سهش

#کاتارسیس
Channel
Education
Politics
Art and Design
Humor and Entertainment
Persian
Logo of the Telegram channel سهش
@FdpariziPromote
520
subscribers
317
photos
55
videos
162
links
فاطمه دلاوری پاریزی دانشجوی دکتری فلسفه غرب، دانشگاه تهران سهش، شاید طریق حقیقت است. سهش از ریشه سهستن به معنی نگریستن است، ترسیدن و ظاهر شدن... زیبایی‌شناسی ایدئالیسم آلمانی فلسفه فرهنگ، سیاست، اخلاق و... @fdparizi ادمین: @FatemehDelavari
فوتبال، به‌مثابه آینه‌ایست که ما را به خودآگاهی می‌رساند. هریک از ما خود را به جای وحید امیری، بیرانوند و طارمی گذاشتیم، پا به پایشان دویدیم، استرس و اضطراب را تجربه کردیم و سعی کردیم در مقابل هر کنشی، بهترین واکنش را طراحی کنیم. فوتبال برای هر یک از ما کاتارسیسی است که ما را چند درجه امیدوارتر، خودارزشمندبین‌تر و شجاع‌تر کرد.
ما در مستطیل سبز، خودمان را دیدیم که در برابر "بهترین تیم ملی دنیا" و "پرستاره‌ترین تیم ملی دنیا" قهرمانانه دفاع کردیم و حتی در لحظاتی مالک توپ بودیم و به دروازه حریفِ قدرتمند حمله کردیم و یکی از بهترین بازیکنان جهان را پشت سر گذاشتیم.
همه ما امشب از چندین ماه، فضاسازی منفی و تحقیر خودمان، خجالت کشیدیم و فهمیدیم، اساسا برآورد دقیقی از شرایط خودمان و جهان نداریم و خودمان را بسیار کمتر از آن‌چه هستیم می‌بینیم ولی برای چیزی بسیار بیشتر از آن‌چه فکر می‌کنیم، لیاقت داریم.
فوتبال، بازتاب آگاهی ما نسبت به خودمان است و ما می‌توانیم در آینه فوتبال خودمان را با دقت و صادقانه مشاهده کنیم. همین‌قدر توانمند، همین‌قدر غیور و جنگجو، همین‌قدر کمال‌گرا و همین‌قدر خودکوچک‌بین و خودتحقیر کن. فوتبال به ما نشان داد، مدیریت کارامد، صرف هزینه‌های معقول، سرمایه‌گذاری مالی و غیر مالی، شایسته‌سالاری و... چگونه می‌تواند از ما افراد و تیمی قدرتمند بسازد و بر افسانه همیشگی "ایرانی‌ها کار جمعی بلد نیستند" مهر پایان بزند.
فوتبال، مسیحی است که هبوط کرده تا امت، خود را در وجود او بازیابد و به رستگاری برسد. مسیح، واسطه امت و خدا است و بازتابِ اعمال و کردار امت در برابر خدای.

* در فلسفه هگل، رابطه دقیقی بین واسطه‌گی، بازتاب و حضرت مسیح وجود دارد.

#فوتبال
#فلسفه
#واسطه
#بازتاب
#مسیح
#کاتارسیس
#فاطمه_دلاوری_پاریزی

@Fdparizi
تراژدی، بازنماییِ عملِ جدی و کاملی است که اندازه‌ای معین دارد و آراسته به آرایه‌هایی است که هریک جداگانه در بخش‌های مختلف نمایش به کار رفته‌اند. تراژدی را بازیگران باز می‌نمایند و نه راویان؛ و به واسطه‌ی شفقت و ترس موجب پالایش احساسات می‌شود. (بوطیقا، 49b، 25-28)

#کاتارسیس
#ارسطو
#تراژدی
@Fdparizi
بیست و یک روز بعد

وقتی از سینما بیرون آمدم، پاهایم گرفته بود. کمی هم نفس‌نفس‌ می‌زدم. تپش قلبم از حالت عادی بیشتر شده بود. کف دستم عرق کرده بود و به خاطر مشت کردن دستم، رد ناخن‌هایم بر کف دستم مانده بود. گوئی مسیری طولانی را با استرس و نگرانی دویده‌ام. سمانه هم وضع مشابهی داشت.
مرتضا، در بازی پر از حس و تراژیک خود، زندگی را برای ما به تصویر کشیده بود و ما در جذبه‌ای دیونوسوسی، با او همراه و هم‌پا شده بودیم. تصویر مرتضا، تصویر زندگی بود که به قول مامانش « هر وقت غولی رو می‌کشی غول بزرگ‌تری میاد جلو. ولی تو دیگه از مبارزه قبلی قوی‌تر شدی و نمی‌ترسی» و این داستان زندگی است. داستان دویدن‌های بی امان و مبارزه‌های همیشگی.
زندگی همین تصویر پراز چالش و رنج و بیماری و نگرانی و مشکلات تو در تو ... است. اما زندگی با همه این رنج‌های بشری، سیاه نیست. سرشار از امید و تکاپو و بالندگی است. همین امید است که مخاطب را با حال خوب به خانه می‌فرستد. و این امید در صحنه آخر که گوئی تجلی رؤیای توامان پدر و پسر است، به اوج خود می‌رسد. حالا پسر دوربینی دارد که با آن رویایش را به تصویر می‌کشد... . و آخرین سکانس، لذت تلاش دوچندانی است که برای زندگی و رؤیایش کشیده است. امید، این آخرین بازمانده جعبه پاندورا برای تحمل داغ و دریغ‌های بشری.
وقتی از سینما بیرون آمدم، پاهایم گرفته بود. کمی هم نفس‌نفس می‌زدم. تپش قلبم از حالت عادی بیشتر شده بود، اما... درونم از آرامش ناشی از خلسه کاتارسیس وعده داده شده و هیجان امیدوارانه ناشی از همذات پنداری با تک تک لحظات مبارزه مرتضا، سرشار بود.

#کاتارسیس
#فیلم
#سینما
@Fdparizi