنش خوک و سرش کرگدن است.

هیات حاکم ما هیات خیرات خوریست، هیات دولت ما هیات زنجیر زن است.

تا که باشد وطنم دست دو تن تعزیه خوان، همه جا قتل حسین یا که عزای حسن است.

روزگاری که وطن غصب کفن دزدان است، عجبی نیست اگر مرده ما بی کفن است.

می زند خون جوانان وطن موج هنوز، این چنین است که لب تشنه و خونین بدن است.

مملکت داری از این قوم چه داری تو امید، که در اندیشه جیب و شکم وخیک تن است.

بر نیاید ز بز و بزمچه خرمن کوبی، کار بر عهده گاو نر و مرد کهن است.

شده هر بی خردی صاحب یک دسته قشون، هر خطا پیش رئیس دوسه تا انجمن است.

این یکی دشمن شعر و گل و موسیقی و عشق، آن یکی دشمن ملیت و خصم سنن است.

بلبلان را همه کشتند به فتوای فقیه، حالیا وقت نوا خوانی زاغ و زغن است.

حد شرعی به گل لاله و نرگس زده است، حاکم شرع که غارتگر دشت و دمن است.

سرزمین گل و بلبل به چه روزی افتاد، بلبل آن وزغ است و چمن آن لجن است.

مجلس ختم قناریست بیا ای قاری، که کنون نوبت تو طوطی شکر شکن است.

این چه بو ییست که از زیر عبا می آید، که چنین باعث دلسردی مشک وختن است.

داده بودند خبر بت شکنی می آید، بت شکن آمد و دیدیم که پیمان شکن است.

مذهب مرجع تقلید اگر بی وطنی است، سجده بر خاک وطن مذهب و آئین من است.

👤 #سعید_سیرجانی
#شعر

l👇 عضو شوید 👇l
@Philosophers2
این یک دو سه روز نوبت عمر گذشت
چون آب به جویبار و چون باد به دشت

هرگز غم دو روز مرا یاد نگشت
روزی که نیامده‌ست و روزی که گذشت

👤 #خیام
📚 #رباعیات
#شعر
l👇 عضو شوید 👇l
@Philosophers2
گه ملحد و گه دهری و کافر باشد
گه دشمن خلق و فتنه‌پرور باشد
باید بچشد عذاب تنهایی را
مردی که ز عصر خود فراتر باشد

👤 #شفیعی_کدکنی
▪️#شعر
l👇 عضو شوید 👇l
@Philosophers2
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
یادم آید تو به من گفتی از این عشق حذر کن

لحظه ای چند بر این آب نظر کن

آب آینه ی عشق گذران است

تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است

باش فردا که دلت با دگران است

👤 #فریدون_مشیری
▪️#شعر
l👇 عضو شوید 👇l
@Philosophers2
هر چند که زن را امر کنی که پنهان شو،
او را دغدغه "خود را نشان دادن" بیشتر شود
و خلق را از نهان شدن او،
رغبت به آن زن بیش گردد.
پس تو نشسته ای و رغبت
از دو طرف زیادت می کنی
و می پنداری که اصلاح می کنی
و آن خود عین فساد است!

اگر او را گوهری باشد که نخواهد که فعل بد کند، اگر منع کنی و اگر نکنی، او بر آن طبع نیک خود و سرشت پاک خود خواهد رفتن. فارغ باش و تشویش مخور! و اگر به عکس این باشد، باز همچنان بر طریق خود خواهد رفتن. منع جز رغبت را افزون نمی کند.

👤 #مولانا
📚 #فیه_ما_فیه - صفحه 30
▪️ #شعر
l👇 عضو شوید 👇l
@Philosophers2
هر وعده که دادند به ما باد هوا بود
هر نکته که گفتند غلط بود و ریا بود
چوپانی این گله به گرگان بسپردند
این شیوه و این قاعده ها رسم کجا بود؟
رندان به چپاول سر این سفره نشستند
اینها همه از غفلت و بیحالی ما بود!
خوردند و شکستند و دریدند و تکاندند
هر چیز دراین خانه پی برگ و نوا بود
گفتند چنینیم و چنانیم دریغا
اینها همه لالایی خواباندن ما بود
ای کاش در دیزی ما باز نمی ماند
یا کاش که در گربه کمی شرم و حیا بود

👤 #ایرج_میرزا
#شعر
l👇 عضو شوید 👇l
@Philosophers2
Forwarded from Ripper
به نام خدايى كه جان آفريد

سخن گفتن اندر زبان آفريد

خداوند بخشنده‌ى دستگير

كريم خطا بخش پوزش پذير

عزيزى كه هر كز درش سر بتافت

به هر در كه شد هيچ عزت نيافت

سر پادشاهان گردن فراز

به درگاه او بر زمين نياز

نه گردن كشان را بگيرد بفور

نه عذرآوران را براند بجور

وگر خشم گيرد به كردار زشت

چو بازآمدى ماجرا در نوشت

دو كونش يكى قطره در بحر علم

گنه بيند و پرده پوشد بحلم

اگر با پدر جنگ جويد كسى

پدر بى گمان خشم گيرد بسى

وگر خويش راضى نباشد ز خويش

چو بيگانگانش براند ز پيش

وگر بنده چابك نيايد به كار

عزيزش ندارد خداوندگار

وگر بر رفيقان نباشى شفيق

بفرسنگ بگريزد از تو رفيق

وگر ترك خدمت كند لشكرى

شود شاه لشكركش از وى برى

وليكن خداوند بالا و پست

به عصيان در زرق بر كس نبست

اديم زمين، سفره‌ى عام اوست

چه دشمن بر اين خوان يغما، چه دوست

وگر بر جفا پيشه بشتافتى

كه از دست قهرش امان يافتي؟

بري، ذاتش از تهمت ضد و جنس

غني، ملكش از طاعت جن و انس

پرستار امرش همه چيز و كس

بنى آدم و مرغ و مور و مگس

چنان پهن‌خوان كرم گسترد

كه سيمرغ در قاف قسمت خورد

مر او را رسد كبريا و منى

كه ملكش قديم است و ذاتش غنى

يكى را به سر برنهد تاج بخت

يكى را به خاك اندر آرد ز تخت

كلاه سعادت يكى بر سرش

گليم شقاوت يكى در برش

گلستان كند آتشى بر خليل

گروهى بر آتش برد ز آب نيل

گر آن است، منشور احسان اوست

وراين است، توقيع فرمان اوست

پس پرده بيند عملهاى بد

همو پرده پوشد به آلاى خود

بتهديد اگر بركشد تيغ حكم

بمانند كروبيان صم و بكم

وگر در دهد يك صلاى كرم

عزازيل گويد نصيبى برم

به درگاه لطف و بزرگيش بر

بزرگان نهاده بزرگى ز سر

فروماندگان را به رحمت قريب

تضرع كنان را به دعوت مجيب

بر احوال نابوده، علمش بصير

بر اسرار ناگفته، لطفش خبير

به قدرت، نگهدار بالا و شيب

خداوند ديوان روز حسيب

نه مستغنى از طاعتش پشت كس

نه بر حرف او جاى انگشت كس

قديمى نكوكار نيكى پسند

به كلك قضا در رحم نقش بند


ز مشرق به مغرب مه و آفتاب


روان كرد و گسترد گيتى بر آب

زمين از تب لرزه آمد ستوه

فرو كوفت بر دامنش ميخ كوه

دهد نطفه را صورتى چون پرى

كه كرده‌ست بر آب صورتگري؟

نهد لعل و فيروزه در صلب سنگ

گل لعل در شاخ پيروزه رنگ

ز ابر افگند قطره‌اى سوى يم

ز صلب اوفتد نطفه‌اى در شكم

از آن قطره لولوى لالا كند

وز اين، صورتى سرو بالا كند

بر او علم يك ذره پوشيده نيست

كه پيدا و پنهان به نزدش يكيست

مهيا كن روزى مار و مور

وگر چند بي‌دست و پايند و زور

به امرش وجود از عدم نقش بست

كه داند جز او كردن از نيست، هست؟

دگر ره به كتم عدم در برد

وزان جا به صحراى محشر برد

جهان متفق بر الهيتش

فرومانده از كنه ماهيتش

بشر ماوراى جلالش نيافت

بصر منتهاى جمالش نيافت

نه بر اوج ذاتش پرد مرغ وهم

نه در ذيل وصفش رسد دست فهم

در اين ورطه كشتى فروشد هزار

كه پيدا نشد تخته‌اى بر كنار

چه شبها نشستم در اين سير، گم

كه دهشت گرفت آستينم كه قم

محيط است علم ملك بر بسيط

قياس تو بر وى نگردد محيط

نه ادراك در كنه ذاتش رسد

نه فكرت به غور صفاتش رسد

توان در بلاغت به سحبان رسيد

نه در كنه بى چون سبحان رسيد

كه خاصان در اين ره فرس رانده‌اند

به لااحصى از تگ فرومانده‌اند

نه هر جاى مركب توان تاختن

كه جاها سپر بايد انداختن

وگر سالكى محرم راز گشت

ببندند بر وى در بازگشت

كسى را در اين بزم ساغر دهند

كه داروى بيهوشيش در دهند

يكى باز را ديده بردوخته‌ست

يكى ديده‌ها باز و پر سوخته‌ست

كسى ره سوى گنج قارون نبرد

وگر برد، ره باز بيرون نبرد

بمردم در اين موج درياى خون

كز او كس نبرده‌ست كشتى برون

اگر طالبى كاين زمين طى كنى

نخست اسب باز آمدن پى كنى

تأمل در آيينه‌ى دل كنى

صفائى بتدريج حاصل كنى

مگر بويى از عشق مستت كند

طلبكار عهد الستت كند

به پاى طلب ره بدان جا برى

وزان جا به بال محبت پرى

بدرد يقين پرده‌هاى خيال

نماند سراپرده الا جلال

دگر مركب عقل را پويه نيست

عنانش بگيرد تحير كه بيست

در اين بحر جز مرد داعى نرفت

گم آن شد كه دنبال راعى نرفت

كسانى كز اين راه برگشته‌اند

برفتند بسيار و سرگشته‌اند

خلاف پيمبر كسى ره گزيد

كه هرگز به منزل نخواهد رسيد

محال است سعدى كه راه صفا

توان رفت جز بر پى مصطفى

👤 #سعدی
📚 #بوستان / در نيايش خداوند / سرآغاز
#شعر
l👇 عضو شوید 👇l
@Philosophers2
گر تن بدهی؛ دل ندهی کار خراب است
چون خوردن نوشابه که در جام شراب است

گر دل بدهی؛ تن ندهی باز خراب است
این بار نه جام است و نه نوشابه سراب است

دریا شوی چون به دلت شور عبور است
نوشیدن یک جرعه ز جام تو عذاب است

باران بشوی چون که تنت بر همه جاری ست
کی تشنه شود سیر… فقط نام تو آب است

اینجا به تو از عشق و وفا هیچ نگویند
چون دغدغه مردم این شهر حجاب است

تن را بدهی.. دل ندهی فرق ندارد…
یک آیه بخوانند گناه تو ثواب است

مرغان هوایی چو بیفتند در این دام
فرقی نکند کبک و یا جوجه عقاب است

صیاد در این دشت مصیبت زده کور است
هر مرغ به دامش برسد… نام؛ کباب است

هر مَشتی غضنفر که رسد از ده بالا
بر مَسند قدرت چو زند کیه… جناب است

اصلا سخن از تجربه و علم و توان نیست
شایسته کسی است که با حکم و خطاب است

در دولت منصور که یک سکه حساب است
تنها سند ساخت یک صومعه خواب است

اینجا کسی از مرگ بشر ترس ندارد
ترس از شب قبرست و سوال است و جواب است

ای کاش که دلقک شده بودم، و نه شاعر
در کشور من ارزش انسان به نقاب است

👤 #مهدی_مختارزاده
#شعر
l👇 عضو شوید 👇l
@Philosophers2.
در عالم معنا طلب مطلوب را باید از درون آغاز کرد. اگر می خواهی چیزی در عالم خارج رخ دهد، نخست باید چیزی را در عالم درون خود تغییر دهی.
اگر می خواهی شیرینی ای را در جهان خارج بچشی، باید تلخی را در جهان درون بزدایی.
شیرینی درونی، شیرینی بیرونی را می آفریند.

بنابراین، در عالم معنا، برای یافتن آب نباید چاه کند، باید تشنه شد. وقتی تشنه شدی، آب به سراغ تو می آید.

آب کم جو تشنگی آور بدست
تا بجوشد آبت از بالا و پست

هر کجا دردی دوا آنجا رود
هرکجا فقری نوا آنجا رود

هر کجا مشکل جواب آن رود
هر کجا کشتی است آب آنجا رود

تا نزاید طفلک نارک گلو
کی روان گردد ز پستان شیر او

👤 #مولانا
#شعر
l👇 عضو شوید 👇l
@Philosophers2.
■ با سیه‌ دل چه سود گفتن وعظ
نــرود میخ آهنین در سنگ ...

👤 #سعدی
#شعر
l👇 عضو شوید 👇l
@Philosophers2
می خوردن و شاد بودن آیین منست
فارغ بودن ز کفر و دین دین منست
گفتم به عروس دهر کابین تو چیست
گفتا دل خرم تو کابین منست

👤 #خیام
📚 #رباعیات
#شعر
l👇 عضو شوید 👇l
@Philosophers2
افسوس که نان پخته، خامان دارند
اسباب تمام، نا تمامان دارند

آنان که به بندگی نمی ارزیدند
امروز کنیزان و غلامان دارند !

👤 #شیخ_بهایی
#شعر
l👇 عضو شوید 👇l
@Philosophers2
Ещё