|واژ‌ه‌بـاره: بـه‍ـنـام پـازانـی|

#من‌درآری
Канал
Логотип телеграм канала |واژ‌ه‌بـاره: بـه‍ـنـام پـازانـی|
@PaazaaniibsПродвигать
153
подписчика
239
фото
32
видео
54
ссылки
جُستم، واژه‌ها را دل‌رُبا یافتم. 👨🏻‍💻: @Paazaaniib 🌐: https://pazanib.blog
💭| یـک نـه بـگو، دوتـا نـه بـشنو


طبق آموزه‌های اینستاگرامی هرجا که بتوانی نه بگویی، یعنی اعتمادبه‌نفس بالا و نفس ارزش‌مندی داری. حال که عقلا و فضلا چنین توصیه‌‌یی کرده‌اند از تکرار آن می‌پرهیزم.

امّا برای داشتن نفسی ارزش‌مند و استوار، نه‌گفتن کافی‌ست؟ آیا همیشه گوینده‌ایم؟ یا همیشه تریبونی در اختیار ما قرار می‌گذارند که نظرمان را بدانند؟

مجلس خواستگاری، هنگام دعا، درخواست آشنایی با یک آقا/خانم پول‌دار، گرفتن قرض از یک دوست، اشغال جایگاه‌های شغلی، ساخت روابط اجتماعی و‌ مواردی از این قبیل.
در این‌گونه موارد چه‌طور؟

تصوّر کنید در تمام موارد بالا پاسخ «نه» بگیریم. آن‌‌گاه در خلوت، هم‌چنان به وجود ارزش‌مند و استوارمان معترف‌ایم؟

در بسیاری از مواقع ما چیزی بیش از شنونده نیستیم. پس واکنش ما به این شنیده‌ها به‌مراتب مهم‌تر از گفته‌هایمان است. همچنین باعث افزایش ظرفیت و تاب‌آوری‌مان می‌شود.

به‌‌زعم من، ارزش‌مندی وجود ما در چیزهایی بیش از نه‌گفتن نهفته.
چه‌بسا برتری عددی گوش‌ها بر زبان، برای گوش‌زد کردن همین نکته باشد.


#من‌درآری
💭| تـصمیمات شـتاب‌زده


سال‌ها پیش، در خواب‌گاه به‌اتّفاق هم‌کلاسی‌هایم به‌تماشای فیلمی در ژانر ترس و دلهره با عنوان «It Follows» نشستیم.

فیلم با نمایی از دو جوان عاشق‌پیشه، در صندلی عقب ماشین هنگام معاشقه، شروع شد. دختر با خود فکر می‌کرد که این کار پسر از سر عشق است، امّا داستان این نبود.

داستان فیلم روایت‌گر موجودی بود که به‌دنبال قربانی می‌گشت. موجود هربار به شکل‌های گوناگونی نمایان می‌شد و هرگز قربانی را گم یا فراموش نمی‌کرد. رابطه‌ی جنسی، تنها راه سرایت موجود به دیگری بود.

قربانی تازه که قصد نداشت کار پسر را تکرار کند، فرار را بر قرارهای نیمه‌شبی ترجیح داد. موجود هم همیشه و هرجا به شکل‌های گوناگون سر می‌رسید و قصد جانش را می‌کرد.

برای من آن موجود نماد تصمیماتمان و اثر جانبی آن‌هاست.

تمام تصمیماتی که شتاب‌زده و نسنجیده گرفته‌ می‌شوند و آثار جانبی‌شان همیشه در شکل‌های گوناگون سر راهمان قرار می‌گیرند. چه تصمیمات خودمان چه دیگران، امّا آثار جانبی‌شان بیش‌ازیک زندگی را درگیر می‌کند.

با هربار روبه‌رویی با تأثیراتشان نیز در نقش قربانی فرو می‌رویم، از زمین‌وزمان گله‌مند می‌شویم و گردن نمی‌گیریم که همین تصمیماتِ شتاب‌زده، نه‌تنها خودمان که روی دیگران هم آثار انکارناپذیری دارد.


#من‌در‌آری
💭| جـایگاه‌‌سـوّم خـود را یـاب


طفل معصومی بودم که اثر درخشان مجید مجیدی، بچّه‌های آسمان، را دیدم.
در آن دوره، از فیلم آموختم که باید پسر خوبی باشم، قناعت پیشه کنم و هوای آرزوهای بزرگم را نیز داشته‌باشم.

امّا فیلم‌نامه نکته‌یی بکر داشت که حالا برایم عیان شده.
علی‌ -پسر خانواده- دونده‌ی خوبی بود و قصد داشت با شرکت در مسابقه‌ی ماراتنِ بین‌مدرسه‌یی و کسب جایگاه سوّم، یک‌جفت کفش‌نو برنده شود و آن را به خواهرش (که پیش‌تر باعث گم‌شدن کفش‌هایش شده‌بود) هدیه دهد.

نکته‌ی بکر داستان همین‌جاست: کسب جایگاه سوّم.
او پا گذاشته‌بود روی شهرتِ جایگاه نخست و برد خود را در کسب جایگاه سوّمی مسابقه می‌دید.
گرچه که علی قصّه‌ی ما سرانجام ضایع شد و در سکوی نخست مسابقه ایستاد!
هندوانه‌ها زیر بغلش زدند، برایش جشن گرفتند، جام و مدالش دادند، امّا علی‌آقا از نتیجه رضایت نداشت؛ چرا که او برد خود را تنها در جایگاه سوّمی می‌دید و برای همین هم راهی مسابقه شده‌بود.

زندگی ما نیز همین است.
باید بُرد خود را، با توجّه ویژه به شرایط زندگی‌مان، بیابیم و برای آن بکوشیم.
گاهی اوقات آن‌قدر درگیر قیاس خودمان با دیگران می‌شویم که یادمان می‌رود این‌جا دوی ماراتن نیست!
هرکس هرچه اندوخته، برای خودش، اصلْ رضایتدرونی‌ست.
چه‌بسا ما نیز هم‌چون علی، سرانجام اوّل شویم، امّا از نتیجه‌ رضایت نداشته‌باشیم.

↫ پس چه‌سود از اوّل‌شدن و سبقت‌گرفتنِ بی‌جا از دیگران؟


#من‌درآری
💭| اسـتعداد، نـامِ دیـگرِ کـشک

در کلاس‌‌های رانندگی، هربار که طی جلسات شهری همراه با مرّبی، پس از قالب‌تهی کردنْ بی‌استعدادیَم را یادآور می‌شدم، مرّبی حرف جالبی می‌زد؛
می‌گفت: خیابون رو ببین، به آدم‌هایی که پشت‌فرمون‌ ان دقّت‌کن. پیرزن، پیرمرد، مرد، زن، دختر، پسر، کم‌هوش، معتاد، بی‌سواد، معلول، دزد، هرجور آدمی پشت‌فرمون می‌شینه و می‌رونه. اکثرشون هم بی‌احتیاط و بد می‌رونن، ولی به مقصدشون می‌رسن. و یاد گرفتن، به‌هرشکلی. تو چرا نتونی یاد بگیری؟ استعداد حرف‌مفته. به آدم‌هایی که پشت‌فرمون ان دقّت‌کن.
دقّت کردم، استعداد در آن زمینه، کـشـک بود.
〰️
آوردگاه پارالِمْپیک که این‌روزها در جریان است، گویا برای افراد سالم برگزار می‌شود؛
درواقع برای عبرت‌اندوزیِ افراد سالم.
در هر دوره‌ برگزاری این آوردگاه، افراد ناقص‌الخلقه‌یی می‌آیند که به افراد سالم، شانس، شرایط، استعداد، گفته‌اند زرشـک!
مثلن امسال چند نفر از قهرمانان، از ناحیه‌ی هردو دست، یا هردو پا، یا دست‌وپا قطع‌عضو بودند.
〰️ 〰️
ما چه؟ ما که سالم‌ایم و دست‌وپا هم داریم، چرا دائم خود را بی‌دست‌وپا می‌پنداریم؟
استعداد شاید در مواردی بتواند به‌عنوان یک مزیّت‌ ناعادلانه، سرعتمان در رسیدن به هدف را کمی افزایش دهد. امّا همان موارد نیز نیازمند سخت‌کوشی و استمرار است، نیست؟
می‌توان از شخصی مستعد پرسید که آیا زحمت کشیده و عرق ریخته یا خیر.
〰️ 〰️ 〰️
به‌زعم من، به‌عنوان یک بی‌استعداد بالفطره، در اغلب موارد استعداد کشک است در باقی‌موارد، می‌شود بهانه‌یی برای تنبلی یا سرپوشی بر موانع ذهنی.
با کمی دقّت، می‌توان فهمید چالش پیش‌پای ما یک مهارتِ اکتسابی است یا خیر؛
اگر مهارت باشد، یقینن استعداد کشک است!


#من‌درآری
💭| تـو بـی‌نـظیری

واژه‌ی «بی‌نظیر» به‌طور عام در نقش یک صفت مرکّب و برای تحسین و تعریف به دیگران اطلاق می‌شود. امّا به‌‌زعم من گزاره‌یی‌ست کلیشه‌یی و بدیهی که از واقعیّت وجودی آدمی‌ خبر می‌دهد.

بنابر آموخته‌هایمان، چنان‌چه طیفی از خیر و شر در نظر بگیریم که آدمی همواره در این طیف قرار گرفته، نظیر داشتن/نداشتن هم در چنین طیفی‌ست.

از آن‌جا که دست خودمان است چه‌طور خود را بپرورانیم؛
حال با شنیدن چنین صفتی، خود بهتر می‌دانیم که از ما تعریف کرده‌اند یا بهمان توهین شده.

کسی می‌تواند مدّعی شود که آدمی ذاتن «بی‌نظیر» نیست؟


#من‌درآری
💭| «هیچ‌چیز از ارزشاشـ..‌.»
بـرو بـابـا!


چندسال پیش وقتی از دانش‌گاه اخراج شدم، من ماندم و هجمه‌هایی که بهم وارد می‌شد.
هیچ‌کس، مطلقن هیچ‌کس، پیدا نشد که بگوید:
«تو تمام تلاش‌تو کردی، رفته‌بودی دکترا بگیری، حالا هم هیچی از ارزش‌هات کم نشده.»
کم شد، خیلی هم شد؛ چون در آن برهه‌ من دانش‌جویی بیش نبودم و موظّف بودم درس بخوانم و مدرک بگیرم.

کارگر یا کارمندی را درنظر بگیرید:

همیشه او را موظّف می‌دانیم کارهای ما را انجام دهد، چرا که شغل‌ انتخابی‌اش بوده.
حال محتمل‌است که در بخش‌هایی از کار دچار اشتباه یا سهل‌انگاری‌ شود.

در آن‌لحظه واکنش ما چی‌‌ست؟
احتمالن از او گله‌مند می‌شویم یا به او‌ اعتراض می‌کنیم و احتمالات این‌چنینی.

چه‌قدر ممکن‌ است بعد از آن اشتباه برویم برای‌اش دست بزنیم، بگوییم:
«هیچی از ارزش‌های تو کم نشد. تو بهترین کارگر/کارمندی، دفعه‌ی بعدی مطمئن‌ایم گند نمی‌زنی.»
هم؟

حال نوبت به ورزش‌کاران که می‌رسد، ورق برمی‌گردد!
آقای ایکسی که چهارسال بهترین امکانات داخل در اختیارش قرار می‌گیرد تا در آوردگاه المپیک مدال بگیرد و وظیفه‌‌ای که بر دوش‌اش محوّل‌ شده را انجام دهد، حتّا جنس ناکامی‌اش هم‌ متفاوت می‌شود!
▄▄
ورزش‌حرفه‌ای نیز یک شغل است و ورزش‌کار حرفه‌ای شاغل.
شرکت در هر آوردگاهی، وظیفه‌ی او بوده و کسب‌مدال به‌نوعی ترفیع‌شغلی ورزش‌کار است.

آن‌ طلا‌گرفته‌ها می‌شوند افتخار و اعتبار، این بلاگرفته‌ها دند‌ِشان نرم و چشم‌شان کور!


#من‌درآری
💭| دنبال‌بازی

براساس دیده‌های چند‌ساله‌ام در شبکه‌ها و زندگی اجتماعی، امروز به سه‌دسته‌ی¹ کلّی دنباله‌رَوی رسیده‌ام:

خودمحور:
در این الگو، شخصی کاملن متّکی به امیال و غرایز و جاه‌طلبی‌های‌اش [ایگو] دیگران را به روش‌های مختلف به پیروی و تقلید از خودش وادار می‌کند.
مخصوص اشخاص مشکوک به اختلال‌ خودشیفتگی است و این‌گونه از پیروی معمولن به دیکتاتوری و خودکامگی می‌انجامد.
نمونه‌ی این‌گونه از پیروی‌ها را در برخی خانواده‌ها و حاکمیت بیش از همه‌جا می‌توان یافت.

مرجع‌تقلید:
پیروانِ این الگو، معمولن مطیع‌‌محض شخصی می‌شوند و قدرت تفکّر را از خود سلب می‌کنند. به‌عبارتی گفته‌ها و عمل‌کرد یک شخص/مکتب/دین/دوره/کتاب را به‌عنوان پناه‌گاه و مرجع نهایی می‌دانند و هر چیزی غیر از آن مرجع را نمی‌پذیرند.
این‌گونه افراد عمومن به تعصّب یا تحجّر یا جهالت کشیده می‌شوند و شروع به Idealize/بی‌نقص‌سازی مرجع خود می‌کنند.

نظاره‌گری:
در این‌گونه از پیروی، اشخاص/چیزها به‌منظور آشنایی با دیگر تفکّرات و سلایق دنبال می‌شوند و احتمال بروز خطا برای هر شخص/چیزی در نظر گرفته‌می‌شود.
این‌گونه افراد پِی برده‌اند که می‌توانند با الهام‌گرفتن از دیگر تفکّرات و سلایق، مسیر فکری‌شان را شخصی‌سازی کنند و از نظرات و تردیدهای خودشان هم بهره ببرند.


این‌روزها بیش از پیش روشن می‌شود که ترکیبِ «عینک‌+کت‌وشلوار+سمینار» همیشه برنده نیست و ممکن‌است این‌گونه افراد هم دوزاری و رانتی از آب درآیند!
حال که دیگر نمی‌شود فرق عالِمِ دل‌سوز و روباه‌مکّار را به‌راحتی تشخیص داد، به عقل‌ناقص امروز من این‌طور می‌آید که الگوی سوّم برای دنباله‌رویِ خلق کم‌‌زیان‌تر و در بلند‌مدّت مفیدتر است.
چه‌بسا که این الگو برای پیام‌بَرانِ قلّابی امروزی هم بهتر باشد و با سرعتِ کمتری از چشم‌ها و اذهان بی‌افتند.

〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️
۱. این دسته‌بندی و نام‌گذاری‌ها معتبر و قابل‌استناد نیست و صرفن دیدگاه‌شخصی‌ست. -سخن مترجم.



#من‌درآری
💭| انـگیزه از دل محتواهای صمعی و بصری و نوشتاری به‌دست نمی‌آید‌، مسیری‌ست که باید طی شود، فرآیندی‌ست که باید انجام شود.
گزاره‌های قشنگ ما را بَرنمی‌انگیزانند، آن‌ها صرفن برای جذب‌ مخاطب بزک و به‌ مخاطب خورانده می‌شوند.

اغـلب اوقات چیزی را با انگیزه اشتباه می‌گیریم: هورمون‌ها.
درواقع ترشّحات هورمونی‌ستْ که برای مدّت کوتاهی ما را بالا نگه می‌دارد، امّا این الّاکلنگ پایینی هم دارد.
هورمون‌ها جزء جدانشدنی و نیازِ طبیعیِ بدن ما هستند، امّا برای ثبات در انگیختگی ما کافی نیستند.

مـسیر انگیخته‌شدن از تاریکی‌ها می‌گذرد؛
تاریکی‌های درونی‌مان هستند که ما را در تکاپوی یافتنِ کلیدِ روشنایی یا بازکردنِ دریچه‌ای می‌اندازند.
به‌محض‌ِ یافتنِ کلید یا دریچه، جریانی عصبی درون‌مان شکل می‌گیرد و ما را به پیش می‌رانَد تا در مسیرمان شتاب بگیریم.

تـعریفی که دانش‌نامه‌ی آزاد یا ویکی‌پدیا ارائه کرده:
انـگیزش؛ به مجموعه عامل‌هایی گفته می‌شود که مردم را وامی‌دارد تا به روشی خاص رفتار و تلاش کنند و در نتیجه به هدف‌های مورد نظر دست یابند.

بـه‌زعم من، یکی از این عوامل، شکست‌ها/ زمین‌خوردن‌ها/ناتوانی‌ها/بدشانسی‌های ما هستند!
به‌قول دوستی، «باید حالِت به‌هم بخوره از اوضاع، تا پاشی یه کاری واسه خودت بکنی.»
شاید بهتر باشد گاهی نادیده گرفته‌شویم، ناامید شویم، زمین بخوریم، غصّه بخوریم تا به وضعیتِ نفرت از اوضاع برسیم.
آن‌گاه تصمیم با خودمان است که برخیزیم و سکّان‌‌ هدایت را به‌دست بگیریم یا هم‌چنان بنشینیم و از شرایط بنالیم.

#من‌درآری
💭| آلودگی‌صوتی،
فقط مختصّ سیستم‌های صوتیِ ماشین‌ها، بوقِ وسایل‌نقلیه، صدای دسته‌جات عزاداری، نمایش‌ها و اجراهای خیابانی، صدای مال‌خرِ سرظهر، صدای بلندگوی مدارس، صدای آژیر و دزدگیر و غیره نمی‌شود.
درست به‌همان میزان که به موارد ذکرشده و ذکرنشده اعتراض وارد می‌شود و بیشترمان معتقدیم که نشان از بی‌فرهنگی و عدم رعایت حقوق شهروندی‌ست، به‌همان میزان معتقدم که اسکرولِ اکسپلورِ اینستاگرام با صدای‌بلند در جمع نیز، زیرپا گذاشتن حقوق دیگران و نداشتن فرهنگ اجتماعی و شخصی‌‌ و از مصادیق آلودگی‌صوتی‌ست!

#من‌درآری
💭| عــه، این هم تار شد که!

قوی‌ترین و باکیفیت‌ترین لنز ثبت‌وقایعِ دیجیتالی در دنیا را فرض بگیرید؛
نمی‌دانم ساخت کدام شرکت است، نمی‌دانم از چه فن‌آوری‌ای استفاده کرده، نمی‌دانم چه‌قدر زمان برده تا ساخته‌شود، نمی‌دانم چند نفر در خطّ‌تولیدش زحمت کشیده‌اند برای این محصول، نمی‌دانم 8K است یا 4K یا چندصد مگاپیکسل!

این را می‌دانم؛
کوچک‌ترین جزء تشکیل‌دهنده‌ی تصاویر دیجیتال، پیکسل‌ها هستند که در نگاه‌اوّل هیچ‌گونه پیکسلی در تصویر دیده‌نمی‌شود.
تازه وقتی‌که انگشتان‌مان را روی صفحه می‌گذاریم یا از غربیلک موس کمک می‌گیریم‌؛ زوم‌-این: ۱۰٪، زوم‌-این: ۵۰٪، زوم‌-این: ۹۰٪، زوم‌-این: ۱۲۵٪، زوم‌-این: ۲۰۰٪، به پیکسل‌ها می‌رسیم. در این‌لحظه است که همه‌چیز تار و بی‌کیفیت می‌شود.

نگاه ما آدم‌ها هم‌ به چنین‌چیزی شباهت دارد و از دور دیگران را باکیفیت می‌بینیم. چه‌بسا به کسی حسادت کنیم یا به دیگری غبطه بخوریم.
همین‌ باعث می‌شود به‌ دیگران نزدیک شویم؛ این نزدیک‌شدن همانا و شروع به کندوکاو و زوم‌-این کردن یک‌دیگر همانا.
هرچه بیشتر به این روند ادامه می‌دهیم، از کیفیت اوّلیه‌ای که برای دیگری متصوّر بودیم، بیشتر کاسته می‌شود.

تجویزهایی نیز باب شده که عدّه‌یی می‌گویند: آدم‌ها رو تو سفر بشناسید، سرِ کار بشناسید، موقع پایان رابطه‌تون بشناسید، موقع خواب بشناسید، موق غذا خوردن بشناسید، موقع حساب‌کتاب دنگ‌شون بشناسید و .. .
حال که تریبونی در دست دارم، من هم می‌خواهم نسخه‌یی بدخط بپیچم:
هرگز سعی نکن آدمی را به‌طورکامل بکاوی، این هم به‌نفع توست و هم دیگری که هم‌چنان چیزهایی را کشف‌نشده باقی بگذاری یا دست‌کم پروسه‌ی این کاویدن و زوم-این را به‌تعویق بیندازی.
هرگز سعی نکن، مگر این‌که تمام آسیب‌های احتمالیِ این کاوش را به‌جان خریده‌باشی.


#من‌درآری
💭| بــزرگ‌تــریــن دانش‌گاه جهان؛
نه استنفُرد در آمریکا است، نه ایندیرا در هندوستان، نه یوتوب، نه دانش‌گاه آزاد خودمان.

البته بلاشک مکان‌های مزبورْ محیط‌های مناسبی برای علم‌اندوزی و یادگیری مهارت‌های مختلف هستند. [به‌ویژه دانش‌گاه آزاد اسلامی!]
امّا آن‌ها هم محدودیت‌هایی دارند. آن‌ها هم بی‌نقص و نامحدود نیستند.

بزرگ‌ترین بستر برای یادگیری و رشد، بالاتر از تجربیات زیستهٔ‌مان، آدم‌ها هستند.
از آدم‌هایی که می‌بینیم، می‌توان چیزهای بی‌شماری یاد گرفت؛
از طرز راه‌رفتن‌شان،
از طرز نگاه‌کردن‌شان،
از دغدغه‌های‌شان،
از حرف‌زدن‌شان،
از نشست و برخاست‌شان،
از خورد و خوراک‌شان،
از تحصیلات‌شان،
از تجربه‌های‌شان.

حتّا همان آدم‌هایی که ازشان خوش‌مان نمی‌آید، باهاشان حال نمی‌کنیم و فکر می‌کنیم سطحی‌اند؛
خواه الگو بگیریم، خواه تقلید کنیم، خواه هرچه کردند، بر حذر باشیم و هرگز انجام ندهیم!

به‌شخصه آموخته‌های زیادی از آدم‌ها داشته‌ام و تصمیم‌ گرفتم در معرّفی این منبعِ غنی و بزرگ خساست به‌خرج ندهم.

#من‌درآری
💭| تحسینِ پاره‌وقت یا مذمّتِ تمام‌وقت؟

هرقدر هم خلق‌ْ‌ در قُبح و ذَمّ روابط و پارتنرهای به‌اصطلاح تاکسیک بنویسند و روایت کنند، درنهایت معشوقی که سال‌های‌سال قرار است به‌یاد خلق بماند، همان معشوق تاکسیک و روان‌نژند و آزارگر خواهدبود!

حتّا اگر به داستان‌های ادبی عاشقانه -اعم از کهن و معاصر- نیز سری بزنیم، یکی از عشّاق -از لحاظ روان‌شناختی- را به‌طور معمول روان‌نژند و آزارگر می‌یابیم!
در بین آثاری که تابه‌امروز به‌شخصه خوانده‌ام، ویژگی آزارگری یکی از طرفین و درعین‌حال سرسپردگی جنون‌آمیز طرف مقابل، کمابیش یکی از شباهت‌های مهم جملگی این آثار بوده‌است.
دست‌کم من هنوز اثر ادبی عاشقانه‌یی نخوانده‌ام که درباره‌ی یک عشق سالم و بالغانه باشد و رابطه‌یی کم‌ فرازونشیب را به‌تصویر بکشد. گویی این گونه از روابط، برای طرف‌داران این حوزه نیز حوصله‌سربر و کسل‌کننده است! یا شاید نویسندگان هم تمایلی به نوشتن و روایت‌گری این‌چنین مضامینی ندارند.

در شبکه‌های اجتماعی هم از این گونه روابط، بی‌شمارْ داستان و ناداستان مرتبط با معشوق بدکردار و حیله‌گر یافت می‌شود و کم‌تر از عشق‌های سالم می‌بینیم و می‌شنویم. [البته به‌جز زوج-بلاگرهای امروزی که برای کسب‌درآمد تن به ایفای‌نقش داده‌اند!]

گویی زشتی و خبث‌طینت و روان‌رنجوری جای‌گاه برتری دارد که کم‌ترْ روایتی از حُسن و مدح عشّاق سالم و بالغ در رسانه‌ها می‌توان یافت.
از دید من، در جهان ما، مذمّت زشتی و پلیدی ارجح بر تحسینِ نیکی و درست‌کاری‌ست‌.
اگر روایت‌گری وقایع لازم و حیاتی است، شاید بهتر باشد گاهی به تحسین‌ها هم بپردازیم تا مذمّتِ صرف.

#من‌درآری
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
💭| عصر امروز درخشان‌ترین و پررنگ‌ترین دوره‌ی تکنولوژی و رسانه‌های جمعی و فوران اخبار گوناگونِ جای‌جای کره‌ی زمین، از زمان پارینه‌سنگی تا به امروز است.
دسترسی به هرچیزِ ممکن و غیرممکنی به‌راحتی آب‌خوردنْ در کسری از ثانیه. به‌قولی از شیرِ مرغ تا جانِ آدمی! به‌سادگی، با وصل‌شدن به اینترنت و چند کلیک. [البته که ما مرحله‌ی اتّصال به فیلترشکن را هم داریم!]
از جنبه‌های مختلفی این پیش‌رفت‌ها به‌کمک انسان امروزی آمده و باعث گسترش علم و غیره هم شده.

امّا همین سهل‌الوصول بودن و وایرال‌شدن‌های گاه‌وبی‌گاه اخبار و اطّلاعات، دمار از روزگارِ انسان هم درآورده! حواس‌پرتی‌های مفرط و دم‌دستی شدن هر نوع خبر مفید و نامفیدی از نتایج عدیده‌ی این مسئله بوده.
اکثر دیدنی‌ها و شنیدنی‌های پخش‌شده هم پشیزی ارزش ندارند و چه‌بسا اخبار دروغین و جعلی و اطّلاعاتِ به‌دردنخورد باشند که به‌کار ما نمی‌آیند. حتّا می‌توانند ما را به بی‌راهه بکشانند، وقت‌مان را هدر دهند و احوالات‌مان را مکدّر کنند!

یکی از راه‌کارهایی که همیشه به‌مان چشمک می‌زده ولی ما به‌ آن پا نمی‌دادیم، خودداری بوده. خودداری از همه‌ی چیزهایی که واقف‌ایم به چه‌میزان تباه‌اند. مشتی لذّت آنی، به‌دور از ذرّه‌یی نفع و سودِ بلندمدّت.
خودداری، اجتناب، کناره‌گیری، دوری، چشم‌پوشی، همگی کلماتی شعاری به‌نظر می‌آیند و بار معنایی مثبتی هم ندارند.
برای همین کلمه‌ی تمرکز شاید جایگزین خلفی شود. دست‌کم جالب‌توجّه‌تر و مصطلح‌تر است!

عصرِ حواس‌پرتی‌های مفرطْ درکنار فواید بسیارش، به‌نظر دو راه پیش‌پا گذاشته: انحراف یا تمرکز.
گاهی باید هم‌چون مالوری هِیز [شخصیت اصلی] در فیلم BirdBox، برای ازپادرنیامدن و منحرف‌نشدن از مسیری ناآرام، عامدانه چشم‌بند ببندیم، خودمان را از ناآرامی‌ها بِرَهانیم و صرفن بر اهداف‌مان تمرکز کنیم. تمرکز افراطی!
حال‌که در ابتدای‌ سالِ جاری [و کمی هم جَوگیر] هستیم و هنوز ۳۶۰ روز فرصت مانده، تمرکزْ می‌تواند مهارت مناسب و بلندمدّتی برای اکتساب و تقویت در طول سال باشد.

امّا چه‌گونه؟!


#من‌درآری
💭| یکی از آیین‌ها و رسومی که به‌شخصه دوست داشتم [و دارم] از فرهنگِ غرب به فرهنگ ما هم راه باز می‌کرد، آیین کادو دادن مسیحیان در حوالی سال‌نوی میلادی‌شان به‌ یک‌دیگر است.
هرچند که در فرهنگ ما هم آیین عیدی‌دادن بزرگ‌ترها به کوچک‌ترها در نوروز وجود دارد که عمومن به‌شکل وجه‌نقد بوده‌است. امّا چه‌کنم که مرغ هم‌سایه غازه؟!
عیدی‌‌ یا دَشت‌ گرفتن به‌جای خود؛ از دیرباز در کودکی و نوجوانی با همین عیدی‌ها کِیفور می‌شدیم و از شمردن عیدی‌های‌مان حظّ وافر می‌بردیم.
این‌روزها امّا با وضع اقتصادی پیش‌رو و تورّم افسارگسیخته، عیدی‌گرفتن و عیدی‌دادن نیز تب‌وتاب قبل را نخواهدداشت. قبل‌ترها با پول عیدی‌ها چه‌کارها که نمی‌کردیم، امّا الآن می‌شود هنگام ایّاب‌وذهاب با وسایل حمل‌ونقل عمومی روی‌شان حساب باز کرد!
از همین‌رو آیین کادو دادن را پسندیده‌تر می‌دانم؛ هم به‌لحاظ مادّی هم معنوی، کادو جذّابیت بیش‌تری برای اشخاص دارد.
دست‌کم الگوگرفتن آگاهانه از این‌گونه آیین‌ها بهتر از پیدایش مسائلی‌ست که با نام تهاجم‌فرهنگی شناخته می‌شوند.

به‌هرحال این‌ها زاییده‌ی ذهن من هستند و یحتمل نشدنی!
اگر روزی حلقه‌ی پیوندهای اجتماعی دل‌خواه‌ام را ساختم، شاید بتوانم این آیین را در آن جابیندازم.


#من‌درآری
💭| اگر سِیری در تاریخِ گذشته‌ی بشریّت داشته‌باشیم می‌بینیم که چندین‌قرن قبل‌تر که زندگی‌ها ساده‌ و بی‌آلایش بود، کسانی روشن‌فکر/Open-Mind خطاب می‌شدند که اهلِ تفکّر و تأمّل و تعمّق بودند! اغلب هم فیلسوف و ریاضی‌دان و مورّخ و منجّم‌باشی و غیره بودند. کسانی مثل: ارشمیدس، مارکوس اورلیوس، تالِس، فیثاغورس، ارسطو، افلاطون، خواجه نصیر طوسی، ابن سینا، ابوریحان بیرونی و امثالهم.
کسانی که -خواسته یا ناخواسته- تأثیرات شگرفی روی پیش‌رفتِ علم و تکنولوژیِ امروزی هم داشتند.

حالا که در دوره‌ی اوجِ علم و تکنولوژی هستیم، اُپِن‌-مایْنْدْ لقبِ کسانی شده که روابطِ منحط، غیراخلاقی و غیرانسانی دارند. روابطی با عناوینِ عجیب‌غریب: Open-Relationship, Situationship. یا بدتر از این‌ها، به والدینی که بچّه‌هاشون رو راحت و آزاد می‌گذارند هم لقب مشابه داده‌می‌شود.
در این دوره از تاریخ، برای اخذِ لقبِ روشن‌فکری رقبای سرسختی وجود ندارد و کار پرمشقّتی در پیش نیست. فقط کافی‌ست شخصْ زیستن بدون چارچوب و شبیه به چهارپایان را برگزیند تا از درودیوار برای‌اش اکلیل ریخته‌شود.

خیلی جالبه. خیلی زیاد جالبه!


#من‌درآری
💭| در سال‌روز پیروزی ایدئولوژی بر طاغوت، اگر بی‌لچک و چارقد، نیمه‌برهنه و حتّا برهنه هم به دسته‌ی راه‌پیمایان و پاس‌دارانِ انقلاب‌شان ملحق بشوی، عیب و ایرادی که ندارد هیچ، گزارش‌گرِ صداوسیما به‌همراه واحد سیّار از ۱۸ زاویه‌ی ممکن و ناممکن، کلوز شات تا واید شات، از شخص تصویر برمی‌دارد و در تمامیِ شبکه‌های داخلی و خارجی‌شان پخش می‌کند، مقداری‌ش را آرشیو می‌کند برای روز مبادا، مقداری‌ش هم ارزشی و بسیجی آپ‌لود می‌کنند روی شبکه‌های فیلترشده‌ی مُعاند و مستهجن و مبتذلِ غربی!
الحق که خوب سیرکی راه انداخته‌اند!
خوش‌به‌حال اندیش‌مندان، وارستگان، متفکّران، متدیّنان، متملّقان، نان‌به‌نرخ‌روزخوران، ملتمسان و طرف‌دارانی که از این سیرکِ مهوّع لذّت می‌برند!


#من‌درآری
💭| آهنگ‌هایی که دیگران برامون می‌فرستند، شایستگی قرارگرفتن در دسته‌ی اموال غیرمنقول رو دارند.
امیدوارم در آینده مراجع ذی‌صلاح به این موضوع بپردازند.


#من‌درآری
💭| در اوّلین ساعات امروز، به یک سرنخ مندرآری و تجربه‌محور رسیدم.

فکر کردن به گذشته و درگیری با آن؛
اگر به‌قصد تغییردادن یک رخ‌داد -هرچند کوچک و هرچند کوتاه و گذرا- باشد، در بلندمدّت به تباهی و زوال‌عقل می‌انجامد.
و اگر به‌قصد درس‌گرفتن و عبرت‌آموزی باشد، در بلندمدّت به رشد و شکوفایی و آگاهی منجر می‌شود.


#من‌درآری
Ещё