مختصری دربارهی هایک و میزس (۲)لینک بخش اول
جناب پِر بیلوند، مدرس مدرسهی آنتروپرونرشیپ دانشگاه ایالتی اوکلاهاما و از اعضای ارشد بنیاد میزس، در توییت بالا با استناد به متن یک مصاحبه نتیجه گرفته که «هر چه نظرات هایک در باب میزس را بیشتر میخواند بیشتر به این نتیجه میرسد که هایک میزس را درست نفهمیده است.» اما اگر نیک بنگریم آنچه بیلوند ناتوانی هایک در فهم میزس میخواند در واقع ریشهایترین و در عین حال ویرانگرترین نقد به روششناسی میزس آن هم از جانب کسی چون هایک بوده است، نقدی که هیچگاه پاسخی از میزس و پیروان او دریافت نکرد. برای اینکه جایگاه میزس در روششناسی اقتصاد را بهتر دریابیم یادآوری چند مورد از مواضع او تا حدی موضوع را روشن میکند. برای مثال، در سال ۱۹۳۶، کارل منگر جونیور (ریاضیدان و فرزند کارل منگر، بنیانگذار اقتصاد اتریشی) مقالهای نوشت با عنوان «ملاحظاتی در باب قانون بازده نزولی». مقالهْ تحلیلی فرمال از قانون بازده نزولی به دست میداد و روابط منطقی آن را اثبات ریاضیاتی میکرد. اما میزس به جای نقد روششناسانه (کاری که سایر اتریشیها از زمان منگر در قبال تحلیلهای فرمال میکردند و هایک آن را به کمال منطقیاش رساند) با علاقه مقاله را خواند و به نویسنده نامه نوشت که «مقاله را خوانده، سودمند یافته و بسیار از آن آموخته است.» البته اُسکار مورگِنشْتِرن نظر دیگری داشت. از نگاه او، میزس اصلا مقاله را نفهمیده است. همزمان، هانس مایر، ادیتور ژورنال معتبر آن زمان اقتصاد اتریشی، اجازهی انتشار مقالهی کارل منگر جونیور در مجله را نداد. در واقع، میزس برخلاف کارل منگر بنیانگذار، فردریش فون ویزر، هانس مایر و هایک نه تنها در اتخاذ موضع با روش به کار رفته در تحلیلهای فرمال فاصله نمیگذاشت بلکه آن را با آرای روششناسانهی خود یکسان میپنداشت. اصولا طرح پراکسیولوژی به عنوان روش معتبر که بر طبق آن قضایای علم اقتصاد مانند قضایای منطق و ریاضیات ماقبل تجربیاند بیش از هر چیز نشانهی موافقت میزس با روش رایج در تحلیلهای فرمال اقتصاد بود و این یعنی میزس جدالهای تعیینکننده در اقتصاد بر سر روش در دهه ۲۰ و ۳۰ را مانند دیگر جدالهای علم اقتصاد (در مورد پول، بهره و سرمایه) چندان دنبال نکرده و مشارکتی در آنها نداشته است. تبلور این عدم مشارکت و عقب ماندن از قافلهی مجادلات روشی را در قسمت چهارم از رسالهی کنش انسانی او در فصلی تحت عنوان «علم مبادله یا اقتصاد جامعهی بازار» میتوان دید، جایی که او پس از نقدی مجمل بر آرای مارکس و انگلس، به محدوده و روش «علم مبادله» میپردازد و «روش خاص علم اقتصاد را روش سازههای مجازی» میداند. مقایسههای او در مورد تفاوت اقتصاد خرد و کلان و تایید ضمنی روش میکرو که مانند «فیزیک میکروسکوپیک به تنهایی برای بررسی کل حوزهی فیزیک کافیاند» هم مهر تاییدی است بر همسویی او با روش تحلیلهای فرمال و همچنین اختلاف عمیق او با هایک در نگاه به روششناسی به نحو خاص و اقتصاد به نحو عام است (هایک از اواسط دهه ۳۰ به نقد تفکر غالب در علم اقتصاد یعنی منطق فرمال انتخاب پرداخت، در حالی که میزس در اواخر دهه ۴۰ یعنی ۱۵ سال بعد در رسالهی کنش انسانی از این روش دفاع کرد). جالب اینجاست که میزس وقتی میخواهد نشان دهد چگونه قضایای ماقبل تجربی روش او واقعیت بیرونی را توضیح میدهند به تحلیل کانت اشاره میکند و میگوید در پراکسیولوژی مساله روشن است چراکه «استدلال مبتنی بر گزارههای ماقبل تجربی و کنش انسان هر دو از ظهورات ذهن بشرند. واقعیت کنش محصول ساختار منطقی ذهن است.» معنای ضمنی این حرف این است که ناسازگاری طرحهای افراد و عدم انطباق آنها و بروز معضلاتی چون چرخههای رکود بیمعناست چون خروجی کنشها مانند اشیای ریاضی و روابط آنها از ظهورات ذهن افرادند و بالطبع ساختاری منطقی و سازوار دارند. به همین دلیل است که او مقالهی کارل منگر جونیور را، که اساسا در باب منطق انتخاب است تا اقتصاد، «سودمند» مییابد و روش میکرو را تنها روش مناسب برای فهم اقتصاد میداند. بیراه نبود که هایک او را یک «یوتیلیتارین عقلگرا» مینامید و معتقد بود رد سوسیالیسم با رویکرد میزس ناسازگار و جمعناپذیر است و اسکار لانگه، که از ایدهی سوسیالیسم بازار دفاع میکرد، به طعنه گفته بود که در تالارهای بزرگ هیئتهای برنامهریزی مرکزی و وزارتخانههای اشتراکیسازی دولتهای سوسیالیستی باید برای مجسمهی پروفسور میزس جایگاهی توام با احترام اختصاص دهند.
🆓@freemarketeconomy