سهش

#فیلم
Channel
Education
Politics
Art and Design
Humor and Entertainment
Persian
Logo of the Telegram channel سهش
@FdpariziPromote
520
subscribers
317
photos
55
videos
162
links
فاطمه دلاوری پاریزی دانشجوی دکتری فلسفه غرب، دانشگاه تهران سهش، شاید طریق حقیقت است. سهش از ریشه سهستن به معنی نگریستن است، ترسیدن و ظاهر شدن... زیبایی‌شناسی ایدئالیسم آلمانی فلسفه فرهنگ، سیاست، اخلاق و... @fdparizi ادمین: @FatemehDelavari
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎥 پنجمین قسمت چراغ مطالعه #فیلم_کامل

📚 «چی را چطور بخوانیم؟» با سعید طاووسی استاد دانشگاه و پژوهشگر حوزه تاریخ در مورد اینکه «چطور تاریخ اسلام بخوانیم؟»

☕️ بخش فارسی وار و گفت‌وگو با هوشنگ جاوید درباره «نعت نبی» که از شگفتی های ادبی شعر فارسی است

📕 «تجربه خواندن» با فاطمه دلاوری و تجربه‌ی مطالعه کتاب «الحیات»

🪑 اینجا چراغ مطالعه است. مجله‌ی هفتگی کتاب.
هر هفته، سه‌شنبه‌ و چهارشنبه شب‌ها، ساعت ۲۱، شبکه چهار سیما

🎯چراغ مطالعه در اینستاگرام، توئیتر و تلگرام حساب کاربری دارد. چراغ‌های مطالعه‌تون رو روشن کنید.

@Cheraghtv4
Audio
🎧 پنجمین قسمت چراغ مطالعه #فیلم_کامل

📚 «چی را چطور بخوانیم؟» با سعید طاووسی استاد دانشگاه و پژوهشگر حوزه تاریخ در مورد اینکه «چطور تاریخ اسلام بخوانیم؟»

☕️ بخش فارسی وار و گفت‌وگو با هوشنگ جاوید درباره «نعت نبی» که از شگفتی های ادبی شعر فارسی است

📕 «تجربه خواندن» با فاطمه دلاوری و تجربه‌ی مطالعه کتاب «الحیات»


🎯چراغ مطالعه در اینستاگرام، توئیتر و تلگرام حساب کاربری دارد. چراغ‌های مطالعه‌تون رو روشن کنید.

@Cheraghtv4
4_6023614477847495762.MP4
12.5 MB
ان‌شاالله هر عصر حوالی ساعت ۴ از شنبه تا چهارشنبه از شبکه ۳

#کاملا_دخترونه
#فیلم
#کلیپ
#استقلال


@Fdparizi
من پیرامونی بودم و حاشیه‌نشین. به‌عنوان یک زن. هرجا که زنی درخشید این موفقیت در جان و تن من هم منتشر شد. این را خوب می‌فهمم به همین دلیل با این مرد سیه چرده بوشهری همذات‌پنداری کردم که می‌خواهد: پاپ، سیاه‌پوست شود، تا سیاه‌ها بشوند آقای دنیا.
من سینمای هنر و تجربه را دوست دارم. پر است از ایده‌های بکر و ساخت‌های معصومانه و بازی‌های دست‌نخورده. اگر سلیقه شما هم چنین است دیدن "پاپ" را از دست ندهید.

#فیلم
#پیرامونی

با تشکر از سحر و پیشنهادش

@Fdparizi
نقد بیست و یک روز بعد
تلاش ایده آلیستیکِ ممکن کردن امر ناممکن، تلاشی عمیقأ انسانی


تلاش برای ساختن فیلم کوتاه و گرفتن جایزه ی آن، کوشش برای جبران خسارت دوربین قرض شده، در به در زدن برای جور کردن هزینه ی داروی مادر، کار در کارواش، بازی کامپیوتری شرطی، ترتیب دادن کارناوال ایستاندن قطار و... مرتضی، قهرمان نوجوان کنشگر داستان در تقابل میان نیاز به پول برای محقق کردن رویاها و نیاز به آن برای تأمین هزینه های درمان مادر سرطانی اش، چنان سیل روابط زیست جهان اش را- از مدرسه و دوستان و کلوپ گرفته تا کارواش و فامیل و بیمارستان- بر ذهن مخاطب روان میکند که بیننده تا قبل از پایان فیلم فرصت فکر به لزوم تکرار دوره ای هزینه ی درمان را نمی یابد و شوک نهایی فیلم به درستی بر مخاطب وارد می آید، شوکی ای علارغم تراژیک بودن اش، در بیننده تأثیر منفی و فروکاهنده نمی گذارد چراکه او نود دقیقه تلاش تسلیم ناپذیر قهرمان داستان را دیده و می داند که مرتضی با روحیه امیدوار، سمج و در عین حال خلاق اش، تا 21 روز بعد به تلاش ادامه خواهد داد.
در شرایطی که تقدیرگرایی بر دامان سینمای اجتماعی ایران لانه کرده است، ضد قهرمان فیلم نامه ها، خسته، گیج و وامانده اند و امید بیش از هر چیز واژه ای سیاسی است، پرسش این است که چنین کنش گری ای چگونه ممکن است؟ این امید اعجاب انگیز مرتضی که انسان را به یاد امید مطلق و بی قید و شرطِ یاسپرسی می اندازد و نیز به عدالتِ در راه دریدا تنه می زند، از کجا در دل قهرمان فیلم راه یافته است؟ و نیز به انجام رسانیدن کاری که پدر به انجام نرسانید و سر بر راه انجامِ آن، گذارد، چگونه ضرورتی است؟ پرسشی که از آغاز فیلم به طور واضح طرح می شود و تا پایان بارها مطرح شده و با مخاطب همراه است، بی آنکه جوابی به آن داده شود؛ مرتضی چرا می خواهد کاری که پدرش انجام نداده است را به انجام رساند؟ او چرا باید کاری فراتر از قدرت انسان، متوقف کردن قطار با نیروی تمرکز، یک کار غیر ممکن را ممکن کند؟
متوقف کردن قطار، رخدادی که در سکانس پایانی فیلم، در فضای وهم آلود و رؤیاگون آن را می بینیم، نمادی از یک امر ایده آل است، ایده آل تحقق نمی یابد، امر ایده آل امری است که چون یک نشانه، راه و مسیر را پیش رو قرار می دهد، راه و مسیری که اراده ی انسانی را می طلبد که در آن برای مدت طولانی گام بردارد و همین استمرار و تمرکز و اراده است که امور ناممکن را ممکن می سازد، تاریخ بشری را تحقق می بخشد و انسان را از "حیوان ناطق" تبدیل به " انسان به عنوان موجودی تاریخمند و پیشرونده" می کند. تاریخ انسانی قاءم به امور ناممکنی است که ممکن شده اند از جمله پرواز موجود دوپا، روشن کردن شب تاریک و ثبت تصاویر لحظات زودگذر و... این لحظات قبل از آنکه کارکردی برای عموم انسان ها داشته باشند، یک خواست و آرزوی بشری بودند، خواستی شبیه به رویا ی مرتضی برای ایستاندن قطار. امید است که داستان ها یمان و همینطور قلب کودکان این سرزمین، سرشار از آرزوها و اراده های انسانی باشد، باشد که این گوشه ی کره ی خاکی دوباره پس از قرن ها خاموشی، مهد تمدن، تفکر و فرهنگ گردد.

پریسا آزمایش

#فیلم
@Fdparizi
بیست و یک روز بعد

وقتی از سینما بیرون آمدم، پاهایم گرفته بود. کمی هم نفس‌نفس‌ می‌زدم. تپش قلبم از حالت عادی بیشتر شده بود. کف دستم عرق کرده بود و به خاطر مشت کردن دستم، رد ناخن‌هایم بر کف دستم مانده بود. گوئی مسیری طولانی را با استرس و نگرانی دویده‌ام. سمانه هم وضع مشابهی داشت.
مرتضا، در بازی پر از حس و تراژیک خود، زندگی را برای ما به تصویر کشیده بود و ما در جذبه‌ای دیونوسوسی، با او همراه و هم‌پا شده بودیم. تصویر مرتضا، تصویر زندگی بود که به قول مامانش « هر وقت غولی رو می‌کشی غول بزرگ‌تری میاد جلو. ولی تو دیگه از مبارزه قبلی قوی‌تر شدی و نمی‌ترسی» و این داستان زندگی است. داستان دویدن‌های بی امان و مبارزه‌های همیشگی.
زندگی همین تصویر پراز چالش و رنج و بیماری و نگرانی و مشکلات تو در تو ... است. اما زندگی با همه این رنج‌های بشری، سیاه نیست. سرشار از امید و تکاپو و بالندگی است. همین امید است که مخاطب را با حال خوب به خانه می‌فرستد. و این امید در صحنه آخر که گوئی تجلی رؤیای توامان پدر و پسر است، به اوج خود می‌رسد. حالا پسر دوربینی دارد که با آن رویایش را به تصویر می‌کشد... . و آخرین سکانس، لذت تلاش دوچندانی است که برای زندگی و رؤیایش کشیده است. امید، این آخرین بازمانده جعبه پاندورا برای تحمل داغ و دریغ‌های بشری.
وقتی از سینما بیرون آمدم، پاهایم گرفته بود. کمی هم نفس‌نفس می‌زدم. تپش قلبم از حالت عادی بیشتر شده بود، اما... درونم از آرامش ناشی از خلسه کاتارسیس وعده داده شده و هیجان امیدوارانه ناشی از همذات پنداری با تک تک لحظات مبارزه مرتضا، سرشار بود.

#کاتارسیس
#فیلم
#سینما
@Fdparizi
کایه دو سینما
کایه دو سینما مجله تاثیرگذار فرانسوی در حوزه نقد فیلم، به معرفی فیلم‌های برگزیده خود از سال 1951 تا 2010 پرداخته است.

Most of the following lists were compiled by Steve Erickson: "Lists from the '50s and '60s are taken from the anthologies edited by Jim Hillier. The rest of the lists are taken from the magazine itself. Between 1969 and 1981, it didn't publish Top 10 lists. When available, I've used American titles for the films.") Some lists contributed by Alain Stimamiglio, Bruno Andrade, and Guillaume Bardon.

http://alumnus.caltech.edu/~ejohnson/critics/cahiers.html
#فیلم

@Fdparizi
فیلم و فرمالین

این کتاب اثر رضا کاظمی از آثاری است که به کالبدشکافی روایت در سینما می پردازد. کتاب شامل 13 فصل و 250 صفحه است که موضوعاتی چون کنش مندی روایت، جایگاه راوی، مکان و زمان، پیرنگ، تعلیق، پایان بندی، جهان بینی، شخصیت، معنا و... را در روایت طرح می کند. در این کتاب بیش از چهارصد فیلم معرفی شده که هریک از موارد بالا ضمن شرح فیلم یا فیلمهایی توضیح داده می شود. این موضوع شما را تشویق می کند که از هر فصل حداقل چند فیلم معرفی شده را ببینید تا مطلب مورد بحث را بهتر بیاموزید.
کتاب همچنین تمریناتی در انتهای هر فصل داده که به درک بهتر مباحث طرح شده کمک کرده و امکان کاربردی کردن اطلاعات یادگرفته شده در هر بخش را افزایش می دهد.
برای ایام باقی مانده از تعطیلات، به جهت ویژگی های اشاره شده، این کتاب پیشنهاد می شود حتی اگر بدانیم کتاب های قوی تری در این حوزه وجود دارد.

#فیلم

@Fdparizi
درباره‌ی لاک قرمز:

شاخه‌های مهمی از جنبش‌های فمنیستی معاصر، بر تفاوت اخلاق در زنان و مردان تاکید دارند و آن را روشی برای اخلاقی اندیشیدن می‌دانند و نه صرفا تبعیضی جنسیتی... . به نظر کارول گیلیگان، زنان با صدای متفاوتی می‌اندیشند. این صدای متفاوت به جای صوری و انتزاعی بودن، زمینه محور و روایی است و به «مراقبت» بیش از « عدالت» که اخلاق مردانه است بها می‌دهد. محور پرورش اخلاق مراقبت، درک مسئولیت و روابط است در حالی‌که بینشی که به عدالت منجر می‌شود، پرورش اخلاقی را به درک حقوق و قانون پیوند می‌زند. گیلیگان این دو صدا را با نام‌های «اخلاقِ مراقبت» به عنوان اخلاقِ زنانه و «اخلاقِ عدالت» به عنوان اخلاقِ مردانه می‌شناسد.
اگر به این صدای متفاوت باور داشته باشیم، یکی از بهترین نمودهای آن در «فیلم لاک قرمز»، فیلمِ در حالِ اکران و خوش‌ساختِ سیدجمال سید حاتمی (1394) با بازی همیشه درخشان پانته‌آ پناهی‌ها، و اولین بازی قابلِ تحسینِ پردیس احمدیه قابل مشاهده است.
جهان، به مهر و مراقبت و لاک‌ قرمز زنانه برای کاهش خشونت و رنج، سخت نیازمند است.

#لاک_قرمز
#فیلم
#اخلاق_مراقبت
#فمنیسم

@Fdparizi
درباره‌ی هتل رواندا:

زیبایی‌شناسی با سیاست در رابطه است. این رابطه حتی اگر نامشروع و مخفی باشد اما خود را در بازنمایی «امر سیاسی» در «امر زیبا» نشان می‌دهد. در فیلم هتل رواندا محصول 2004 ایرلند، حاصل این رابطه، نمایش باشکوهی از «استقلال‌خواهی» و «تبعیض ستیزی» خصوصا تبعیض نژادی شده است. بلژیکی‌ها در زمان استعمار رواندا در آفریقا، بین دو نژاد توتس و هوتو، توتس‌ها را به قدرت نزدیک‌تر کردند چرا که توتس‌ها بر آن ها و با معیارهای ایشان، زیباتر نمایانده می‌شدند. هوتوها در اعتراض به این تبعیض دست به شورش و کشتار گسترده زدند و بخش عمده‌ای از توتس‌ها را کشتند. در این میان، سازمان ملل و نیروهای حافظ صلح تنها به نظاره نشستند و بعد از مدتی حتی چشمان خود را بر این خشونت و نسل کشی که خود به آن دامن زده بودند بستند و رواندا را ترک گفتند. در سکانسی تاثیرگذار مأمور حافظ صلح سازمان ملل به پاول، قهرمان داستان که برخلاف باور اولیه‌اش طی ماجرا، نسبت به حسن نیت و کارایی اتباع بیگانه (غرب) و حتی سازمان ملل کاملا آگاه و ناامید شده است، و به حافظه فراموش‌کارِ انسانِ غیرِ غربی، یادآوری می‌کند: غرب شما را دوست ندارد. شما برای غرب بی ارزش هستید.

#هتل_رواندا
#فیلم
#غرب
#زیبایی_شناسی_و_سیاست

@Fdparizi