بخاری های نفتی چکه ای مدرسه ما
. . . یه خبر خیلی بد : بچه ها جاده هزاوه باز شد. میری سر یال و میبینی که یه ماشین گنده زرد رنگ همه برفا رو داده کنار جاده و جاده باز شده، برفا از دو طرف مث دیوار بالا اومدند.
عهههه، فردا باید بریم مدرسه بعد از دو هفته تعطیلی . . .
صبح کِش کتابات رو میندازی دورشون و چکمه هات رو می پوشی و شال و کلاه و مدرسه.
توی کلاس یه بخاری نفتی بود، مثل یه استوانه ، درش از جنس چدن بسیار سنگین بود و مثل در قابلمه میفتاد روی بخاری .
یه منبع نفت کنار بخاری بود و با یه شیر نفت چک چک می رفت داخل بخاری ، اکثر اوقات بچه ها دستکاریش می کردند.
گاهی بخاری رو داغ می کردیم و کف چکمه هامون رو می چسبوندیم بهش تا عاج کفش صاف بشه و حسابی روی یخ ها سر بخوره.
اون روزم بچه ها نفت بخاری رو زیاد کرده بودن ، خانم معلم اومد سر کلاس، طبق معمول نه روسری به سرش بود و نه جوراب به پاش، چطوری پاهاش یخ نمیکرد نمیدونم.
همیشه با یه دامن کوتاه و کت مخصوص خودش می اومد سر کلاس.
خانم معلم تازه روی صندلی خودش نشسته بود و داشت با بچه ها خوش و بش می کرد که . . .
یه صدای وحشتناک مثل انفجار بلند شد ، کلاس تاریک شد، چشم چشم رو نمیدید، درِ بخاری پریده بود و کلاس پر از دوده شده بود.
بعدم دوده ها مثل
برف سیاه شروع کردند از سقف کلاس ریختن به کف کلاس.
خانم معلم اولش که خیلی ترسیده بود، روی لباسش هم پر از دوده شده بود ، چند لحظه بعد زد زیر گریه و کلاس رو ترک کرد.
دلهره آور بود، حالا منتظر اومدن آقای هزاره ای مدیر مدرسه با اون ژست مخصوص و ترکه معروفش بودی تا همه رو از دم بزنه .
. . . زودتر از اونی که فکر می کردی مدیر مدرسه با اون عینک و سبیل و کراوات و سگرمه های در هم جلوی در کلاس حاضر می شد و میگفت: قال قال قال قال نکنید، یه پدری ازتون در بیارم تا کرام الکاتبین رو یاد کنید . . .
به زودی مجرم شناسایی میشد همه انگشت ها حسن رو نشون میداد که با منبع نفت بخاری ور رفته و یه آمپول هم انداخته توی بخاری و بخاری منفجر شده و مابقی قضایا . . .
صدای کتک خوردن حسن توی راهرو به گوش می رسید : آقا غلط کردیم ، آقا . . . خوردیم آقا . . . ، اما تو می دونستی که حسن هرگز غلط نخواهد کرد ....
ایرج احمدی هزاوه
پی نوشت: بعدها اون بخاری های در چدنی به خاطر خطرناک بودنشون جمع شدند، گاهی مثل یک بمب عمل می کردند!
#داستان #هزاوه #افاضات_فدوی #طنز #نوستالوژی #برف #اتوبوس_هزاوه #آن_زمستان_سرد@irajahmadihezave #ایرج_احمدی_هزاوه