#شعر #شعر_نو #شعر_سپید #غزل
#شعرفارسی #شعرجهان
#موسیقی #کتاب
سر خوردن از اندوهی به اندوه دیگر
چون کشتی بیلنگر کژ میشد و مژ میشد
در حسرت او مرده صد عاقل و فرزانه
#مولانا
انکار نمیکنم که توی روزهایی که کیا و بیایی داشتم، چهار پنج تا دل را شکستهام، اما همهٔ ما از این جور خبطها کردهایم؛ نکردهایم؟ پس، از این بابت، آدم بهخصوصی نیستم. هیچوقت یکشبه دلی را نشکستم؛ اگر هم شکستم، خرد خرد شکستم. هیچ وقت دری را برای همیشه پشت سرم نکوبیدهام. همیشه یواش یواش محو شدهام؛ تا همین حالا که همچنان دارم محو میشوم.