فردایی که ما ثروتمند شدیم و تو "هنوز" درگیر قسط و چک و وام هستی !!
فکرش را میکردید یک همستر فسقلی بنیانهای روابط خانوادگی را خدشهدار کند؟
در جریانید که در روزهای اخیر عالم و آدم به تلگرام پیوستند تا از طریق بازی همستر سکه جمع کنند و پولدار شوند؟!
از بقال سر کوچه که نمیدانم چرا شمارهاش در گوشی من بود تا دکتر جراح بینیام به تلگرام آمدند...
حالا آقای بقال یک چیزی، چند سر عائله دارد و شاید با این سکهها بتواند شکم یکی از بچههایش را سیر کند... اما یک دکتر جراح زیبایی که پول پارو میکند را چه به همستر؟!
یادم باشد اینبار که به مطبش رفتم به او بگویم: به خودت بیا مرد گنده!! برای تو زشت است تپتپ بزنی روی گوشی و سکه جمع کنی. تو همین که مردم را سرکیسه میکنی برایت بس نیست؟!
البته بهتر است قضاوتش نکنیم، شاید یک خانم منشی خوش بر و رو استخدام کرده مخصوص همستربازی... یعنی خانم منشی با ناخنهای دومتری کاشتشده مینشیند ورِ دل دکتر و از صبح تا شب میکوبد روی صفحهی گوشی و بهازای هر تلپ و تولوپ یک پولی هم میگیرد... میبینید؟ مردم شغل دارند ما هم شغل داریم!
دیشب یکی از فامیلها توی مهمانی به من محل نمیگذاشت..
اگر قبلترها بود حس بیارزشی و دوستنداشتنیبودنم میزد بالا و تلاش میکردم هرطور شده نزدیکش شوم،
اما دیشب چنین نبودم و چنان نکردم..
چون مطمئن بودم کاری نکردم که او از دستم ناراحت باشد..
تازه بقیه باید از خدایشان باشد با من معاشرت کنند!! مشکل خودش است و این چیزها... ولی خب کنجکاو بودم بدانم چرا چنین شده؟!
ناگهان آن همستر کذایی پرید سر سفرهی شام و شد نقل مجلس... یک نفر گفت این چیزها الکی است و برفرض هم که راست باشد پول مفت خوردن ندارد...
نفر بعدی داییجانناپلئونطور گفت: اینها توطئهی دشمن است... یکی هم که در امور پزشکی دستی داشت گفت بهزودی بیماریهای مفصلی زیاد میشود و این حرفها...
یک نفر دیگر همستر را ربط داد به اوضاع اقتصادی جامعه و گفت دلش به حال مردم میسوزد که از درآمد واقعی خودشان ناامید شدند و به هر وعدهی واهی دل خوش میکنند و ناچارند از ماتحت همستر پول دربیاورند و بعد بحث را ربط داد به وضعیت اقتصادی و سیاسی جامعه و اوضاع جوانان ممکلت.....
این فرد من بودم...
نظرم را که گفتم همان فامیل که با من چپ افتاده بود برافروخته شد و انگار سفرهی شام میدان جنگ باشد با لحنی پران و بُران گفت: تو لابد شکم سیری.. حتی به خودت زحمت ندادی پیام من رو باز کنی.. منِ احمق رو بگو که تو رو دعوت کردم بلکه خودت هم به نون و نوایی برسی!!
متوجه شدم چه فاجعهی مهیبی رخ داده!! آمدم جمعش کنم و گفتم: من حوصلهی این مسخرهبازیا رو ندارم اما این جمله آتش او را بیشتر برافروخت... غذا را رها کرد و گفت: هیچ هم مسخرهبازی نیست. فردا که ما ثروتمند شدیم و تو "هنوز" درگیر قسط و چک و وام بودی یاد این حرفت میافتی.
خودمانیم ها ولی با این واژهی "هنوز" در جملهی آخر واقعاً سوختم...
😅😄#مژده_دارایی✍ @CEYMARIAN┈••✾•
🌿🌺🌿•✾