فاطمه دلاوری پاریزی
دانشجوی دکتری فلسفه غرب، دانشگاه تهران
سهش، شاید طریق حقیقت است. سهش از ریشه سهستن به معنی نگریستن است، ترسیدن و ظاهر شدن...
زیباییشناسی
ایدئالیسم آلمانی
فلسفه فرهنگ، سیاست، اخلاق و...
@fdparizi
ادمین: @FatemehDelavari
درد روزگار ما وضعیت «#ملال» و «پوچی» است. بارها افرادی را دیدهایم که از «نرسیدن»ها و «به دست نیاوردن»ها گفتهاند و اینکه چگونه آنان را در شرایطی ملالآور و سرد و بیاحساس نسبت به زندگی قرار داده است. اسمهای مختلفی هم دارد: افسردگی ۳۰ سالگی، بحران چهلسالگی…
همه اینها به نظر من تنها و تنها یک دلیل دارد: اهدافی در زندگی برای خودت مشخص میکنی، نمیرسی و زندگیات سراسر رنج نرسیدن یا ملال میشود. یا اهدافی در زندگیات مشخص میکنی، به هدفت میرسی و دچار حالت زدگی میشوی و زندگیات سراسر بیمزگی رسیدن یا ملال میشود. رسیدن و نرسیدن هر دو ملالآور است چرا که در دنیایی زیست میکنی که اساسا چیزی برای رسیدن وجود دارد. حال آنکه دنیا دقیقا در مقابل این نگاه است و اساسا چیزی برای رسیدن وجود ندارد.
ملال در تعریف اهداف و نقطهگذاری رخ میدهد. چه برسیم چه نرسیم.
چرا که وضعیت هستی اساسا نرسیدن است. به قول دکتر علی شریعتی در کتاب حج: تنها جهتها مسیر را مشخص میکنند و هیچ سرامنزلی وجود ندارد. تنها راه و رفتن و نرسیدن و باز رفتن و زندگی همین رفتن است و ملال در همین رفتنها وجهتیابیها جای خودش را به شوق و گرمی میدهد.
حتی یکی از به ظاهر سردترین فیلسوفان عالم، ارسطو، محرک لایتحرکی تعریف میکند که اهل آسمان و زمین را به شوق میآورد و عاشق میکند، بیآنکه وصلی در کار باشد:
«محرک اول, غایت نهایى همه اشیاى متحرک است و افلاک آسمانى از سر شوق و براى تشبّه به او به حرکت در مى آیند، زیرا او خیر و زیبایى محض است.»
سالها پیش وقتی در برابر کعبه نشسته بودم متنی نوشتم که بخشی از آن، این بود:
در انتهای زمین استوار در مرکز هستی با نگاهی راه کشیده به شش طرفش بیمقصد بیمنزل سویی است و جهتی و راه تا چالههای نشسته بر چانههای ابرها…
🔺ادمین عزیز و محترم کانالِ وزین جذوات در این مدت فعالیت خودشان اقدام ارزشمندی را در نشر فایل صوتی درسگفتارهای فلسفی انجام دادند. تلاش خالصانه ایشان در این مدت واقعا ستودنی است، از صمیمِ قلب آروزی بهترینها را برایش دارم.
🔺بعد از حذف کانال توسط ایشان تصمیم گرفتم که کانال جدید تأسیس بکنم تا همان درسگفتارها و همچنین درسگفتارهای جدید بازنشر شود.
🔺با توجه به شرطی که ایشان در بازنشر درسگفتارها تعیین کردهاند امکان انتشار فایلها به صورت یکجا نیست و به مرور منتشر خواهد شد
🌱امیدوارم که بتوانم این راه را ادامه دهم، اگر مایل بودید این پست را منتشر کنید و ما را معرفی کنید.
هر جامعهای برای گذار به وضع سیاسی مطلوب و دولت ایدئال، مسیری را طی میکند .گاه این گذار از طریق انقلاب، کودتا یا اصلاحات بنیادین است و گاه از مسیر انتقال ارزشها از طریق تربیت اخلاقی و فرهنگی. شیلر، فرهنگ را بر سیاست مقدم میشمارد و معتقد است که ابتدا باید جامعه به سطح خاصی از شایستگی و آمادگی برسد تا امکان دولت آزادی فراهم شود. او تأکید میکند که مقصودش از فرهنگ، یک وحدت بسیط نیست بلکه تنوع و گونهگونی در عین عدم گسست و تعارض است. او آرمانهای جهانی و سیاسی خود را در نسبت با زیبایی طرح میکند. آرمانِ برابری و آزادی و معتقد است تنها در قلمرو مجاز زیباشناختی این آرمانها تحقق پذیر میگردد. در واقع شیلرمدعی است برای حل مسائل سیاسی باید پیش از هر چیز راه زیباشناختی را در پیش گیریم، زیرا از راه زیبایی است که به مقصد آزادی خواهیم رسید. تلاش برای دستیابی به یک جامعه اخلاقی از طریق کنش مستقیم سیاسی محال است، چه این تلاش از طریق آموزش سیاسی صورت پذیرد، چه از راه انقلاب. بنابراین، یگانه راه برپایی جامعهای که شهروندانش آزاد و برابر باشند، مسیر میانبر تربیت زیباشناختی است که بین حالت طبیعی انسان و نگرش آرمان شهری بشریت پیوند برقرار میکند .شیلر در طرح آرمان شهر از بازی خیال سخن میگوید و امر آرمانی را نتیجه عملکرد بازی نیروی خیال میداند .او معتقد است هر کوششی برای گذار مستقیم از حکومت مبتلا به خودخواهی و ازخودبیگانگی به حکومت اخلاق مدار محکوم به شکست است. بنابراین، برای تضمین گذار بی خشونت باید واسطهای را یافت و مستقر کرد. این دقیقاً همان وظیفهای است که دولت زیباشناختی باید به انجام برساند .در واقع دولت زیباحسیک واسطه گذار از دولت طبیعی به دولت اخلاقی است.
*انشالله زین پس مجموعه یادداشتهایی حول موضوع پایاننامهام: امکان دولت زیباشناختی خواهم نوشت.
حکیمی هم قرائتی که حرکت امام را فاقد وجوه اعتراضی و سیاسی میداند نفی میکند و هم در مقابل نگاهی که عاشورا را به یک انقلاب یا حرکت صرف سیاسی فروکاهد موضع میگیرد و بر ارزشهای معنوی و روحانی عاشورا تاکید میکند. شریعتی، حکیمی را وصی علمی خود ساخته بود تا کتبش را به لحاظ دینی، ویرایش کند در نتیجه خوانش حکیمی از عاشورا را میتوان نسخه دینیشده قرائت شریعتی از عاشورا دانست.
متنی که سال گذشته برای برنامه سوره در شب محمدرضا حکیمی نوشتم: عاشورا در اندیشه و گفتمان محمدرضا حکیمی:
محمدرضا حکیمی توحید و عدالت را سرآمد ارزش ها میداند و عاشورا را فریاد دفاع حسین علیه السلام از این دو حقیقت ازلی و ابدی. عاشورا برای حکیمی در بستر تاریخ و برای همیشه روزگاران جریان دارد و مانند رودی خروشان، ویرانگر موانع رسیدن جامعه مظلوم به حقوق خود است. در نگاه وی، مصیبت خوانی در رسای شهدای طف گرچه پیوند انسان با غم های بزرگ را صورتبندی میکند و این امر رشد دهنده روح انسان است اما در حقیقت عاشورا، پرچم اجرای عدالت است که بر قله خورشید نصب شده است، و اگر شیعه کوتاهی نکرده بود و عاشورا را به جهانیان شناسانده بود، امروز عاشورا همه محیط های انسانی را با عدالت و انصاف آشنا کرده بود. به شرط اینکه خود طرفداران عاشورا و حکومت های مدعی اعتقاد به عاشورا، به عدالت و انصاف معتقد باشند، و جامعه را بر اساس عدل و داد بسازند، و این همه تفاوت های جهنمی و «دره های فقر» و «قله های ثروت» وجود نداشته باشد، و یزیدیانی که در زیر نام حسین(ع) خود را پنهان کرده اند در میان نباشد. حکیمی رسالت اصلی عاشورا را جداسازی حق از باطل و عدل از ظلم به منظور پایداری حق و عدل و نابودی باطل و ظلم میداند. در نظر حکیمی عاشورا قیامی جاودانه و زنده است، به همین دلیل با هیچ حاکمیتی در طول تاریخ بیعت نکرده است و همیشه پشتوانه حرکت های اصلاحی عظیم و سرود جهش های آزادی بخش در طول تاریخ بوده است. شهادت عاشورا به تعبیر حکیمی: نفی است و اثبات. نفی آنچه به نام اسلام مطرح بود و اثبات آنچه از اسلام فراموش گشته و انکار شده بود. و این هر دو باهم یعنی احیای اسلام در دوران تاریکیها و جهالت ها و انکار توحید و عدل. از این رو حکیمی با صراحت رسالت پیروان عاشورا را آگاهی بخشی و هشیار کردن مردم میداند تا مردم با اهداف عاشورا آشنا شوند و هرگز تسلیم طاغوتان سیاسی و اقتصادی نشوند و با موعظه های توجیه گرانه و تخدیرکننده منبرهای حکومتی تسلیم بی عدالتی ها نشوند. اما از نظر وی به دلیل سیر وقایع این بعد عاشورا کم رنگ شده است و حکیمی برای توجه دادن اذهان بیدار به این انحراف نوشت: «عاشورا، مظلومیتی مضاعف.» اما عنوان «مظلومیت مضاعف» به چه معناست؟ به این معنا که در عاشورا دو ظلم واقع شده است: یکی بر حضرت امام حسین(ع) و خاندان پیامبر و دیگری بر خودِ عاشورا. عاشورایی که برای عدالت برپا شد، در راه تکاثر و اتراف و اسراف و اجحاف و اتلاف مال مردم مصرف میشود. پیام عاشورا همان پیام علی علیه السلام است که فرمود: «گردن توانگران را خرد میکنم تا حق محرومان را از آنان بگیرم و طبقات محروم را در صدر جامعه مینشانم و حقشان را به آنان میرسانم» اما به گوش احدی فرو نمیرود. پس چنان است که باز باید عاشورایی برای عاشورا صورت داد... .
حکیمی در تبیین این ظلم بزرگ به عاشورا از سر درد و دریغ میگوید: «افسوس که شیعه بیشتر بر مصائب عاشورا گریست و کمتر در مسائل عاشورا اندیشید. شیعه عاشورا را نگاه داشت لیکن درست نشناساند.آفرین بر او که نگاه داشت و دریغا از او که نشناساند. افسوس که زبان عاشورا آنسان که باید فهمیده نشد. واژههای عاشورا، تنها تشنگی، شهادت و اسارت نیست، نماز و عدالت نیز هست. بلکه واژه های اصلی همین دو تاست، پیام شب عاشورا نماز است و پیام روز عاشورا عدالت. امام حسین(ع)، شب عاشورا را از لشکر مرتد مهلت گرفت برای وداع با نماز. بدین گونه اهمیت بنیادین حیات انسانی را در این کره خاکی که ارتباط با آفریدگار خود است، روشن کرد و در روز عاشورا فریاد عدالت را در ذات لحظهها دمید، تا از منافذ تاریخ، در همیشه روزگار شنیده شود.» او در کتاب قیام جاودانه مینویسد: «رسالت جداسازی حق از باطل و عدل از ظلم به منظور پایداری حق و عدل و نابودی باطل و ظلم همواره رسالتی عظیم است و عاشورای عظیم تجلّی تام ادای این رسالت است» آن تشنگی و شهادت و اسارت سکوی پرتاب است لیکن چنین درک نشد و نمی شود و آنهمه زیارتهای آموزنده در متن آموزشها جای داده نشد و نمیشود. چنانچه زیارت امام حسین در روز اول رجب که می گوید: «اشهد انک قد امرت بالقسط و العدل و دعوت الیهما، و انک صادق صدیق، صدقت فبما دعوت الیه» در مباحثی چون مکتب تفکیک و خوانش از عدالت، نقدهای روششناسانه و معرفتشناسانه به وی همچون تقطیع روایات یا قرائت چپ و مارکسیستی از روایات شده است اما در بحث عاشورا پژوهی چون نگاه وی در مقابل امثال صالحی نجف آبادی است که ولایت تکوینی و علم غیب امام را به رسمیت نمیشناسد و علم امام بر شهادت را نفی میکند، چنین نقدهایی وارد نشده است.