خواستم عاطفه را با غزلی ساز کنم
نام زیبای باران را با غزل آغاز کنم
باز باران عاشقانه
نغمه های بیکرانه
می خورد بر سقف قلبم
یادم آرد روی ماهت،
یک شبی از فصل پاییز
دست در دستت سپردم
عشق بود و یک خیابان
حال من خوش بود اما
ثانیه آنرا عوض کرد
عشق من را سفت بقل کرد
دستم از دستت رها شد
من برایت یک شما شد
باز باران عاشقانه
بی لفظ های بی ترانه
می خورد بر پشت چشمم
من که یه شاعر نبودم
زجر عشقت شاعرم کرد
دِخَِّتِّرک شِآعُرِ
من عاطفه هستم
✦•┈❁🌸🍃❁┈•✦❀
بَرایِ حألِ دِلَمْ کَمْی غَزَلْ لٌطفاََ،،،