تاریخ و فرهنگ دره شهر

#دهان
Channel
Logo of the Telegram channel تاریخ و فرهنگ دره شهر
@CEYMARIANPromote
6.48K
subscribers
28.3K
photos
7.59K
videos
3.29K
links
ارتباط با ادمین👇: @Mehrgankadehh کانال مردمی #دره_شهر #مهرگان_کده، #سیمره ، تاریخ و #فرهنگ آدرس اینستاگرام: http://instagram.com/ceymarian
برندگان مسابقه شماره ۱۰
#چیستان ، پاسداشت فرهنگ بومی

ایلا کلک ،اَلا کلک نومجا راسی چرخ فلک

#جواب: #دهان (دندان و زبان)

علاقه مندان به فرهنگ بومی که پاسخ صحیح ارسال کردند:

محمد بیرانوند، مجتبی رستمی، چنگیز حاجی نژاد، حجت اله اصلمرز، فرشاد اله نوری، خیرالدین عزیزی، نادر حسن بیگی، امین حاجی نژاد، مهندس قریشی نسب ، مهین استرش، عسکر حاجی نژاد، کریم کاظمی از چشمه شیرین، توکل درویشیان، زهرا نورعلی زاده، امیرحسین امیدیان، وحیداله برخی ، شهناز مهری الوار، لیدا کریمیان، خانم نعمتیان، کورش سلیمانی، احد رستمی، آوا کاهی، محمد قلی وند ، آزاد عیسی نژاد، شمس الدین یاری، اختر کلانتری، شهلا میر، مریم بازگیر، رحیمی از خرمشهر، عرشیا پویا، پریسا ناصری، پرهام جمالی، مختار ابدالبیگی، حسین فرجی، پارسا محمدنژاد، فاطمه یاری، خانم مریم امیدیان، مهسا مهری الوار، الهام کریمی، مهدی نظری نژاد، امین زاده، حسین آقایی، مهدی عینی از دهلران، حسین مهدی زاده، علی محمدی منفرد، کورش هاشمی، کبری خدادادی، نیلوفر غلامی، طیبه کریمی، حسین پارسه، محمد حسن فتحی، رسول مرادخانی، امین مهری الوار، حسین هواسی، امین ریاضی زاده، تارا مالامیر، سمیه چراغی، مریم محمدی، بهار محمدنژاد، خ یزدانی، خانم نظری ، فریبا حسن زادهالهام رماوندی، یونس خدایاری، ثنا نوری، پرگل شمسی، پروین شعبانی، خانم مرادخانی، احمد جمالی، علی یاری، رشید شیرمحمدی، شهریار دوستی، استاد صالحیان، مهناز دهقانی، محمد باباییان، بهزاد حسنوند، آرسین احمدی، خانم امیری، احسان گلی، حمیده کریمیان، فاطمه میرزایی، کولیوند، بهنام زارعی، مهرداد نظری، محمد جواد محمدیان، مصطفی دوستان علمی، ساناز سیفی، زینب شیخه زاده، قیاسوند از پلدختر، مهین عموزاده، رضا شیراوند،
جهانبخش خدایاری، محمد شمسایی، محمد حامد رستمی، مریم کاظمی ، آرشام کرمی،شهربانو اصلمرز، علی رحم عموزاده، عیدی احمدی نژاد، سعید خسروی زاده نسیم امین زاده، لیلا مرادخانی، نسرین امین زاده، رضا ملک زاده دهلران، رضا شکری زاده، امیر رضا نظرپور، محمود عزیزنژاد، خانم احمدی، آیرا خدایاری، رضا ریاضی زاده، خانم فرید، زهرا رستمی، الینا سلیمان نژاد

اسپانسر:
فروشگاه نقد و #اقساط موبایل فروشی محمدزاده

@CEYMARIAN
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••
#ارسالی
سلام ، طولانی است اماخواندنش خالی از لطف نیست...
گذری برخاطرات قدیم زادگاهم روستای چم نمشت

آقای علی اصغرهاشمی معروف به(جوان ) در جواب شعر شما، چنین میگویم:
دلم بدجوری هوای قدیم چمنمشت کرده...
یاد صبح های زود که با کتک از خواب بیدارمیشدیم وگاوها را به #شوه_جو میبردیم بره ها وبزغاله ها( #بره_وبی)( #ورک و #کیه_ری )را به چرا در صبح زود میبردیم وقتی گوسفندها را میدوشیدند داد میزدند بره وبزغاله هارا بیارید منزل بعد از اینکه کمی شیر میخوردند دوباره بایک دست گوش چند بره و بزغاله را میگرفتیم شاید #فریب دادن مادرانشان برای شیردهی بیشتربود( #مل_می)درحالی که بره ها، بزغاله ها از شدت درد گوششان و برای خوردن شیر مجددفریاد میکشیدند اما ما بیخیال در فکراین بودیم که شیر بیشتری گیرمان بیاد...
بعدظهرها گاوها را از گاوچران جدا میکردیم به چرای دیگری میبردیم
هیچکس، هیچ توقعی نداشت صبح ها نان را زیر آتش وخاکستر مینداختیم درحالی مقداری خاکستر( #بیل)روی آن بود با ماست میخوردیم ولذت میبردیم ،یک فرش محلی و یک زیراندازحصیر( #لوه_نی)
یک تکه نان با خاکه قند چه لذتی داشت اما امروز این همه غذاهای رنگارنگ به ظاهرلذیذ
به دل نمی نشیند، یادش بخیر... #کاسم_سا(تقسیم غذای ناچیز بین خودوهمسایه ها،،)
دسته جمعی برا همدیگر کار ساختمان گلی، درو، جمع کردن محصولات #کیشه، #هوله ماش و کنجی(کنجد) چقدر زیبا،کمک همدیگرمیکردیم،،،اما امروزه برادر بدون پول به برادر کمک نمیکند... این شهرنشینی خسته ام کرده ،جناب به خدا قسم اگر خونه ای درچم نمش میداشتم اگرخودم تنهاهم بودم بیشترشبها و روزها آنجابودم... یادت هست مدتی چمنمشتی ها و شهرنشین های چم نمشتی کنار هم جمع شدیم فکرنکنم یادت بیاد روزهای بمباران صدام ملعون دردره شهر،،،،،چه روزهای خوبی بود در روستا چه لذتی داشت،،، ،هنگام نزدیک شدن به عیدنوروز(عیدمرده هایا #علفه)یاخیرات برا مرده ها....
اما عیدنوروز که میشد هنگام #عیدبمارکی زن ومرد دسته جمعی خانه به خانه بدون هیچ فکر وتوجهی فقط به نیت برادری خواهری همدیگر را میبوسیدیم .. بازیهای محلی که توسط بزرگترها انجام میگرفت،،
ماه رمضان(روزه) ما کوچک بودیم نمی دونستیم روزه یعنی چه امابزرگترها ،پدرهاو مادرها درگرمای تابستان درمیان کارکشاورزی روزه بودند نه یخچالی نه کولری، یادمه مرحوم مشهدی #میرجهانگیرهاشمی هنگام اذان مغرب ازبلندی خانه شان صدامی زدند مردم وقت #دهان بازکردن(افطارکردن)است
این راکه دارم مینویسم خداشاهداست بی اختیاراشک درچشمانم جاری شده بامشکل دارم خاطرات راادامه میدهم سحری با بابا مامان بیدارمیشدیم غذای سحر مقداری سیب زمینی پخته وبعضی موقع نان خالی باچای بودکه هزار تا چلوکباب وخورشت را زیر پا میگذاشت ،،عیدفطر در( #هوره_کول) مردم ازهمه جاآنجا جمع میشدند و پشت سرمرحوم #شیخ_صیدهادی نماز عید فطر میخواندند که ماکوچک بودیم نمی دونستیم عید فطر چی هست ،شبهای احیاء کوچک بودم یادم هست زمزمه الغوث الغوث بعدها مرحوم #یعقوب_رهبان مرا میدید میگفت الغوث من یارب اصلا نمی فهمیدم الغوث یعنی چه الان می فهمم همان دعای جوشن کبیر است که در روستا بدون امکانات برگزار میشد..
دوست ندارم وقت شما بگیرم یا باعث آزرده خاطرشماشوم ،،شبهای محرم یادش بخیر تا صبح باحلوا وآب قند(شربت)که حیات راطراوت میبخشید با پای پیاده همراه با بابا مامانها ازروستا با #سینه_زنی به اسدآباد می آمدیم پیش مسجدصا حب الزمان،ع،(مسجدمرحوم امام قلی هاشمی)اولین مسجد دره شهر ،،،واما کلام آخر ،،،،
درسر سه راه اسدآبادظهرعاشوراسینه زنی بود مرحوم مشهدی #امام_قلی_هاشمی بدون هیچ امکاناتی داشت نوحه میخواند مردم سینه میزدند،،،
آقای #صیدپاپی_سگوند و #غلام_نیازی و مرحوم حاج #مرتضی_فاضلی پیراهن ها را از تن کنده بودند و به کمرشان بسته بودند
محکم سینه میزدند دقیق یادم هست سینه هاشان سرخ شده بود حتی زخم شده بودند من بچه بودم هرچه به سینه ام میزدم سرخ نمیشد....

ارسالی از رمضان کاظمی
https://telegram.me/joinchat/B0nZgT4zXAV1FXbI03MGog