وقتی یک حیوان وحشی را در سیرک به حیوانی بی آزار مبدل میکنند، آیا وحشی بودن آن را درمان کردهاند یا فقط آن را با توسل به تحمیل ترس و زخم و گرسنگی رام کردهاند؟ کلیسا هم دقیقا همین کار را با انسان کرد: انسان را با زور و ترس رام کرد و اسم این کار را بهبود بخشیدن و درمان انسان نهاد، در حالی که انسان فقط ناتوان و بیمار شد.
چهاردهم مارس ۱۸۸۳، يک ربع به ساعت ٣ بعدازظهر، بزرگترين انديشمند روزگار ما از انديشيدن باز ايستاد. فقط دو دقيقه او را تنها گذاشته بوديم، همين که به اتاق آمديم، ديديم که آرام روى صندلى خوابيده است - اما اين بار براى هميشه. مارکس معمولا" به نقل از «اپيکور» میگفت:«مرگ، يک بدبختی برای کسی که میميرد نيست، بلکه مصيبتی برای بازماندهگان است.» با مرگ مارکس، قامت بشريت به اندازه يک سر و يک مغز، و بزرگترين مغز دوره ما، کوتاه شد.
همانطور که داروین قانون تکامل جهان ارگانیک و موجود زنده را باز نمود. #کارل_مارکس قانون تکامل تاریخ بشر را باز نموده است. این نکته ساده که مردمان پیش از آن که بتوانند به سیاست، دانش، هنر، دین و جزء اینها بپردازند؛ در وحلهی نخست باید بخورند، بیاشامند، خانه داشته باشند و جامه بپوشند، نکته سادهای که زیر لایههایی از تصورات ایدهآلیستی از دیده پنهان مانده بود. آنچه را ماركس به انجام رساند، من نمیتوانستم انجام دهم. ماركس، برتر، دورانديشتر، تيزبينتر و ژرفنگرتر از بقيهی ما بود. ماركس يك نابغه بود. ما حداكثر افراد با استعدادی بوديم. نام و کار او از سدهها فراتر خواهد رفت. ✍#فردریش_انگلس
۲۱ فوریه ۱۸۴۸ #مانیفست کمونیست توسط #کارل_مارکس و #فردریش _انگلس منتشر شد. این مانیفست که به طور گسترده توسط کارگران در سراسر جهان خوانده شده ، یکی از تأثیرگذارترین متونی است که تاکنون نوشته شده است.
#فردریش_انگلس، در سومین روز مرگ این دوست دیرینه اش در ۱۷ مارس ۱۸۸۳، بر مزار مارکس در گورستان #هایگیت شهر #لندن، چنین گفت:
«چهارده مارس، يک ربع به ساعت سه بعدازظهر، بزرگترين انديشمند روزگار ما از انديشيدن باز ايستاد. فقط دو دقيقه او را تنها گذاشته بوديم، همين که به اتاق آمديم، ديديم که آرام روى صندلى خوابيده است - اما اين بار براى هميشه.
مرگ اين مرد چنان ضايعهاى براى پرولتارياى رزمنده اروپا و امريکا و براى تاريخ علوم است که ابعادش غير قابل اندازهگيرى است. جاى خالىاى که با رفتن اين روح پُر عظمت بوجود آمده است بزودى زود همه جا احساس خواهد. همانطور که #داروین قانون تکامل جهان ارگانیک و موجود زنده را باز نمود. مارکس قانون تکامل تاریخ بشر را باز نموده است. این نکته ساده که مردمان پیش از آن که بتوانند به سیاست، دانش، هنر، دین و جزء اینها به پردازند در وهله نخست باید بخورند، بیاشامند، خانه داشته باشند و جامه بپوشند، نکته سادهای که زیر لایههایی از تصورات ایدهآلیستی از دیده پنهان مانده بود.»
«برافتادن حق مادری، شکست جهانی-تاریخی جنس مؤنث بود. و با شکل گیری خانوادۀ خصوصی تحت سرپرستی مرد، مرد فرمانروایی خانه را نیز به دست آورد، زن تنزل مقام یافت، برده شد، بندۀ شهوت مرد و ابزاری صِرف برای تولید فرزند». -...همچنین مذاهب از زمان ابراهیم، همه دارای موازین اخلاقی مشابه و برای تحکیم مالکیت خصوصی و در پی آن به تسلیم درآوردن و وادار کردن زن به قبول موقعیت اجتماعی درجۀ دو و زندگی برده وارش پدید آمدند، تا در طول تاریخ به حفظ و حراست نظام مالکیت خصوصی در دوره های مختلف برده داری، فئودالیزم و سرمایه داری استحکام بخشند.
◾️یک نفربرده یک مرتبه برای همیشه فروخته شده هست امایک نفرپرولتر مجبوراست نیروی کارخود را درهرروز وهرساعت بفروشد یک نفربرده که مایملک ارباب هست دراثراینکه مصلحت اربابش اقتضادارد[هرچقدرهم توام با بدبختی باشد]تامین شده است امایک نفرپرولترکه میتوان اورا مایملک تمام طبقه بورژوازی دانست فقط وقتی میتواندنیروی کارحودرابفروشدکه کسی به آن احتیاج داشته باشد، بهیچوجه زندگانی تامین شده ای ندارد واین تامین زندگی فقط برای مجموع طبقه کارگرموجودهست برده ازجریان رقابت تجارتی خارج است وحال آنکه پرولتردرمیان این رقابت قراردارد وتمام این نوسانات راحس میکند برده به منزله یک کالاست نه به منزله عضوی ازجامعه بورژوازی وحال آنکه پرولترمانند یک فردویک عضوازجامعه بورژوازی شناخته شده است ازاینرویک نفربرده میتواند وضیعتی بهترازوضیعت پرولتر داشته باشد ولی درمقابل پرولتربه یک درجه مترقی تراجتماع تعلق داردوخود نیزنسبت به برده دردرجه بالاتری قرارگرفته است یک نفربرده اگربتواندازمیان کلیه روابط مالکیت فقط رابطه بردگی راازبین ببرد آزادخواهدشد وحال آنکه آزادی پرولترفقط وفقط درصورت الغای کلیه اصول مالکیت شخصی میسرخواهدشد.