@khodneviis ✒ 🎗#عیدانهانگار وجب به وجب زندگيت رو گز كرده باشي....تجربههات رو...خاطرههات رو...
سرتاسرش شلوغه...
يه عده ميان و يه عده ميرن...
يه جاهايي با بعضيها هم مسير ميشي و تا مياي بذاريشون نشون كه گمشون نكني، ناغافل تو يه فرعي غيب ميشن...
به خودت كه مياي ميبيني راهتون جدا شده و گمش كردي...
بعضي جاها هم مقصر خودتي كه جذب دستفروشها و ويترينها شدي و جا موندي...
يه جاهايي مجبوري براي ادامه راه يه عده رو دور بزني و برعكس يه وقتايي خودت ميشي سد معبر و بقيه دورت ميزنن...
يه جاهايي چونه ميزني ...آي چون ميزني و يه جاهايي حال ميكني و بي برو برگرد با جون و دلت از جيب عيدي ميدي ...
مسير تجريش يه جاهايي اذيتت ميكنه ... ميخواي نبيني ..ميخواي نشنوي ...مثل همون دختر بچهاي كه از سرما چمباتمه زده و جلوش دستمال جيبي چيده ...مثل پيرمردي كه نميبينه و دستها رو جلوش سپر كرده و بين جمعيت داد ميزنه اگه اعتقادي به حافظ داري يه فال بخر...يا پيرزني كه يه ترازو جلوش گذاشته و خوشيهاي مردم رو وزن ميكنه...تو بساط دستفروشها دستهاي خسته و كاركرده زياد ميبيني و استعداد حروم شده و بيانصافي تا دلت بخواد..مثل پسر معلولي كه سلامتي رو با دهنش نقاشي ميكشه و ميفروشه ...
يه جاهاييش قدمهات كند ميشه بس كه قشنگن سنبلها ،لالهها ،شمعدونيها و سبزهها...يه جاهايي صف كشيدن چون سمنو عمه ليلاست...چون صداي سنتور براشون آشناست ...
دم بيمارستان شهدا باز قدمها تند ميشه... آخه بوي انتظار و اميد چه ضدعفوني شده و چه نشده اذيتت ميكنه...كنار امامزاده اما پر از دعاست...
تجريش وجب به وجبش يه حاليه...
تو مسير هم خندت ميگيره و هم بغض ميكني..
گاهي خريد ميكني ..گاهي ميفروشي و اما يه جاهايي فقط ميايستي و نگاه ميكني...
📝 #یادداشت 👤 #شادی_کتابچی🎁 #عیدانه✒ Telegram.me/Khodneviis